به گزارش ایسنا، «پرویز مشکاتیان» در گذشته در باغی در نیشابور زندگی می کرد که در آن آهو، کبوتر، گنجشک را جلد کرده و با هم آشتی می داد. ولی وقتی به تهران آمد و این شهر پر دود و دم را برای زندگی برگزید، آنچه که آزارش می داد صدای اره برقی سوداگران ساختمان بود که درختان کهنسال شهر تهران را می بریدند. درختانی که وقتی قطع می شدند گویی دستان «مشکاتیان» را قطع می کردند.
مشکاتیکان در اواخر دهه ۷۰ و تا اوایل دهه ۸۰، به مدت هفت سال از اجرای صحنه ای به دور بود و در سکوت خانه اش به نوشتن کتاب و آهنگسازی مشغول.
او تا تابستان سال ۱۳۸۴ کنسرتی در کشور اجرا نکرد. یکی از واپسین کارهای این هنرمند آلبوم تکنوازی تمنا بود که در سال ۱۳۸۴ نواخت و منتشر کرد. و البته در پاییز ۱۳۸۶، به عنوان سرپرست گروه عارف، کنسرتی در تهران برگزار کرد که حمیدرضا نوربخش به عنوان خواننده در آن شرکت داشت.
۲۴ اردیبهشت ماه هر سال یادآور پرویز مشکاتیان است و اردیبهشت ۱۴۰۰، ۶۵ سال از آغاز این هنرمند می گذرد.
مشکاتیان ۱۲ سال قبل به دلیل یک عارضه قلبی در حالی که سن چندانی هم نداشت، در منزلش درگذشت. او اهل نیشابور بود و به همین دلیل در مراسم تشییع پیکرش، گروهی از دانشجویان دانشکده هنر این شهر به نشانه عزا تعدادی از سازهای خود را کفنپوش کردند و گروه موزیک شهر در طول مراسم تشییع، مارش عزا اجرا کرد. مشکاتیان را در جوار مقبره عطار نیشابوری به خاک سپردند و در حقیقت پیکر او مانند دوست و پدر همسرش ـ محمدرضا شجریان ـ پس از مرگ با یک شاعر همجوار شده است.
شجریان در فاصله سالهای دهه شصت بود که همکاری گستردهای را با پرویز مشکاتیان آغاز کرد که حاصل آن، آلبومهایی چون «بیداد همایون»، «آستان جانان»، «سرّ عشق»، «نوا»، «دستان»، «گنبد مینا» و «جان عشاق» بود. آنها در این سالها به همراه گروه عارف کنسرتهایی را هم در خارج از ایران اجرا کردند.
در مراسم یادبود مشکاتیان محمدرضا شجریان گفته بود: «پرویز رفت و ما را داغدار کرد. الگوی زندگی او اندیشه «خیام» بود و سالها با این اندیشه زیست و در نهایت به معشوقش رسید.»
در ادامه صوتی از یکی از اجراهای پرویز مشکاتیان را می شنوید:
پدر مشکاتیان استاد سنتورنوازی بود و در حقیقت او، مقدمات موسیقی را از شش سالگی نزد پدرش، حسن مشکاتیان آموخت. او آموختن موسیقی را در طول تحصیل در زادگاهش، نیشابور پی گرفت و تا پایان دوره متوسطه همچنان در پیشگاه پدر به فراگیری و تمرین مشغول بود.
مشکاتیان سال ۱۳۵۳ وارد دانشکده هنرهای زیبا در دانشگاه تهران شد و به آموختن ردیف میرزا عبدالله نزد نورعلیخان برومند و ردیف موسیقی سنتی نزد زندهیاد داریوش صفوت پرداخت.
او همزمان با آموزش ردیف، مبانی موسیقی ایرانی را نزد اساتیدی چون دکتر محمدتقی مسعودیه، دکتر مهدی برکشلی، عبدالله دوامی، سعید هرمزی و یوسف فروتن فرا گرفت.
او نوازندگی سنتور را در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی به صورت جدی ادامه داد و توانست در نوازندگی این ساز به مهارت ویژه و چشمگیری دست پیدا کند و همچنین توانست کارهای فراوانی را در زمینه آهنگسازی و نوازندگی سنتور به ویژه در زمینه ساخت قطعات همنوازی (ارکسترال)، تصنیف و نیز تکنوازی انجام دهد.
مشکاتیان در سال ۱۳۵۶، گروه «عارف» را تشکیل داد. او همکاری با رادیو را زیر نظر هوشنگ ابتهاج آغاز کرد اما پس از مدتی استعفا داد و موسسه چاووش را با همکاری هنرمندان گروه «عارف» و «شیدا» تشکیل داد.
مجید درخشانی ـ آهنگساز ـ درباره این نوازنده سنتور اظهار کرده بود: «ساز او نه تنها برای سنتورنوازان که برای همه همنسلانش تأثیرگذار بود و هنوز زمان میخواهد تا کسی این ردپاها را کشف کند و آثار او را بشناسد. اما در این میان خوشحالم که مشکاتیان در زمان حیاتش مورد لطف همگان و به خصوص مردم قرار گرفت و آثارش به خوبی شنیده شد.»
بسطامی و مشکاتیان فعالیتهای مشترکی داشتهاند که حاصل آن آلبومهای «افشاری مرکب»، «مژده بهار»، «افق مهر» و «وطن من» بود. «افشاری مرکب» که بهعنوان نخستین اثر بسطامی در سال ۱۳۶۸ منتشر شد، با چند شب اجرا در تالار رودکی هم همراه بود و موفقیتهایی را با این هنرمند که آن زمان ۳۳ ساله بود، به همراه داشت.
پروین مشکاتیان ـ خواهر پرویز مشکاتیان ـ در گفت وگویی با ایسنا برادرش را چنین توصیف کرده بود:«پرویز مشکاتیان برای همه سازها احترام قائل و معتقد بود، اگر در کنسرت به ساز خاصی اهمیت بیشتری داده شود، سازهای دیگر مغفول میمانند.» و ادامه داده بود: «پرویز با آثارش احساسات مردم و جامعه را بیان میکرد و با آثارش، بیان آهنگین غم و شادی مردم بود. پرویز شهر نیشابور را خیلی دوست داشت و به وطنش عشق میورزید.»
محمود دولت آبادی ـ نویسنده ـ نیز درباره این هنرمند عنوان کرده بود: « اتفاق چیزی است مثل رعد. مشکاتیان در رعد خودش آتش گرفت.»
کیوان ساکت نوازنده سه تار هم درباره این استاد سنتور گفته بود: «مشکاتیان نابغه ریتم بود و از زیر پنجههایش ریتم فوران می کرد. هیچکدام از هم قطارهایش به پای او نمیرسیدند و بارها به او گفتم که به او حسودی میکنم.»
ساکت با اشاره به این که مشکاتیان در بیماری و تندرستی کار میکرد، اظهار کرده بود: «مشکاتیان بسیار زیبا ملودی و ریتم را هدایت می کرد و باید او را "شاعر سنتور" نامید زیرا بر تاریخ و فرهنگ ایران مسلط بود.»
انتهای پیام
نظرات