جوان بود و رعنا! وقتی برای اولین بار فرزند خود را در آغوش گرفت، از شدت خوشحالی اشک در چشمانش جمع شد، همانند یک کودک با فرزندش بازی میکرد، با تمام وجود از صبح تا شب زحمت کشید تا آنها را بزرگ کند، راضی به دل کندن از آنها نبود، عاشق نوههایش بود اما...
اکنون او در سرای غربت و تنهایی است، جایی که به جز خودش کسی را ندارد، دستان پینه بستهاش خبر از گذشتهای میدهد که با تمام جان جنگیده است، دیگر رعنا و خوش اندام نیست، قدش خمیده شده و زیر چشمانش گود افتاده است اما هیچ چیزی چون چشم انتظاری، اوضاع او را بدتر نمیکند.
دنیای عجیب و غریبی است هرکس طعم پدر را نچشیده است، در انتظار داشتن او است اما این افراد پدر دارند و هیچ وقت به فکر او نمیافتند؛ انگار آدم تا چیزی را از دست ندهد، ارزش واقعی آن را درک نمیکند.
در حسرت دیدار فرزندانش، روزها را میشمارد اما هیچ خبری از آنها نیست؛ تنهایی، غربت و حسرت دیدار فرزندان کمکم او را از پای در میآورد و به فکر روزی است که از این دنیا پر کشیده و آسمانی شود اما فرزندان خود را نبیند.
راهی خانهی سالمندان محبت تبریز شدم، در ابتدا با استقبال گرم مدیر و مددکاران مرکز مواجه میشوم، شنیده بودم که مددکاران بسیار خونگرم هستند اما این حد از خوش رفتاری را باور نمیکردم.
مدیر مرکز، من را به داخل محوطه نگهداری سالمندان هدایت میکند؛ داخل سالن میشوم، پدرانی را میبینم که هر یک مشغول کاری هستند، شاید اکنون بهتر بود که در کنار نوهها و فرزندان خود باشند و از زندگی لذت ببرند اما سرنوشت آنان جور دیگری نوشته است.
اینجا خانهی غریبههای آشنا است، خانهی پدرانی که دلهایشان اگرچه مثل موهایشان سفید است اما برای روزهای جوانی، برای خودشان تنگ شده است.
برای روزهایی که برای خودشان برو و بیایی داشتند؛ شغلی، اسم و رسمی اما اکنون از تمام دارایی دنیا، یک تخت دارند که آن نیز امانت است.
روز پدر است آنها منتظر هستند تا فرزندان آنها با گل و شیرینی به سراغ آنها بیاید یا حداقل تماس بگیرد و تبریک بگوید اما هیچ خبری از آنها نیست؛ نه وجودی،نه نشانی و نه پیامی...
از صورت و چشمان آنها غم و حسرت به چشم میخورد، تعدادی دور میز نشسته و با یکدیگر گفتوگو میکردند، برخی از بیحوصلگی، خوابیده بودند البته تعدادی نیز در خلوت خود غرق شده بودند و از پنجره بیرون را مینگریستند؛ فضای عجیبی بود غم و اندوه را با تمام وجود احساس میکردم.
خانوادهام را بسیار اذیت کردم
مرد قد بلند و سرحالی که شال گردنی به همراه دارد به سمت من میآید و صندلی برای من میآورد و میگوید نامش اکبر است و ۷۰ سال دارد، او یک راننده تریلی بود و نزدیک یک سال است که در خانهی سالمندان زندگی میکند.
همسر اکبرآقا در قید حیات بوده و دو پسرش نیز جویای حال او هستند و به او سر میزنند ولی میگوید اینجا راحت است و پیش آنها نمیرود.
او در رابطه با دلیل آمدن خود به این مرکز میگوید: چون پاهای من گرفته و از کار افتاده بود، به همین دلیل در بیمارستان بستری بودم و تا زمان بهبودیام من را به اینجا آورند و اکنون حال من بهتر است.
این پدر میگوید: آرزو میکنم که حالم بهتر شود، درست است که از دوری فرزندان خود عذاب میکشم اما من آنها را خیلی اذیت کرده و عذاب دادم.
او آه بلندی کشیده و میگوید: ایراد در من بود و آنها را عذاب دادم.
۸ سال است که همسر و فرزندان خود را ندیدهام
به آن سوی اتاق میروم، سه نفر از سالمندان مرکز، دور یک میز جمع شده و صحبت میکردند، با یکی از آنها گفتوگو میکنم، اوخود را اینگونه معرفی میکند: عیوض هستم و ۶۵ سال دارم و هفت ماه است در اینجا زندگی میکنم.
او ادامه میدهد: برای عمل چشم هایم اینجا آمدم و خوشبختانه اکنون حال من خوب شده است؛ چهار فرزند دارم و همسرم در قید حیات است اما هشت سال است که آنها را ندیدهام، به سراغ من نیز نیامدهاند و دلم برای آنها خیلی تنگ شده است.
آقا عیوض که یک معمار ماهر و کار بلد است، از مسئولین میخواهد برای او شغلی ایجاد کنند تا او بتواند ضمن خدمت به مردم، عمرش را در این آسایشگاه تلف نکند.
آرزو دارم به زیارت امام حسین (ع) بروم
پدری پا به سن گذاشته و خوش اخلاق در آن سوی میز نشسته است به سوی او رفتم تا به حرفهای او گوش کنم. حال اورا میپرسم اما متاسفانه گوشهای او به خوبی نمیشنود و مسئول مرکز، سوالات من را از او میپرسد.
این پدر سالخورده معروف به آقای معصومی است که ۷۵ سال دارد و پنج ماه است که به این آسایشگاه آمده است اما متاسفانه در اثر لیز حوردن در حمام دچار شکستگی کمر شده است و مدیر مسئول مرکز نیز میگوید دختر او پزشک است و خود او نیز بازنشسته کارخانه تراکتورسازی است، هر چند صباحی دخترش به او سر میزند و حال حاضر فیزیوتراپی شده و وضعیت او رو به بهبودی است اما متاسفانه به پارکینسون مبتلا است.
او با صدایی لرزان میگوید: مشکل اعصاب داشتم و کمر من از کار افتاده بود که من را اینجا آوردند تا حالم بهتر شود. زحمات زیادی به پرستاران این مرکز میدهم، آنها راه حضرت زینب(س) را ادامه میدهند و از پدر و مادر به ما مهربانتر هستند؛ همیشه خجالت زده و شرمنده آنها هستم.
بازگشت به خانه و البته زیارت کربلا و مشهد به همراه اهالی این آسایشگاه آرزوی آقای معصومی است.
کدام درد خود را بگویم؟
حسن آقا نیز که متاسفانه به علت بیهوشی در اثر ریختن قرص خواب آور در چای توسط همسر و پسر عمویش، به این مرکز آمده است، در رابطه با مشکلات خود میگوید: من یک راننده بودم ولی روزی چشمم را باز کردم و دیدم در اتاقی هستم که آنجا را نمیشناسم، پرسیدم اینجا کجاست گفتند خانهی سالمندان است.
اشک در چشمان حسن آقا جمع شده و میگوید: کدام درد خود را بگویم، هیچ کسی به دیدن من نمیآید؛ دلم میخواهد بچههایم را ببینم ولی هیچکدام به دیدنم نمیآیند.
دیگر هیچ آرزویی ندارم
به آن سوی سالن میروم؛ پیرمردی دوستداشتنی که آرامش از چشمان او موج میزند به من میگوید: ابراهیم هستم کارمند نیروی هوایی و تکنسین هواپیما بودم و ۸۲ سال دارم.
دلیل حضور او را در اینجا جویا میشوم که میگوید: حوصلهام سر رفته بود، به اینجا آمدم، یک دختر دارم و همسر من دو سال است که فوت کرده است و چون دخترم گرفتار بود من را اینجا آورد. اذیت نمیشوم و کاملا راحت هستم.
آقا ابراهیم با صدایی آرام و حسرتی طولانی میگوید: هیچ آرزویی ندارم و تمامی کارهای خود را انجام دادهام اما یک نوه دارم که بسیار مرا دوست دارد اما باید این دوری را تحمل کنم ولی با این حال ما احتیاجی به آنها نداریم تا آنها را نیز ناراحت کنیم.
۱۲ هزار و ۶۱۶ سالمند تحت پوشش بهزیستی آذربایجانشرقی هستند
کارشناس مراکز شبانهروزی اداره کل بهزیستی آذربایجان شرقی در رابطه با مراکز سالمندان استان به ایسنا میگوید: اداره کل بهزیستی استان متولی نگهداری از معلولین، سالمندان و بیماران روانی مزمن است که در این راستا با انواع کاربری، مراکز غیر دولتی این مسئولیت را قبول کردهاند و ما بر آنها نظارت میکنیم.
لیلا وحدت ادامه میدهد: ۱۲ هزار و ۶۱۶ سالمند تحت پوشش بهزیستی آذربایجانشرقی هستند و از این تعداد ۴۲۸ نفر در مراکز مراقبتی نگهداری میشوند که تعداد ۹ مرکز سالمندان در شهرهای تبریز، آذرشهر، مراغه، میانه و مرند وجود دارد.
او اضافه میکند: از میان ۴۲۸ سالمند ۱۱۸ نفر مجهولالهویه یا بیسرپرست هستند و بر اساس تصویب هیات وزیران، ماهانه یارانهای به آنها تعلق میگیرد که مقدار آن برای افراد معمولی دو میلیون تومان و افراد مجهولالهویه دو میلیون و ۴۰۰ هزار تومان است.
کارشناس مراکز شبانهروزی اداره کل بهزیستی آذربایجان شرقی بیان میکند: بهزیستی استان در دوران شیوع ویروس کرونا حمایتهای بسیاری از این مراکز انجام داد برای مثال اکسیژن ساز، ماسک، دستکش و بهصورت محدود کمک هزینهی درمانی برای مجهول الهویهها در نظر گرفت البته بخش دیگری از نیازهای مالی مراکز توسط خانوادهها یا خیّرین تامین میشود.
سالمندان، اولین گروهی بودند که واکسن کرونا را دریافت کردند
وحدت با بیان اینکه سالمندان جزو اولین گروهی بودند که واکسیناسیون آنها انجام شد و هر سه دز را دریافت کردند، یادآور میشود: گاهی اوقات افرادی با اورژانس اجتماعی ما تماس گرفته و خبر از افرادی میدهند که هیچ کسی را ندارند و تنها هستند که کارشناسان ما اعزام شده و بعد از بررسی شرایط آنها اگر جزوی از جامعهی هدف ما باشند، آنها را پذیرش میکنیم.
او خاطرنشان میکند: مراکز تجمعی اکنون به سمت مکانهای خانواده محور میروند که ۹ خانه در استان داریم که مربوط به مددجویان روانی و ذهنی هستند و به دنبال آن هستیم که تعداد این مراکز را افزایش دهیم.
کارشناس مراکز شبانهروزی اداره کل بهزیستی آذربایجان شرقی میگوید: به دلیل سختی ادارهی بالای ۵۰ نفر و وقوع اکثر مشکلات در این جوامع، اکنون به سمت کاستن افراد مراکز و تشکیل مراکزی حرکت میکنیم که مانند خانه بوده و افراد مانند یک خانواده کنار هم زندگی میکنند.
مشکلات روحی و روانی، بزرگترین چالش افراد حاضر در خانهی سالمندان است
مدیر مسئول مرکز توانبخشی و نگهداری سالمندان محبت در خصوص این مرکز به ایسنا میگوید: اکنون در این مرکز به ۳۳ سالمند خدمات داده میشود که حدود شش نفر از این خانواده دارند اما تنها خانوادهی چهار نفر از این شش نفر، از آنها حمایت میکند.
مهسا درخشان ادامه میدهد: بازهی توانایی سالمندان ما متفاوت است و برخی نیاز دارند تا کمک بهیار و پرستار به آنها رسیدگی کند و تعدادی نیز میتوانند کارهای روزانه خود را انجام دهند.
او اضافه میکند: اکثر این افراد به دلیل بیسرپرستی و بد سرپرستی یا مجهول الهویه بودن پذیرش شدهاند و تعدادی نیز بهعلت کهولت سن و یا ابتلا به بیماری و عدم توانایی انجام کارهای روزانه خود، در این مراکز نگهداری میشوند.
مدیر مسئول مرکز توانبخشی و نگهداری سالمندان محبت خاطرنشان میکند: سالمندانی که از خانواده طرد شدهاند، از لحاظ روحی و روانی حال و روز خوبی ندارند و افرادی که خانواده ندارند بهمراتب بهتر از افرادی هستند که از خانواده طرد شدهاند.
درخشان، ایجاد آرامش برای سالمندان را بزرگترین هدف کارکنان این آسایشگاه عنوان کرده و میافزاید: ما در این مرکز روانپزشک و روانشناس نیز داریم که بر روی مشکلات بیماری و روحی روانی سالمندان کار میکنند و با استفاده از روشهایی مثل بازی درمانی و ورزش درمانی به فکر بهبود وضعیت آنها هستیم.
او، مشکلات مالی و اجاره نشینی را بزرگترین چالش این آسایشگاه برشمرده و متذکر میشود: کمکهای بهزیستی گره بزرگی از مشکلات ما میگشاید اما به دلیل اینکه اغلب سالمندان خانواده ندارند و یا اغلب خانوادههای آنها توان مالی ندارد، ما نیز نمیتوانیم ما به التفاوت هزینهها را تامین کنیم.
به گزارش ایسنا، او همچنین یادآور میشود: به تمامی خانوادهها توصیه میکنم تا زمانی که امکانات دارند با صرف هزینه و گرفتن پرستار سالمند را در خانهی خود نگهدارند اما در غیر این صورت ما هستیم تا عزت نفس سالمندان حفظ شود چراکه گاهی بودن در خانواده به نفع آنها نیست و باعث میشود عزت نفس آنها از بین برود.
انتهای پیام
نظرات