به گزارش ایسنا، امروز یازدهم اسفندماه چهل و هفتمین سالگرد تاسیس حزب رستاخیز در سال 1353 است.
اگر چه فرزند خلف غلامرضا، معروف به رضا شاه پهلوی جربزه، قاطعیت و خشونت بیحد و مرز پدر را آن طور که باید و شاید به ارث نبرد اما به دلیل داشتن بسترهای خانوادگی ناسالم و موقعیت منحصر به فرد تاج و تخت سلطنت در کنار لانهگزینی مشاوران سیاسی و مستشاران نظامی آمریکایی در دربار و دستگاههای اجرایی، به تدریج به مصداق عملی نظریه ساموئل هانتینگتون، استاد علوم سیاسی دانشگاه هاروارد تبدیل شد.
هانتینگتون معتقد بود «تنها راه ثبات سیاسی در کشورهای در حال توسعه، ایجاد حزب دولتی منضبط است» و شاهِ پسر که از اواخر دهه 1320 به تدریج متوجه شوکت و شکوه تاج و تخت پدر و نفوذ آن بر ساختار سیاسی و اجتماعی کشور شد شروع به بروز بدون واهمه خصوصیتهای استبدادی و سلطهگری فکری و سیاسیاش کرد.
او به این منظور از اواسط دهه 1330 با تشکیل نظام تحزب به صورت مدیریت نامحسوس حکومت موافقت کرد و نظام دو حزبی طی سالهای 1336 و 1337 در کشور شکل گرفت و دو حزب مردم و ملیون تاسیس شدند.
حزب مردم در اردیبهشت1336 با دبیرکلی اسداﷲ عَلَم و با حمایت و حضور چهرههای علمی، سیاسی و حکومتی از جمله پروفسور یحی عدل، دکتر پرویز ناتل خانلری، دکتر موسی عمید، دکتر حسن ستوده تهرانی و دکتر احمد فرهاد و حزب ملیون در سال 1337 با دبیرکلی منوچهر اقبال، نخستوزیر وقت و با حضور طیف دیگری از وزرا، نمایندگان مجلس، مقامات وقت و رجال سیاسی از جمله محمود جم، عزالممالک اردلان، حاج سید اسداﷲ موسوی، دکتر محمدعلی هدایتی، حسام دولتآبادی، محمد حجازی و دکتر شاهکار تأسیس شدند.
قبل از تاسیس این دو حزب، محسن پزشکپور در سال ۱۳۳۰ حزب پانایرانیست را با تعداد کمتری از شخصیتهای سیاسی و دانشگاهی علاقمند تاسیس کرده بود.
در پی شدت گرفتن اختلافات سیاسی محمدرضا شاه و اسدالله علم، حزب ملیون به کار خود پایان داد و عَلَم خود را برای مدتی از دربار کنار کشید و به سایه رفت.
با افول حزب ملیون، کانون مترقی ایران به صورت یک جمعیت در سال1340 توسط برخی فارغالتحصیلان دانشگاهی از جمله حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا، برخی نمایندگان مجلس و وزرا و رجال دولت به دبیرکلی حسنعلی منصور تاسیس شد و این حزب به دلیل نفوذ در دستگاههای اجرایی و ارتباط قوی با دربار و شخص شاه به سرعت پلههای ترقی را طی کرد و مدتی بعد نامش را به ایران نوین تغییر داد.
این حزب در بیست و یکمین دوره انتخابات مجلس شورای ملی در سال 1342 شرکت کرد و موفق شد با پیروزی در این انتخابات و ورود حسنعلی منصور و تعداد قابل توجهی از اعضای حزب به مجلس، اکثریت مجلس بیست و یکم را در اختیار بگیرد و خود را به عنوان موثرترین و تشکیلاتیترین حزب ایران معرفی کند.
با ترور حسنعلی منصور در اول بهمن 1343 به دست محمد بخارایی از اعضای جمعیت فداییان اسلام در مقابل مجلس شورای ملی، امیرعباس هویدا دبیرکل حزب شد.
حزب ایرانیان نیز در سال 1349 توسط فضلالله صدر تاسیس شد و در جرگه احزاب اقلیت قرار گرفت.
منشاء استبداد
با قرصتر و محکمتر شدن قدرت محمدرضا شاه در نظام سیاسی و اجتماعی کشور، افزایش درآمدهای نفتی و اطمینان از حمایتهای نظامی و سیاسی آمریکاییها، رفته رفته دیدگاه و نظراتش درباره تحزب و نظام تکحزبی تغییر کرد. او که تا پاییز 1353 معتقد به چند صدایی و نظام چند حزبی در ایران بود از زمستان همان سال نغمه نظام تکحزبی تحت مدیریت مستقیم شاه سر داد.
او در اسفند ۱۳۵۳ پایان عمر حزب ایران نوین و مردم یا همان دو حزب دولتساخته را اعلام و از ادغام احزاب در حزب رستاخیز ایران و جایگزینی این حزب به جای همه آنها در 11 اسفند 1353 سخن گفت.
محمدرضا شاه ۱۱ اسفند ماه در کاخ نیاوران و در کنفرانسی رادیو و تلویزیونی نظرش را اعلام کرد. طبق این اعلام تشکیلاتی با جناحهای سیاسی مختلف که کارگران بنیان اصلی آن بودند تشکیل میشد و در کنار آنان زارعین، استادان دانشگاه، فرهنگیان و دیگران قرار میگرفتند.
پهلوی دوم آن روز در جمع رجال سیاسی و خبرنگاران رسانهها درباره جزییات ایدهاش گفت: «این چیزی که الان در احزاب سیاسی فعلی قانونی مملکت که ما میخواستیم اینها مواظب همدیگر باشند و با انتقادات صحیح دستگاههای دولتی و مملکتی را هدایت بکنند، در داخل خود تشکیلات خواهیم داشت ولی همه در تحت یک پرچم، در تحت یک فلسفه و با یک تشکیلات بسیار منظم باید منافع این مملکت را در حال و آینده حفظ بکنید.»
با اعلام تشکیل حزب رستاخیز و تعیین امیرعباس هویدا، نخستوزیر وقت و رهبر حزب ایران نوین به عنوان دبیرکل آن به مدت دو سال، همۀ آنان که تا پیش از این زیر تابلوهای گوناگون برنامههایی مشابه را پیش میبردند با سرعتی وصف ناشدنی رسما به خط یگانۀ ترسیم شده از سوی شاه گرویدند و با اعلام انحلال احزاب خود، پیوستن به رستاخیز را اعلام کردند.
محمدرضا شاه گفت: «کسی که وارد این تشکیلات سیاسی نشود و معتقد به سه اصلی که من گفتم نباشد، دو راه برایش وجود دارد یا یک فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی یعنی به اصطلاح خودمان «تودهای». یعنی باز به اصطلاح خودمان و با قدرت اثبات بی وطن. او جایش یا در زندان ایران است یا اگر بخواهد فردا با کمال میل بدون اخذ حق عوارض، گذرنامه در دستش میخواهد برود چون که ایرانی نیست، غیرقانونی است و قانون هم مجازاتش را معین کردهاست. یک کسی که تودهای نباشد و بی وطن هم نباشد ولی به این جریان هم عقیدهای نداشته باشد، او آزاد است، بشرطی که بگوید -بشرطی که علناً و رسماً و بدون پرده- بگوید که آقا من با این جریان موافق نیستم ولی ضد وطن هم نیستم. ما به او کاری نداریم.»
وی در واکنش به خبرنگاران منتقد خارجی که نظام تک حزبی را مغایر سخنان قبلیاش می دانستند، گفت: «آزادی اندیشه. آزادی اندیشه. دموکراسی، دموکراسی. با پنج سال اعتصاب و راهپیمایی های خیابانی پشت سر هم. دموکراسی؟ آزادی؟ این حرفها یعنی چه؟ ما هیچکدام از آنها را نمیخواهیم.»
هنوز ساعاتی از سخنان شاه و تشکیل حزب نگذشته بود که عبدالله ریاضی، رییس مجلس شورای ملی از همه ایرانیان چه آنان که عضو حزبی هستند و یا نه، دعوت کرد که به رستاخیز ایران بپیوندند و پیوستگی خود را اعلام داشت.
جعفر شریفامامی، نخستوزیر وقت و رییس مجلس سنا هم اعلام کرد «رستاخیزی خواهد شد.» هوشنگ نهاوندی، رییس دانشگاه تهران و مسئول گروه بررسی مسائل انقلاب شاه و ملت نیز همچون شریفامامی آمادگی خود را برای عضویت اعلام کرد.
از میان گروههای سیاسی پس از حزب ایران نوین که دبیرکلی مشترک با حزب تازه داشت، احزاب مردم، ایرانیان و پانایرانیست نیز از نخستین گروههایی بودند که به دعوت شاه لبیک گفتند. فضلالله صدر، دبیرکل حزب ایرانیان اعلام کرد که روزنامه ایرانیان ارگان حزبش از شماره آینده ناشر اندیشههای حزب رستاخیز خواهد بود و محسن پزشکپور، دبیرکل حزب پانایرانیست همان شب اول در مصاحبهای پیوستن همه زنان و مردان حزب متبوعش به رستاخیز ایران را اعلام کرد.
اسدالله علم، وزیر دربار هم پس از سالها کنارهگیری از فعالیتهای سیاسی از همراهیاش با حزب رستاخیز سخن گفت.
صفحات آگهی روزنامهها پر بود از اعلام آمادگی کارمندان فلان سازمان و کارگران و مدیران بهمان کارخانه که «با کمال افتخار» از پیوستن به حزب شاهنشاه آریامهر خبر میدادند. از اتاقهای بازرگانی و شرکتهای سهامی تا ادارات آموزش و پرورش و بانکها و اتحادیهها و حتی کافهچیان و رستورانداران و کارمندان وزارتخانههای امور خارجه و علوم و اطلاعات و بهداری و ...
محمدرضا شاه در کتابش «پاسخ به تاریخ» نوشت: «ما معتقد هستیم همه مردم ایران باید برای رسیدن به هدفهای ملی که سعادت و آسایش فرد فرد ما را تأمین خواهد کرد متحد باشند و در یک جهت حرکت کنند، همه کوشش ها باید در راه پیشرفت کشور باشد. نه خنثی کردن تلاش های یکدیگر. در نظام چند حزبی امکان تفرقه و تشتت بسیار است. هر گروه که در حزبی هستند با دیگران بر سر کسب قدرت و به دست گرفتن حکومت ستیز و دعوا دارند. هر گروه میخواهد حرف های خودش را به کرسی بنشاند و در نتیجه اختلافات به وجود میآید. در حالی که در حزب رستاخیز از جنگ گروهی خبری نیست.»
اما اندکی بعد کار به جایی رسید که شرکت در این حزب سیاسی، اجباری شد.
محمدرضا در روز تاسیس حزب گفت: «هر کسی باید جزو این حزب بشود و تکلیف خود را روشن بکند. اگر نشد از ایران خارج شود. اگر نخواستند خارج شوند، جایشان در زندان است، و دولت اعلام نمود برای هر ایرانی که خواستار شرکت در حزب نیست پاسپورت صادر و به خارج فرستاده خواهد شد.»
اسدالله عَلَم وزیر دربار پهلوی پس از تاسیس حزب در خاطرات روز پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۵۴ نوشت: «باز هم صحبت حزب جدید شد. عرض کردم نخستوزیر هم خیلی پکر است. فرمودند چرا؟ عرض کردم آخر حزب ایران نوین ادعای اکثریت قاطع بین مردم ایران داشت و شاید هم حسابهای دیگر، کسی چه میداند. فرمود او البته آدم باهوشی است و مطمئن هستم که میداند هیچ گهی نمیتواند بخورد. ولی یک هزارم هم ممکن بود برای خودش خیالهایی بپروراند.
این اولین دفعه است که این فرمایش را از شاهنشاه میشنوم. حتی فرمودند در داخل این تشکیلات وسیع وقتی فراکسیونهای قوی بودند، البته میتوانند با هم ائتلاف کرده دولت با اکثریت درست کنند.»
او که منتقد سرسخت امیرعباس هویدا بود در مجموعه خاطراتش نوشت: «شاهنشاه واقعاً به حق باید متوجه همه جهات باشند. چنان که بلندپروازیها و گهخوریهای دولت و حزب اکثریت را نقش بر آب کردند. آخر به حزب ایران نوین چه ربطی دارد که در کنگره خود از تمام احزاب پیش رو و پس رو و کمونیست و غیرکمونیست و لیبرال و چنین و چنان دعوت کند؟ شاهنشاه آنچنان هوشیار هستند که حدی بر آن متصور نیست.»
منابع:
صحیفه امام، ج۳، ص ۷۰-۷6
محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ص ۲۰۸
محمدرضا پهلوی، مأموریتی برای وطنم، ص ۱۷۳
حزب رستاخیز- مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، نشر نی، ص۵۴۱
ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، نشر نی، صفحه ۵۴۲
رفیع، جلال. اطلاعات ۸۰ سال. ج اول. ص ۲۹۶. اول اسفند ۱۳۵۳. انتشارات اطلاعات
انتهای پیام
نظرات