• چهارشنبه / ۲۴ بهمن ۱۴۰۳ / ۱۲:۰۱
  • دسته‌بندی: رسانه دیگر
  • کد خبر: 1403112418079
  • منبع : پایگاه‌های خبری

نام این زن با نهضت امام خمینی(ره) گره خورده است

نام این زن با نهضت امام خمینی(ره) گره خورده است

خانم دباغ به هنگام چاپ اعلامیه های امام، همه جوانب احتیاط را رعایت می کرد. او دستکش دست می کرد تا نکند که اثر انگشتش بر روی کاغذها بماند و بعد...

به گزارش ایسنا، به نقل از جماران، نام مرضیه حدیده چی دباغ با نهضت امام خمینی گره خورده است، بانوی مقاومی‌که شد یکی از شاگردان شهید آیت الله محمدرضا سعیدی و پا در راه مبارزه گذاشت. زندان ساواک با همه دردها و شکنجه‌ها و زخم‌هایش نتوانست او را از پای در بیاورد. با پاسپورت جعلی از کشور خارج شد و در بیرون مرزها از نیروهای شهید محمد منتظری شد. او خودش درباره روزهای زندان اینگونه روایت کرده است:

زنان هم بند من در زندان، برایم ملحفه ای را دوخته و کشی هم برایش انداخته بودند تا‎ ‎‌من موقع ملاقات، آن را بر تن کنم تا بدنم که در اثر شکنجه، دچار زخم‌هایی عفونی شده‌‎ ‎‌بود، اذیتم نکند. البته خودم از زندان چیزهایی پیدا کردم مثلاً نوشته‌هایی به فرح که در‎ ‎‌آن متذکر شده بود که زخم‌های این خانم که شدید شکنجه شده (یعنی من) عفونی شده‌‎ ‎‌و بوی بد می‌دهد و ما را اذیت می‌کند. یادم هست سه نفر دکتر از طرف فرح به زندان‌‎ ‎‌آمدند و وقتی من را دیدند، طی گزارشی نتیجه معاینه را چنین اعلام کردند که این خانم‌‎ ‎‌سرطان دارد و اگر معالجه نشود حتماً از بین خواهد رفت!‌

‌یادم می آید یک زمان هم به دلیلی به منزل خواهرم می‌رفتم؛ به خاطر اینکه شوهرش‌ ‎‌در انتشارات امیرکبیر مشغول به کار بود و برای کلّه گنده‌ها کتاب می‌فرستاد نشانی بیشتر‎ ‎‌مسئولان آن روز مملکت را داشت، من هم از این نشانی‌ها یادداشت برداری کرده بودم. آن‌‎ ‎‌روزها اعلامیه‌های امام را که چاپ می‌کردم، دستکش به دستم می پوشاندم تا احتمالاً اثر‎ ‎‌انگشت بر روی کاغذ نماند و دردسر برایم ایجاد نشود و خلاصه محکم کاری کرده‌‎ ‎‌باشم. بعد اعلامیه‌ها را به نشانی همین کلّه گنده‌ها پست می‌کردم. البته هر زمان توسط‌‎ ‎‌افراد مختلفی کار پست کردن انجام می شد تا یک نفر لو نرود. یادم هست که در‎ ‎‌همسایگی ما، فرد نظامی‌ای بود که درجۀ سرهنگ تمامی داشت. یک اعلامیه را نیز‎ ‎‌برای او فرستادم. یک روز همسر این فرد به خانۀ ما آمد و گفت: «خواهرم! نمی‌دانم این‌‎ ‎‌نامه‌ها چگونه و از کجا برایمان می‌رسد؟»‌

یک سری از وسایلم را نیز (مثل کتاب، اعلامیه و...) برای اینکه از دسترس ساواک‌‎ ‎‌دور باشد، در خانۀ حاجی که در اهواز کار می‌کرد، پنهان کردم. یک روز مأموران به منزل‌‎ ‎‌ما حمله کردند و جوان دانشجویی را که از بستگانمان بود دستگیر کردند. احساس کردم،‌‎ ‎‌یک زمانی اگر به حاجی دست پیدا کنند و منزل او را بگردند و وسایل پیدا شود، حتماً‌‎ ‎‌متوجه می‌شوند که متعلق به من است، و این واقعیت را نمی شود انکار کرد. پس سعی‌‎ ‎‌کردم به حاجی زنگ بزنم تا ببینم که او را نگرفته‌اند و الحمدلله که او را نگرفته بودند.‌‎ ‎‌خوشحال شدم. پس شبانه با یک ماشین دربستی به اهواز رفتم، تا آن لوازم را‎ ‎‌سر به نیست کنم. شبانه خودم را از تهران خارج کردم و پس از سر به نیست کردن وسایل،‌‎ ‎‌به تهران برگشتم. وقتی به تهران رسیدم، توسط ساواک دستگیر شدم،. ساواکی‌ها خیلی‌‎ ‎‌جانی بودند. آنها در حالت مستی و غیر عادی، هر کاری که می خواستند انجام می دادند‎ ‎‌ولی من با توکل به خدا، تمامی موازین شرع و اسلام را رعایت کردم.‌

*بازنشر مطالب دیگر رسانه‌ها در ایسنا به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان می‌باشد.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha