«باز رفت توی فکر و خیال. سرش چرخید به سمت پنجره و چشمهایش توی دور کورهها و تپهها چرخید و دلش پی منطق مظفر. یادش آمد در شرح منطق مظفر شیروانی خوانده بود تنها بر ذات نمیتوان شک برد. با خودش فکر کرد، چرا وقتی پدرش آن سوال را ازش پرسیده بود، یادش نبوده جواب چیست؟ چرا بعضی وقتها این طوری میشود و جواب سوالهایی را که میداند، نمیتواند بدهد؟ منطق این ناتوانی در چیست؟ معروف است یا مشهود؟ استدلال است یا استنتاج؟ جبر است یا اختیار؟ با خودش کلنجار میرفت و دم هوا از پنجره راه باز میکرد روی صورتش و چشمهایش را گرم میکرد...» این بخشی از رمان «بیداری» به قلم محمداسماعیل حاجیعلیان است.
رمان «بیداری» در هفت فصل به شخصیت «یوسف» میپردازد که یک سفیر ایرانی و دیپلمات جمهوری اسلامی ایران است و بعد از شنیدن خبر فوت پدرش یحیی به زادگاهش برمیگردد. این سفر عینی برگشت به زادگاه با سفر ذهنی که برگشت به خاطرات همراه است و سپس در طی هفت فصل حرکت ذهنی و چگونگی شکلگیری شخصیت اصلی را دنبال میکنیم. در این اثر با مرور وقایع تاریخی یک قرن گذشته از فرم روایی و اسطورهها و روایتهای موازی بهره گرفته شده است. در این رمان سعی شده مراسم آدابی و مذهبی با جزءنگاری روایت شود که میتواند مورد توجه پژوهشگران مسائل فرهنگی قرار بگیرد. به عنوان مثال در این اثر نویسنده مراسم عقد و عزا را با جزء نگاری و دقتی ترسیم میکند که گذشته از خوانندگان رمان، میتواند مورد توجه پژوهشگران مسائل اجتماعی و فرهنگی هم قرار گیرد. در این رمان از افسانههای مردمی برای عمق بخشیدن به ماجرای داستان استفاده شده است.
در معرفی رمان «بیداری» میخوانیم: «یوسف زربخش سفیر ایران در اتیوپی در یک روز کاری و پرمشغله -انفجار هتلی که قرار است مراسم برگزار شود و…- با تماسی که خانوادهاش از ایران میگیرند، از فوت پدرش یحیی مطلع میشود. با چند خط پروازی به ایران برمیگردد و در ایران در مسیر فرودگاه تا روستایشان تصادف میکند. به هر ترتیب به مقصد میرسد و در مراسم تشییع پدرش شرکت میکند.
در ادامه به صورت فلاشبک، مخاطب با تمام حوادث ریز و درشت زندگی او آشنا میشود. پدرش که روحانی است و علاقهای که یوسف به دروس حوزوی دارد و ژاندارمی به نام رضا ژاندارم و پسرش ایوان و حوادثی که بر سر خانواده زرتشتی میآید و ایوان که رییس ساواک میشود و رضا ژاندارمی که به اسرائیل فرار میکند…
یوسف در دانشگاه تبریز پذیرفته میشود و با دیدن نمایش باغ آلبالو اثر چخوف و خواندن کتابها و دیدن بسیاری از ظلمهای حکومت، به فکر نوشتن نمایشنامهای با درونمایه مذهبی میافتد و در ادامه به همراه برخی از دانشجویان چپ به زندان میافتد و با وساطت رئیس دانشگاه تبریز و موافقت دربار و شاه همه دانشجویان از زندان آزاد میشوند. دانشگاهها تعطیل میشوند و یوسف همان نمایشنامه بلال را در شهر عالیآباد به روی صحنه میبرد و از دست ساواک میگریزد و با دخترعمویش دلگشا ازدواج میکند. در نهایت از سوی ساواک بازداشت و مورد شکنجه قرار میگیرد»
«بیداری» در هفت فصل نگارش شده است. در طول رمان باز هم با عدد هفت روبهرو میشویم؛ هفت شمع، هفت مردی که پشت سر یوسف نماز میخوانند یا مدت اقامت یوسف در روستا که هفت روز است. اشاره به عدد هفت نشان دهنده مشغله ذهنی نویسنده یعنی گرایش به نوعی اسطورهپردازی است. همچنین نام هر فصل مصراعی از شعر معروف سپانلوست؛ نام تمام مردگان یحیی است؛ سپانلو این شعر را هنگام شهادت تمام بچههای یک کوچه شهر تهران در اثر بمباران در جنگ سرود و اشاره دارد به اینکه تمام بچهها زندهاند و نام یحیی برگرفته از حی به معنای زنده و پایدار است.
رمان «بیداری» به قلم اسماعیل حاجیعلیان یادآوری و بازبینی خاطرات یوسف زربخش از ایران در سالهای پیش از انقلاب است که در ۴۲۰ صفحه قطع رقعی در هزار نسخه توسط انتشارات آستان قدس رضوی (به نشر) منتشر شده است.
انتهای پیام
نظرات