به گزارش ایسنا،علی متقیان در یادداشتی روز «مباهله» را براساس مستندات تاریخی تبیین کرده است.
در این یادداشت میخوانیم:
پیامبر اکرم (ص) در طول مدت رسالت، شاهد برخوردهای جدی و عهدشکنیهای پی در پی پیروان دین یهودیت داشت. یهودیان که خود را برتر میدانستند، علیرغم اینکه در اعتقادشان در انتظار پیامبری بودند و حتی عده زیادی به عنوان منتظران ظهور خود را به یثرب رساندند تا منتظران واقعی پیامبرخاتم باشند! اما همین منتظران و مبلغان، با وجود اینکه با ورود پیامبر (ص) به یثرب، همپیمان شدند و پیمان نامههایی را امضا کردند، بعدها تغییر عقیده داده و گفتند ما در انتظار پیامبر هستیم، اما پیامبری از نسل اسحق! و به پیامبر خاتم نه تنها ایمان نیاوردند بلکه کارشکنیهای عدیدهای داشتند که سرنوشت هر یک از قبیلهها به طریقی از جمله نفی بلد رقم خورد و در نهایت در «غزوه خیبر»، رسما یهودیان در مقابل دین اسلام صف آریایی کردند و در نهایت شکست خوردند .
پیامبر اسلام در دوران رسالت خود علیرغم برخوردهای متعدد با یهودیان که به آن اشاره رفت، با پیروان دین حضرت مسیح هیچگونه برخورد جدی نداشت و حتی بعد از «صلح حدیبیه » که به حاکمان اطراف از جمله حاکم رم نامه هدایت فرستاد، مسیحیان بیزانس هنگام دریافت نامه پیامبر (ص)، هریک روی خوش نشان دادند و در سال دهم که شایعه شده بود مسیحیان رم به بلاد اسلامی حمله کردند، پیامبر برای مقابله با آنان به سمت آنان عزیمت فرمودند که به «غزوه تبوک» شهره است . هرچند برخوردی بین مسیحیان بیزانس با مسلمانان پدید نیامد.
پیامبر(ص) در سال نهم هجرت نمایندگانی را برای دعوت مسیحیان به نجران اعزام فرمود و در نامهای خطاب به اسقف نجران که نماینده رسمی کلیساهای روم شناخته میشد، آنان را به دین اسلام دعوت کرد. نمایندگان پیامبر (ص) وارد سرزمین نجران شدند و نامه پیامبر اسلام را به اسقف تقدیم کردند. اسقف نجران که خود، فردی موحد و مومن بود ، نامه پیامبر (ص) را با دقت مطالعه کرد و تصمیم را به عهده شورایی از بزرگان مسیحیان گذاشت. این شورا در معبد بزرگ نجران تشکیل جلسه داد.
اعضای شورا، هریک نظریات گوناگون ارائه کردند. برخی به مخالفت پرداخته و پیشنهاد مبارزه با پیامبر(ص) را دادند. اسقف نجران در برابر پیشنهادهای خشونت آمیز بعضی از اعضای شورا پیشنهاد داد برای تطبیق صفات پیشگویی شده پیامبر اسلام(ص) و رفع ابهام، به کتاب «جامعه» که بشارتهای پیامبران پیشین در خصوص پیامبر خدا(ص) در آن، مندرج بود، مراجعه کنند. با رجوع به آن کتاب، دریافتند که سخنان اسقف بزرگ درست است. براین اساس تصمیم گرفتند هیئتی را انتخاب و برای تحقیق درباره موضوع، به مدینه اعزام کنند تا هم از نزدیک با پیامبر (ص) آشنا شوند وهم دلایل نبوت او را بررسی کنند.
بدین منظور، ۶۰ یا ۷۰ نفر از اشراف و بزرگان همراه ۱۴ نفر از دانشمندان مسیحی که در رأس آنان سه تن از اسقفهای نجران بودند، برای دیدن پیامبر(ص) راهی مدینه شدند.
نمایندگان علیرغم اینکه با تشریفات و لباسهای فاخر به مدینه آمده بودند، با پیشنهاد علی بن ابیطالب (ع) لباس ساده برتن کرده و بدون تشریفات، به محضر پیامبر (ص)شرفیاب شدند و سلام کردند. پیامبر(ص) با احترام و حسن خلق جواب آنان را داد و برخی از هدایای آنان را پذیرفت.
مسیحیان سه روز به تحقیق پرداختند و پاسخ سوالات خویش را از پیامبر (ص) و اطرافیان پرسیدند تا اینکه پس از سه روز، پیامبر (ص) آنان را به اسلام دعوت کرد. پاسخ دادند همه نشانیهایی که در کتابها آمده در شما وجود دارد الا اینکه موضع و نشان شما در خصوص عیسی مسیح برای ما مشخص نشد.
حضرت پرسید: چه نشانهای؟ گفتند: در انجیل چنین آمده است: «او مسیح را تصدیق میکند و به او ایمان دارد». پیامبر(ص) فرمود:من او را تصدیق میکنم و به او ایمان دارم و گواهی میدهم او پیامبری است که از جانب پروردگارش فرستاده شده و بندهای است که سود و زیان و مرگ و زندگی و برانگیختن او به دست خودش نیست.مسیحیان که با شنیدن نظر پیامبر نسبت به مسیح غلو میکردند با عقیده غلوآمیز با پیامبر(ص) به احتجاج پرداختند. هر سوالی را مطرح میکردند پاسخ میشنیدند اما قانع نمیشدند و در نهایت گفتند به آنچه از ما میخواهی، ما اقرار نمیکنیم. وقتی کار به اینجا رسید از سوی خداوند آِیه مباهله بر پیامبر(ص) نازل شد:
فَمَنْ حَاجّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَی الْکاذِبینَ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد، بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما، و زنان خود و زنان شما، و خودیهای خویش و خودیهای شما را فراخوانیم، آن گاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم».
پیامبر پس از تلاوت آیات فرمود: خداوند به من دستور داده است که اگر شما بر گفته خود اصرار دارید با شما مباهله کنم. مسیحیان پذیرفتند که فردا مراسم مباهله اجرا شود تا حقیقت برای طرفین روشن گردد. مسیحیان وقتی به منزلگاه خود رسیدند، یکی از آنها گفت: مباهله، خطرناک است و کار را یکسره میکند. بنابراین قبل از هر چیز بنگرید که او فردا با چه کسانی برای مباهله میآید؟ اگر با تمام پیروان خود یا با اصحاب با سوادش با جمعیت فراوان مانند پادشاهان بیاید و فخر فروشی کند، ما برنده مباهله هستیم. اما اگر با تعداد اندک از پیروان فروتن و برگزیده خود بیاید، آنان مباهله نخواهیم کرد چرا که به عذاب خداوند گرفتار میشویم.
روز بعد، زمان مراسم مباهله فرا رسید. روز قبل، پیامبر (ص) با هیئت نمایندگی نجران توافق کرده بودند که مراسم مباهله در خارج از شهر مدینه، برگزار شود. پیامبر (ص) از میان مسلمانان و بستگان خود، فقط چهار نفر را برای شرکت در این مراسم تاریخی انتخاب کرد. میان مسلمانان و خویشان پیامبر(ص) نفوسی پاکتر و مؤمنتر از امام علی، حضرت زهرا، امام حسن و امام حسین علیهم صلوات الله وجود نداشت.
پیامبر(ص) فاصله منزل تا محل ملاقات را با وضع خاصی طی کرد. ایشان امام حسین(ع) را در آغوش گرفته بود و دست امام حسن(ع) را در دست داشت و حضرت زهرا(سلام الله علیها) پشت سر پیامبر(ص) و امام علی(ع) پشت سر وی حرکت میکردند تا به محل قرار رسیدند. پیامبر(ص) زیر دو درخت مستقر شد و به همراهان خود فرمود: من هر موقع دعا کردم، شما آمین بگویید. اسقف نجران هم برای مباهله آماده شد اما بعد از آگاهی از اسامی و عناوین همراهان پیامبر(ص)، خطاب به همکیشان خود گفت: من چهرههایی میبینم که هر گاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه خداوند بخواهند که بزرگترین کوهها را از جای بکند، فوراً کنده میشود. صحیح نیست با این چهرههای نورانی و افراد با فضیلت، مباهله کنیم.
اسقف اعظم برادر دانشمندی داشت منذر نام. منذر که اسقف را همراهی میکرد با دیدن پیامبر و همراهان، ازآنان خواست از در مصالحه وارد شوند و گفت اگر تسلیم شویم، سالم میمانیم. بهتر است از مباهله بپرهیزیم و با شتاب با محمد(ص) مصالحه و او را از خود راضی کنیم. ما اکنون در شرایطی به سر میبریم که قوم «یونس» اندکی پیش از نزول عذاب در آن به سر میبردند.
هیئت نمایندگی مسیحیان براساس پیشنهاد منذر، وارد شور شدند و همگی پذیرفتند که «منذر» به نمایندگی از آنان، نزد محمد(ص) رفته، از او بخواهد تا نمایندهای برای «مصالحه» معرفی کند.
منذر نزد پیامبر(ص) رفت، سلام کرد و گفت: ای رسول خدا! گواهی میدهم که خدایی جز خدایی که تو را برانگیخت، وجود ندارد و شما و عیسی هر دو بنده و فرستاده خدای عزوجل هستید. بدین ترتیب، او اسلام آورد و به پیامبر(ص) گفت که آماده مصالحه است. حضرت (ص) علی بن ابیطالب (ع) را به نمایندگی خود و اهل بیت معرفی کرد.حضرت علی (ع) از پیامبر سوال کرد: پدر و مادرم فدای شما، ای رسول خدا! بر چه چیزی با آنان مصالحه کنم؟ فرمود: رأی تو، رأی من است. هر طور که خواستی، مصالحه کن.علی بن ابیطالب با منذر وارد مذاکره شدند و این مذاکره منجر به پیمان نامهای شد که براساس آن، مسیحیان در پناه مسلمانان به زندگی خود ادامه دادند.
انتهای پیام
نظرات