نسرین سالاری، نویسندۀ این کتاب، عضو هیئتمدیره انجمن ادبی رفسنجان است. سال ۱۳۵۱ در رفسنجان متولدشده اما اکنون، در اصفهان سکونت دارد. او دانشآموخته کارشناسی ادبیات فارسی و دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی است و ایسنا پس از خوانش مجموعه داستان کوتاه «سایهات را دنبال میکنم»، با او به گفتوگو نشسته است:
قصۀ شکلگیری این مجموعه داستان کوتاه را بگویید. آیا کسانی کار را قبل از انتشار خوانده بودند؟
اگر بخواهم شروع داستانها را بگویم باید به حداقل ۱۰ سال قبل برگردم اما بهطور جدی، یک سال و نیم طول کشید تا با کار بازنویسی چند باره و نگارش داستانهای جدید، مجموعۀ حاضر کامل شود. بعضی داستانها بالای ۱۰ بار و بعضی دیگر پنج تا هفت بار بازنویسی شدند؛ با روایان مختلف و بازنویسی نثر و زبان داستان. چند تن از دوستان که اهل مطالعه بودند و دو دوست نویسنده نیز زحمت خواندن قبل از چاپ را کشیدند.
کتاب با قطعهای از شعر فروغ فرخزاد شروع میشود. دربارۀ این انتخاب توضیح میدهید؟
اشعار فروغ برای من الهام بخشند. احساسات عمیقی را در من بیدار میکنند. حسم به این قسمت از شعر فروغ یک جور نزدیکی با داستان پایانی مجموعه بود.
کدام یک از داستانها و همچنین نقشهای زنانه از مادر گرفته تا همسر و دختر موجود در داستانها به تجربههای زیستۀ خود شما نزدیکتر است؟
داستان «مادر»، «در کمال تأسف» و داستان «سیاه سفید خاکستری». بقیه ربطی به تجربه زیسته من ندارند.
نثر یکدست و زبان روان کتاب را میتوان از ویژگیهای خوب این اثر دانست. برای رسیدن به این نقطه چه تلاشهایی کردهاید؟
بیشترین تأثیر را حاصل مطالعه آثار خوب و بازنویسی فراوان میدانم و شاید بهترین وقت باشد که از هم استانی بزرگوارم آقای محمدرضا ذولعلی که نویسنده پر کاری هستند نهایت تشکر را داشته باشم که در بازنویسی صمیمانه مرا همراهی کردند.
بازی مرزهای مرگ و زندگی، دستمایه برخی از داستانهای شماست. دلیل این انتخاب و نسبت این دو مقوله با دنیای زنان را در چه میبینید؟
زنان در امر آفرینش و هستی، وجودی پررنگتر از مردان دارند بهواسطه فیزیولوژی زنانه و نقشی که در طول تاریخ، در امر فرزندپروری و مدیریت خانواده برعهده داشتند و از نگاه من زنان بر لبه این مرز راه میروند و با هر مرگی گویی بخشی از وجود زن هم میمیرد. مثلاً مرگ مرجان و اسیر شدن ساسان نوعی فقدان است که مادر را به مرز نیستی و مرگ تدریجی میکشاند اما پدر و ساسان متفاوت با تروماهای زندگی کنار میآیند یا از آن عبور میکنند. ساسان سکوت را اختیار میکند و پدر از خانه فراری میشود و سایه همراه مادر مرگ تدریجی را تجربه میکند.
چه ویژگیهای مشترکی بین داستانهای کوتاه موجود در این مجموعه وجود دارد؟ برای مثال آیا استفاده از اسمهای گاهی تکراری؛ مانند سایه، ساسان و ... در داستانهای مختلف، نوعی پیوند نامرئی بین داستانها را نشان میدهد؟
ویژگی مشترک خانوادۀ احتشامی تأثیری است که مذهب و مسائل اجتماعی زمانه جنگ و بیماری مادر خودش را در طول زمانی نسبتاً طولانی، برای مدت حداقل دو نسل نشان میدهد. بیماری و هم شانه با مرگ زندگی کردن که در این مجموعه ما بیشترین تأثیر آن را روی مادر و سایه میبینیم اما تأثیر مذهب و ریشههای سنت که با خرافات درهمآمیخته میشوند در ننهجان، مادر و فرزندان واضح گفتهشده البته از نظر خود!. سایه پیوندی نامرئی با مادر دارد، گویی سایهای ست از مادر که هم گریزان است از این سایه و هم همراه و هم سو و این احساسات متناقض با احساس گناه عمیق، سایه را در مجموعه شاخص می کند.
چرا مجموعه داستان کوتاه؟ چرا همین داستانها در بستر یک رمان و یا داستان بلند ارائه نشدند؟
چون در ابتدا قصد نوشتن داستانهای بههمپیوسته نداشتم اما موقع نوشتن داستان «دیوار خالی روبرو» و با توجه اینکه داستان «ساک قرمز سایه خانم» را زودتر نوشته بودم، تصمیمم گرفتم داستانها را به این صورت گرد هم جمع کنم.
فکر میکنید چقدر در توصیف فضاهای زنانه موفق بودهاید؟ اصولاً قبول دارید که کار شما را با عنوان یک اثر زنانه معرفی کنند یا نه؟ در پرداخت به لایههای مختلف اجتماع بهخصوص بخشهایی از زنانی که کمتر دیدهشدهاند، به دنبال چه بودهاید؟ در این نگاه زنانه، مردها چه جایگاهی دارند؟
من تلاشم را کردم و در واقع شاید بهصورت ناخودآگاه به این مهم پرداخته باشم. این را منتقدین محترم بهتر تشخیص میدهند. در نشان دادن زنانی معمولی که کمتر دیده شدند، دنبال نگاهی عمیقتر به این مسائلِ به ظاهر ساده و تأثیر عمیق آنها بر روی همه جوانب زندگی بودم. مردها شاید در ظاهر نباشند اما سایه آنها بهوضوح دیده میشود. جامعه مردسالار میتواند بدون هیاهو آسیبی جبرانناپذیر به زنان وارد کند. زنان منفعل، زنان توسریخور و زنانی که در انزوای دردناک و پرهیاهویشان بیمار میشوند و باعث بیماری دیگران.
در این مجموعه چقدر تغییر زاویه دید داشتهاید؟
سعی کردم مجموعه داستان را از تکصدایی خارج کنم برای همین بهغیراز تغییر زاویه دید اولشخص و دانای کل، از اشیای بیجان و حیوان برای پرداختن به موضوعاتی چون رنج و مرگ استفاده کردم.
انتشارات ققنوس را به چه دلیلی انتخاب کردید و این انتخاب چقدر در ارائه خوب اثر به شما کمک کرد؟
من از نشر ققنوس نهایت امتنان را دارم که درخواست مرا برای پذیرش و خواندن اثر قبول کردند و بعد هم جواب مثبت دادند و قرارداد بسته شد. دوست داشتم اولین کارم را نشر معتبری انتشار بدهد. نام نشر در ارائه آن به دوستان اهل قلم مؤثر است.
تاکنون برنامههایی مانند معرفی کتاب، جشن امضاء و... برای این کتاب برگزار شده است؟
به علت کرونا از موهبت جشن امضا تا الان محروم بودهام اما بهمحض بهتر شدن شرایط این اتفاق در استان خودم خواهد افتاد.
پیدا کردن یک حامی مالی برای کتاب، دارای چه محاسن و معایبی است؟ اگر حامی مالی داشتهاید چرا تعداد نسخهها ۵۵۰ است؟
داشتن حامی بسیار نیکوست بهشرط آنکه اثر به دست کتابخوان برسد وگرنه کاملاً بیتأثیر است. حمایت مالی شامل خرید چند جلد کتاب و برگزاری جشن رونمایی از کتاب است و از همه مهمتر رساندن آن به دست دوستان کتابخوان. در مورد تعداد، تصمیم نشر ققنوس بوده که این تعداد چاپ بشود.
پروندۀ داستانهای کوتاه با این هویت موضوعی و نگارشی در ذهن شما بستهشده و یا همچنان ادامه دارد؟
بعید میدانم چون بخشی از جهانبینی من پرسش در حول سائق مرگ و زندگی ست و نحوه برخورد و روبرو شدن انسانها با آن همیشه برایم بدیع و تازه است.
انتهای پیام
نظرات