لنا سویستون (Lena Suiston) که دانشجوی زبان فارسی در اوکراین بوده و اکنون مترجم زبان فارسی به روسی و اوکراینی است در گفتوگویی مکتوب به پرسشهای ایسنا پاسخ داده است که متن آن در پی میآید.
چرا به یادگیری زبان و ادبیات فارسی تصمیم گرفتید؟ و چگونه آن را آموختید؟
راستش را بگویم تا وارد شدن به دانشگاه من اصلأ هیچ چیز در مورد زبان و ادبیات فارسی نمیدانستم. دانشگاه جایی بود که در آنجا من برای اولینبار درباره چنین زبانی دانستم. وقتی به مدرسه میرفتم، آرزو داشتم زبان آلمانی را یاد بگیرم. وقتیکه به کییف آمدم همزمان میتوانستم به سه دانشگاه وارد شوم. من از طرف مادر و پدر در شرایط خاصی قرار گرفتم چون آنها به من گفتند که اگر میل دارم در کییف بمانم باید رتبه خوبی در کشور بهدست بیاورم. بدین دلیل من تصمیم گرفتم این زبان نفیس را انتخاب کنم تا احتمال وارد شدن به دانشگاه برای من بیشتر شود.
وقتیکه متوجه شدم در پنج سال آینده چه در پیش دارم میخواستم گریه کنم! با خودم میگفتم که من «چه جوری میتوانم این زبان عجیب و نامفهوم را یاد بگیرم؟؟» اما میدانید حالا میخواهم چه بگویم؟ من عاشق این زبان هستم. و به نظرم این بهترین زبان دنیا است و من خیلی خوشحالم که در آن زمان زبان فارسی را انتخاب کردم.
در اوکراین مردم چقدر با زبان و ادبیات فارسی آشنا هستند و واکنش آن ها نسبت این زبان و تمدن آن چگونه است؟⠀
راستش را بگویم، متاسفانه در اوکراین مردم خیلی زیاد درباره زبان و ادبیات فارسی نمیدانند. و اوکراینیان نمیتوانند بین ایرانیان و اعراب فرق بگذارند. بدین دلیل برای اکثریت مردم ما ایرانیان برابر با اعراب هستند.
بازار کار برای فارسیآموزان در کشور شما چطور است و کسی که فارسی یاد میگیرد چه میزان میتواند آینده شغلی خوبی داشته باشد؟
⠀
بازار کار برای فارسیآموزان در اوکراین خیلی خوب نیست. مثلا از بین همه دانشجویان گروه من (١٤ نفر) فقط یک دختر الان با زبان فارسی مشغول به کار است و آن هم در ایران، نه در اوکراین. برای زبان فارسی در اینجا تقریبا شغلی وجود ندارد، مگر اینکه در دانشگاه به عنوان استاد یا در سفارتخانه مشغول به کار شد.
از این که کرسیهای زبان فارسی را خطر تعطیلی تهدید میکرد باخبر هستید؟ و به نظر شما تعطیلی آنها چه آسیبهایی به دنبال دارد؟
⠀
نه من در این مورد با خبر نیستم. اگر سؤال شما را درست فهمیده باشم، اساسیترین و مهمترین آسیب آن در انجام روابط اقتصادی بین کشورها است.
لنا سویستون سفرنامه ایران را برای استاد زبان فارسی خود، بهادر باقری به شرح زیر نوشته است که متن آن با حفظ شکل نوشتاری سویستون در پی میآید:
«سفر من به ایران در ماه آوریل سال ۲۰۱۴، سومین سفر من به این کشور زیبا بود. اگرچه کشور مادری من اوکراین است، ولی هماینک ایران هم به عنوان کشور مادری دوم من محسوب میشود. ایران از لحاظ مختلف کشور فوقالعاده است٬ ولی به نظر من مهمترین جاذبه این کشور مردم آن است. ایرانیان مهماننواز هستند و همیشه آماده هستند که به شما کمک کنند. به این خاطر میتوانید مطمئن باشید که حتما راه لازم را پیدا میکنید.
میخواهم چیزی بگویم که من را در ایران غافلگیر کرد.
۱. ایران کشوری است که مردمش همیشه و همه جا میخورند! سه بار آنجا رفتم ولی تا هنوز نمیتوانم به این عادت کنم و بفهمم چه جوری میشه انقدر زیاد خورد!
۲. چیزی دیگر که ازش تعجب و در همین وقت لذت میبرم، این است که ایرانیان خیلی رفتوآمد میکنند پیش یکدیگر. فرق نداره آیا این یه جشنی است یا روز عادی. روابط فامیلی و دوستی را ارزش میکنند برخلاف مردم اروپا.
۳. ایرانیان هم جوان هم پیر خیلی فعال هستند و خیلی زیاد حرکت میکنند. برای آنها فرق نداره کجا استراحت کرد؛ مهمترین نکته این است که با گروهی از دوستان یا فامیلها.
۴. در شهرهای ایران بهخصوص در تهران، رانندگان مقررات رانندگی را اصلاً رعایت نمیکنند ولی در جاده برعکس است.
۵. اختلاف بزرگ بین دهکدهای و شهری. اگر قبل از دیدن یک شهر ایران به یک دهکده بیاییم و ببینیم سطح زندگی مردم چه جوری است، میتوانیم فکر بکنیم که همه مردم ایران اینجوری زندگی میکنند. ولی اگر بیاییم به یکی از شهرهای ایران میبینیم چقدر آنان توسعهیافته است.
بالاخره شروع میکنم درباره سفرم بگویم. هر باری که به ایران آمدم من سعی میکردم جاهای مختلف را ببینم؛ آن جاهایی که تا هنوز ندیدم و نرفتم. ایران آمدم بدون ویزا و در فرودگاه بدون هیچ مشکلی، ویزای توریستی را گرفتم. برای اوکرایینیان ۸۵ $ هست.
روز اول تهران ماندم و متوجه شدم که این دو سال که ایران نرفتم، تهران خیلی پیشرفت کرده و هنوز در حال توسعه است؛ ولی ترافیک شدیدتر شد. روز دوم با دوست عزیز من به سمت شهر زنجان رفتیم. چند روز آنجا پیش دوستانم که آنها را بیش از حد دوست دارم و خیلی مهربان و دوستداشتنی هستند، مهمان بودم. در زنجان به پیکنیک میرفتیم، پیش برادر دوست من، حمید رفت و آمد میکردیم، من حتی به کلاس آموزش زبان ترکی رفتم.
هم آنجا در زنجان روز تولدم را جشن گرفتیم. چند روز بعد به شمال به دهکده ماسوله راه افتادیم. شهری که در آنجا توقف کردیم برای ناهار رشت بود. بعد از صرف ناهار، رشت را به قصد ماسوله ترک کردیم.
فاصله رشت تا ماسوله حدود ۵۵ کیلومتر است. ماسوله شهر کوچکی است که در دامنه کوه بنا شده با دورنمایی بسیار زیبا و چشمنواز. دهکده ماسوله در طرح میراث فرهنگی و گردشگری یونسکو ثبت شده است. اهمیت شهر ماسوله در وضع ساختمانهای آنجا است. خانهها به صورت پلکانی ساخته شدهاند به گونهای که پشت بام هر خانه، حیاط خانه بالایی محسوب میشود. اینجا زندگی همیشه در جریان است. شما میتوانید نگران نباشید.
در مورد اقامت کردن در ماسوله چون هیچ مشکلی با این نیست. خانههایی برای هر سلیقه وجود دارد. ولی در تابستون و در زمان تعطیلات، اینجا خیلی شلوغ است؛ به این خاطر بهتر است از قبل یه آپارتمان یا سوئیت رزرو کرد؛ اگر قصد دارید این زمان به آنجا بروید. این دهکده خیلی مشهور است بین خارجیها. از همه جا گردشگرها به اینجا میآیند نگاه بکنند به این دهکده منحصر به فرد و به طبیعت بینظیرش.
در ماسوله هم بازار کوچکی است که هرچه میخواهید میشه آنجا پیدا کرد. بازار تا ساعت ۱۱ شب باز است. هم آنجا در کنار بازار یه کافه کوچک در فضای باز قرار دارد که در آنجا شما میتوانید قلیون و سیگار بکشید و چای بخورید. بهترین وقت برای چای خوردن شب است به خاطر هوای خنک.»
انتهای پیام