علی فتحالهی امروز نهم آذرماه، اظهار کرد: مهارت همدلی یعنی اینکه فرد بتواند زندگی دیگران را حتی زمانی که خود در آن شرایط قرار ندارد درک کند. همدلی به فرد کمک میکند تا بتواند انسانهای دیگر را حتی وقتی با آنها متفاوت است بپذیرد و به آنها احترام بگذارد. همدلی، روابط اجتماعی را بهبود میبخشد و به ایجاد رفتارهای حمایتکننده و پذیرنده نسبت به انسانهای دیگر منجر میشود.
وی تصریح کرد: یکی از آداب دین مبین اسلام که تأکید فراوانی نسبت به آن شده، موضوع همدلی و یاری رساندن به دیگر افراد جامعه است، تا جایی که بیتفاوتی نسبت به امور دیگر مسلمانان موجب خروج از اسلام شمرده شده است. پیامبر اکرم(ص) در حدیثی فرمودند: «مَنْ أَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِأُمورِ الْمُسْلمینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ؛ هر کسی که صبح کند و اهتمامی به امور مسلمانان نداشته باشد، مسلمان نیست» مسلمان واقعی به یاد همنوع خود است و هر آنچه را برای خود دوست دارد برای دیگر مسلمانان هم خواهد پسندید.
فتحالهی درباره مهارت همدلی از نگاه مولوی، خاطرنشان کرد: مولوی بر آن است که همدلی و همفکری فراتر از ویژگیهای ظاهری از قبیل رنگ، پوست، زبان، نژاد و ملیت و حتی همنشینی است و در این رابطه میگوید: «چون دلت با من نباشد همنشینی سود نیست/ گرچه با من مینشینی چون چنینی سود نیست.»
دانشیار ادیان و عرفان دانشگاه آزاد اسلامی واحد خرمآباد با بیان اینکه مولوی توصیه میکند که این مسائل نباید مانع پیوستگی و اتحاد افراد و جوامع انسانی به همدیگر شود و در این رابطه میگوید: «مردِ حجی همره حاجی طلب/ خواه هندو، خواه ترک و یا عرب/ منگر اندر نقش و اندر او/ بنگر اندر عزم و در آهنگ او/ گر سیاه است او هم آهنگ تو است/ تو سپیدش خوان که هم رنگ تو است/ حاشلله این حکایت نیست این/ نقد حال ما و تست این خوش ببین»، افزود: مولانا در بیان چگونگی همدلی و تأثیر فواید سودمند و دلنشین همدلی با اهل دل میگوید: «نصیحتهای اهل دل دَوِی نحل را ماند/ پُر از حلوا کند از لب ز فرش خانه تا ساران/ زهی مفهوم نامفهوم زهی بیگانهی همدل/ زهی ترشی به از شیرین زهی کفری به از ایمان.»
مدرس دانشگاه آزاد اسلامی واحد خرمآباد با بیان اینکه مولانا در جای دیگر در بیان داستان آن چهار نفری که در بیان مقصود خویش همزبان نبودند تصریح میکند که دل سپردن و همدلی انسان را از خصومت بازمیدارد و به مقصود میرساند و در این رابطه میگوید: «چون که بسپارید دل را بیدغل/ این درمتان میکند چندین عمل/ یک درمتان میشود چار المراد/ چار دشمن میشود یک ز اتحاد»، ادامه داد: مولوی همچنین در حکایت باغبانی که توانست وحدت صوفی، علوی و فقیه را بر هم زند معتقد است که همدلی و اتحاد مانع هر نوع شکست است پس کسانی که منافع آنی را بر منفعت پایدار ترجیح میدهند، سرانجام همه چیز را از دست خواهند داد.
دانشیار ادیان و عرفان دانشگاه آزاد اسلامی واحد خرمآباد اضافه کرد: بهزعم مولانا وقتی تعارض زبانی امکان تفاهم میان افراد نامتعارض را ضعیف میکند، بهتر است انسان سکوت اختیار کند، تا آنگاه که انسان زیاندان و صاحب سری زمینه این همدلی در سایه راهنماییهایش فراهم آورد و در این رابطه میگوید: «پس شما خاموش باشید و انصتوا/ تا زیانتان من شوم در گفتوگو.»
وی افزود: مولوی تصریح دارد که انسان همواره باید امیدوار باشد، تا بتواند با تغذیه دل، نه جسم، با اهل دل همراه و همدل گردد و در این رابطه میگوید: «کوی نومیدی مرو امیدهاست/ سوی تاریکی مرو خورشیدهاست/ دل ترا در کوی اهل دل کشد/ تن ترا در حبس آب و گل کشد/ هین غذای دل بده از همدلی/ رو بجو اقبال را از مقبلی.»
فتحالهی با بیان اینکه مولوی بر آن است که سبب دوستی و رفاقت آدمیان همدلی آنها است و در بیان همدلی میگوید: «هر که باشد همنشین دوستان/ هست در گلخن میان بوستان/ هرکه با دشمن نشیند در زمن/ هست او در بوستان در گولخن»، اظهار کرد: مولوی تأکید دارد که انسان باید مهارت همدلی را با انسانهای دانا بهکار بندد و از همدلی با افراد نادان به جد پرهیز کند و در این رابطه میگوید: «گرک اگر با تو نماید روبهی/ هین مکن باور که ناید زو بهی/ جاهل ار با تو نماید همدلی/ عاقبت زخمت زند از جاهلی/ دوستی جاهل شیرین سخن/ کم شنو کان هست چون سم کهن.»
وی با بیان اینکه مولانا در بیان حکایت مردی که خرسی را از دهان اژدهایی رهایی داد، بر آن است که سرانجام دوستی با ابلهان از دشمنی بدتر است و چیزی جز زیان به بار نیمآورد. چنانکه دوستی آن مرد با خرس سرانجام خوشی نداشت، گفت: مولوی در جای دیگر همین موضوع را چنین آورده است: «گرگ اگر با تو نماید روبهی/ هین مکن باور که ناید زو بهی/ جاهل ار با تو نماید همدلی/ عاقبت زخمت زند از جاهلی.»
عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی خرمآباد با بیان اینکه مولوی در رابطه با تأثیر شخصیت همراهان تصریح میکند که تأثیر شخصیت و ویژگیهای افرادی که با شما همراهند در توفیق شما بسیار مشهود و سرنوشتساز خواهد بود، افزود: او همچنین در جای دیگر اینگونه از اثرگذاری همنشینان مطلوب و نامطلوب یاد کرده و گفته است: «ای خنک زشتی که خوبش شد حریف/ وایِ گُلرویی که جفتش شد خریف» همچنین مولوی با بیان داستان زنی که طفل او بر ناودان بود میکوشد تا اثبات نماید که تنها از طریق همنشینی با کسانی از جنس خود میتوان در آرامش به سر برد و از خطرات احتمالی نیز رست.
این مدرس دانشگاه آزاد خرمآباد در رابطه با همراهی با صاحبدلان از نگاه مولانا نیز گفت: مولانا در بیان اینکه همنشینی و همراهی با نیکان، تعالیبخش است، داستان عقابی را آورده است که همنشین جغدان شد و چون آنان قدر او را نمیدانستند، راز همنشینی خود را اینگونه بازگو میکرد: «یکدمم با جغدها دمساز کرد/ از دم من جغدها را باز کرد/ ای خنک جغدی که در پرواز شد/ فهم کرد از نیکبختی را زمن/ در من آویزید تا نازان شوید/ گرچه جغدانید شهبازان شوید/ آنک باشد تا چنان شاهی حبیب/ هر کجا افتد چرا باشد غریب» از نگاه مولوی همنشینی با شخصیتهای مثبت همواره ما را به سوی نور و امید سوق میدهد و در این رابطه در شعری میگوید: «نار خندان باغ را خندان کند/ صحبت مردانت از مردان کند/ مهر پاکان در میان جان نشان/ دل مده الا به مهر دل خوشان/ کوی نومیدی مرو امیدهاست/ سوی تاریکی مرو خورشیدها است/ دل ترا در کوی اهل دل کشد/ تن ترا در حبس آب و گل کشد/ هین غذای دل بده از همدلی/ رو بجو اقبال را از مقبلی.»
وی ادامه داد: از منظر مولوی این اشخاص اهل دلاند و عنصر دل گوهری مادی، خاکی و مشتاق جاه و مادیات نیست و در این رابطه میگوید: «دل تو این آلوده را پنداشتی/ لاجرم دل ز اهل دل برداشتی/ خود روا داری که آن دل باشد این/ کاو بود در عشق شیر و انگبین/ پس بود دل جوهر و عالم عرض/ سایهی دل چون بود دل را غرض/ آن دلی کاو عاشق مال است و جاه/ یا زبون این گل و آب سیاه.»
فتحالهی با بیان اینکه مولوی با استناد به تعبیر روایی؛ «لَا یَسَعُنِی أرْضِی وَلا سَمائِی وَلکِن یَسَعُنِی قَلْبُ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ» بر آن است که دل گوهری است الهی که نظرگاه حق در حکم اقیانوس و دریایی نورانی است و در این رابطه میگوید: «قطرهی دل را یکی گوهر فتاد/ کان به دریاها و گردونها نداد»، اضافه کرد: مولوی دل را اقیانوس وجود انسان تلقی کرده که مرکز احسان و بخشش است. شایان ذکر است که این دریای نور نصیب پاکدامنان و مستعدین خواهد شد، نه همه افراد و در این رابطه میگوید: «دل نباشد غیر آن دریای نور/ دل نظرگاه خدا و آن گاه کور/ نی دل اندر صد هزاران خاص و عام/ در یکی باشد کدام است آن کدام/ ریزهی دل را بهل دل را بجو/ تا شود آن ریزه چون کوهی از او/ دل محیط است اندر این خطهی وجود/ زر همی افشاند از احسان و جود/ هر که را دامن درست است و مُعد/ آن نثار دل بدان کس میرسد.»
دانشیار ادیان و عرفان دانشگاه آزاد اسلامی واحد خرمآباد با بیان اینکه مولانا همراهی با انسانهای سست عنصر و اهل شِکوه را باعث بازماندن از ادامه سیر و مانع ارتقای روحی میداند و در این رابطه میگوید: «زین همرهان سست عناصر دلم بگرفت/ شیر خدا و رستم دستانم آرزوست/ زین خلق پُر شکایت گریان شدم و ملول/ آن های و هوی و نعره مستانم آرزوست»، گفت: مولوی در بیان مهارتهای مرتبط با بُعد اجتماعی ارتباط قلبی و همدلی را بر ارتباط زبانی ترجیح میدهد، اظهار کرد: مولوی همدلی جاهلان را بیاثر و آسیبرسان میداند و میگوید: «گرگ اگر با تو نماید روبهی/ هین مکن باور که ناید زو بهی/ جاهل ار با تو نماید همدلی/ عاقبت زخمت زند از جاهلی.»
وی اضافه کرد: مولوی میگوید هر چند که ممکن است همزبانی ایجاد علقه کند، اما همدلی، زبان وسیع صمیمت و یکدلی است و زبان دل بهتر میتواند اندیشهی انسانها را ترجمان کرده به همدیگر نزدیک کند و در این رابطه میگوید: «پس زبان محرمی خود دیگر است/ همدلی از همزبانی بهتر است/ غیر نطق و غیرایما و سجل/ صد هزاران ترجمان خیزد ز دل/ همزبانی خویشی و پیوندی است/ مرد با نامحرمان چون بندی است/ ای بسا هندو و ترک همزبان/ ای بسا دو ترک چون بیگانگان.»
فتحالهی ادامه داد: مولانا انسانها را از رفاقت و همراهی با ناکسان و خسیسان تحذیر داده است، چنانکه در داستان شهری و روستایی آورده است: «این سزای آنکه شد یار خسان/ یا کسی کرد از برای ناکسان/ خاک پاکان لیسی و دیوارشان/ بهتر از عام و رز و گلزارشان/ بنده یک مرد روشندل شوی/ به که بر فرق سر شاهان روی/ این سزای آنکه بیتدبیر و عقل/ بانگ غولی آمدش بگزید نقل.»
انتهای پیام
نظرات