این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با ایسنا درباره مفاهیم بزرگسالانه در ادبیات کودک و نوجوان، اظهار کرد: پاسخ به این سوال میتواند کلی باشد، زیرا بچهها با هم فرق دارند؛ شرایط زیستی و فرهنگی و روابط اجتماعی نوجوانی که در تهران زندگی میکند با نوجوانی که در شهرستان زندگی میکند فرق دارد، و شاید درکشان از مفاهیمی که برایشان توضیح میدهید، متفاوت باشد. برای یکی راحتتر قابل هضم باشد و برای دیگری قابل هضم نباشد. اما بهطور کلی همه نویسندهها، نه فقط در ایران، میدانند لزومی ندارد برای کودک مفاهیمی مانند مسائل عاطفی را به شیوهای که در ادبیات بزرگسال هست، بگویید.
او افزود: اما در نوجوانی یکسری مسائل مانند عشق بروز میکند. نوجوانان در سنی هستند که به شدت عاشق میشوند و باید درباره اینها در کتابها و ادبیات داستانی حرف زد؛ برخی معتقدند عشق نوجوانی قشنگ و پاک است اما برخی میگویند گذراست، عدهای میگویند خطرناک است، برخی با فیلتر مذهبی نگاه و این موضوع را رد میکنند و عدهای هم با فیلتر روانکاوانه نگاه کرده و میگویند این هم مرحلهای از رشد است. آرا متضارب هستند و صحبت در این حیطه دشوار است. اما من فکر میکنم بیان موضوعی چون عشق برای نوجوان ضرورت دارد البته شیوه بیان موضوع بسیار مهم است زیرا مرز باریکی است. ممکن است نویسنده فراتر برود و ذهن نوجوان را بههم بزند اما باز هم مخاطبها متفاوت هستند.
رجبی با تأکید بر اینکه بیان برخی از مفاهیم هنرمندی و چیرهدستی میخواهد تا از این مرز باریک سقوط نکند، ادامه داد: این مرز باریک مانند مرز هنر و ابتذال است. ممکن است یک موسیقی زیبا و عمیق بشود و ممکن است موسیقیای مصرفی و گذرا شود در حالی که هر دو از یک نوع ابزارآلات موسیقی استفاده میکنند. یا نویسندهای در زمینه وحشت بنویسد و از ابتدا تا پایان سلاخی کند و از ابزار کلمه استفاده کند اما نه ساختار داشته باشد نه فرم و نه محتوا و نه پسزمینه اجتماعی روزگار خود را بیان کند و نوجوان کتاب هم نوجوانی خودش باشد نه نوجوان امروز. البته محدودیتها هم بسیار است و ممکن است نویسنده با خود بگوید بهتر است بیخیال شوم و اگر یک کار ابتر انجام ندهم بهتر است. مثلا درباره اعتیاد نوجوان کتابی نداریم درحالی که سن اعتیاد پایین آمده است. نویسنده نمیتواند به این موضوع بپردازد، اما نمیتوانیم خاک را زیر فرش بدهیم، نوجوان باید بداند که این مسائل وجود دارد.
او سپس بیان کرد: برای خیلیها دستهبندی کتابها بین نوجوانان و بزرگسالان دشوار است مانند کتاب «ناتور دشت» سلینجر؛ برخی میگویند کتاب نوجوان است و برخی معتقدند کتاب بزرگسالانه است و نوجوانان از آن چیزی نمیفهمند اما من فکر میکنم نوجوانان هم میفهمند اما چیزهایی دارد که ممکن است نوجوان را گیج کند و متوجه نشود. بزرگسال باتجربه میتواند لایههای عمیقتری از متن را دریافت کند. برای اینکه نوجوان هم به همان اندازه از متنی استفاده ببرد، شناخت کافی از روح و روان و شخصیت نوجوان لازم است تا لایههای زیرین متن را دریافت کند. کتابهای فلسفی و دیگر کتابها به خاطر اینکه زمینه روانشناسی و جامعهشناختی و سیاسی دارند، چندان برای نوجوان قابل درک نیستند مثلا کتاب «مرشد و مارگاریتا». این کتاب پسزمینهای از شوروی و فضای کمونیستی دارد و مخاطب بزرگسالی که کتاب را میخواند دریافتهایش با نوجوان ۱۵ساله متفاوت است. این نوجوان ممکن است متوجه یک قصه شود اما نمیتواند پیوندها را بین متن و پیشزمینه سیاسی و اجتماعی برقرار کند. نویسندههای کودک و نوجوان هم سعی می کنند اگر موضوعی را میگویند درخور شخصیت کودک و نوجوان موضوع را بگویند. یا کتاب «قلعه حیوانات» جورج اورول را نوجوانان میتوانند بخوانند و قصه را هم متوجه شوند اما پسزمینه ذهنی اورول و نقدی را که بر کمونیسم و جوامع بلوک شرق دارد، متوجه نشوند. کتاب کتاب بزرگسال است و برای مخاطب نوجوان کاربردی نخواهد داشت.
مهدی رجبی درباره کتابهایی که مرزی بین گروههای سنی ندارند و همه میتوانند آنها را بخوانند نیز بیان کرد: برخی از کتابها را همه میتوانند بخوانند اما مخاطبشناسیشان متفاوت است و گاه به دورهای که نویسنده در آن زندگی کرده، بستگی دارد. مثلا صمد بهرنگی در یک زمینه فکری و اجتماعی فکر میکرد و «ماهی سیاه کوچولو» دارای عقاید چریکی است، وقتی امروزه به این کتاب نگاه میکنید میگویید این نویسنده چه میخواهد بگوید؟ برخی میگویند شما عقیدهتان اینطور است و نمیفهمید یا ممکن است بگویند در دهه ۴۰ و ۶۰ ماندهاید. نویسنده در آن دوره این کار را کرده است. اما «شازده کوچولو» متفاوت است. نوجوانان میخوانند و یکسری جملات قشنگ درمیآورند، درباره عشق حرف میزند، درباره مفهوم مرگ حرف میزند. اگر یک بزرگسال هم بخواند کلی موضوعات تفسیردار دریافت میکند و بچهها که میخوانند لطافت ساختاری و کلامی را درک میکنند. جملات «شازده کوچولو» به شکل کد درآمده و در فضای مجازی نقل قول میشود. این کتابها خیلی نادر و برای ابد هستند زیرا بحرانهای همیشگی بشر تولد، عاشق شدن و مرگ را در خود دارد. این موضوع در ادبیات کودک و نوجوان خیلی خیلی دشوار است.
نویسنده «بردیا و گولاخها» با اشاره به محدودیتهای نویسندگان گفت: ما نمیتوانیم درباره خیلی از موضوعات بنویسیم و نویسنده هم خودسانسوری میکند، اگر چیزی میخواهد بگوید عملا نمیتواند، اگر درباره عشق بگوید چیز گنگی است مثلا طرف در دلش کسی را دوست دارد؛ درحالی که واقعیت جامعه این نیست.
انتهای پیام
نظرات