سیدطه هاشمی معاون فرهنگی و اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی و سیدضیا هاشمی معاون فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم در گفتوگویی تفصیلی پیرامون امام، انقلاب اسلامی، دانشگاه، دانشجو، فرهنگ به بحث نشستند.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)قسمت اول وقسمت دوم این مصاحبه چهار قسمتی که توسط مرکز فرهنگی دانشجویی امام، انقلاب، ولایت فقیه و انقلاب اسلامی وابسته به معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی تهیه شده است، روز گذشته تقدیم حضور مخاطبان شد و قسمت سوم آن به شرح زیر ارائه میشود.
***
قسمت سوم
شما از دهه هفتاد که نمایندگی مجلس را هم داشتید، بحث جریان اعتدال را مطرح کردید.در حال حاضر هم شما به هر حال یک مدیریت دانشگاهی دارید که به نظر من تدبیر مدیریتی در آن خیلی مهم است. حال آیا در مدیریت فضای دانشگاهی تنها متغیر تدبیر مدیریتی اثرگذار است یا افرادی هستند که از بیرون اثرگذار باشند؟ مشخصاً راجع به افراطیون می-خواهم صحبت کنم. افراطیون صدای بلندی دارند یا تعداد زیادی دارند؟ و جریان اعتدال با افراد افراطی چگونه برخورد خواهد کرد؟ آیا برخورد جریان اعتدال، برخورد توام با سهله و سمحه است؟ و این مسائل اگر روی مدیریت مدبرانه شما در فضای دانشگاه سایه بیاندازند، واکنش شما چه خواهد بود؟
طه هاشمی: بحث افراط نوعاً در تاریخ اسلام وجود داشته است و اسلام ضربههای اساسی را از افراطیونی که در درون خود داشته خورده است. مرحوم شهید مطهری تعبیری دارد که میگوید جهل و جمود دو عاملی هستند که اسلام همواره از آن رنج برده است. جمود همین افراطیونی هستند که فقط قشریگری را ترویج میکنند و نگاه به ظاهر دین دارند و جوهر دین که اساس بعثت پیامبر بر آن استوار بوده است را نادیده میگیرند.
پیامبر میفرمایند «إنّی بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق»، آقای دکتر ضیاء هاشمی هم بحث اخلاق را مطرح کردند -میدانید که اخلاق حد وسط است. در بحث جهاد هم جهاد اوسط بحث اخلاق است-. پرچم یا عنوانی که پیامبر برای بعثت خود مطرح میکند، بحث اخلاق و مکارم اخلاقی است. یعنی همه آنچه که درون دین است در یک کفه و در کفه دیگر اخلاق است.
جمود در واقع نگاه به ظواهر دارد و به جوهر و باطن و حقیقت دین نگاه نمیکند و توان درک آن را ندارد و اصلاً نخواسته که به درک آن برسد. شما اگر به خوارج نهروان هم نگاه کنید میبینید که میروند داخل یک روستا و با نیزه شکم یک مادر باردار را پاره کرده و مادر و کودک هر دو را میکشند و بعد بیرون از روستا از کنار باغی عبور میکنند که میوهای در نهر آب افتاده بوده و کسی آن را بر میدارد و آنها واکنش نشان میدهند که این برای مردم است! این یعنی نگاه قشری و سطحی به دین کردن.
ویژگی حکومت ما این است که حکومتی دینی است. یعنی قدرت حاکمه به نام دین است. حالا اگر کسانی خودشان را تافته جدا بافته بدانند و فکر کنند آنها هستند که باید قدرتمدارانه نظرات خودشان را اعمال کنند و فقط ظاهر دین را نگاه کنند طبیعی است جامعه از آنها فاصله خواهد گرفت. یعنی فاصله بین حکومت و جامعه از این گذر است، که ممکن است شکل گیرد والا جامعه خودش حکومت را از خودش میداند و زمانی این انفصال اتفاق میافتد که کسانی به نمایندگی از دینی که امروز قدرت دستش هست بیایند و خود را عین دین معرفی کنند و همه را وادار کنند تا مثل آنها فکر کنند، در حالیکه اسلام معتقد است هرکس فکر خودش را بایستی داشته باشد و میتواند فکرش را مطرح کند و حرفش را بزند.
وقتی اینطور شد طبیعی است که جامعه در معرض یک انحراف و تهدید جدی است و به سمتی میرود که حکومت را با خودش بیگانه میبیند، چون این قشر دارد خودش را نماینده حکومت معرفی میکند. حال در این جا وظیفه ما چیست؟ این است که بگوییم شما عشقت محترم و دغدغهات محترم و مقدس است، اما راهی که میروی اشتباه است. اگر ممکن است همین شور و دغدغه و برخوردها در حوزههای برخورد فیزیکی و نظامی وجود داشته باشد مناسب است. چراکه آنجا باید در مقابل دشمنی که کیان نظام را تهدید میکند ایستاد، که البته آنجا هم باید با فکر و اندیشه وارد شد. اما این¬جا عرصه فکر، اندیشه، بحث و به خصوص موضوع حکومت قرار دارد. مثلاً در برابر دین خودبهخود یکسری نارضایتی ایجاد خواهد شد.
امیرالمومنین(ع) زمانی که در مصدر حکومت قرار می گیرد در کوچههای کوفه همسر شهیدی به او بد و بیراه میگوید. این طرز رفتار و سعه صدرحکومت علوی است. اما اگر یک مجموعهای بخواهد با آن نگاه ظاهری و بیتوجهی به عمق دین خودش را نماینده حکومت بداند ، این باعث میشود که راه از راه حکومت علوی و اسلامی جدا شود.
امروز بحثی که من یا آقای دکتر هاشمی در دانشگاهها داریم این است که آن برادری که آن دغدغه را دارد به او احترام میگذاریم و به او میگوییم اگر نباشید ما احساس خلاء میکنیم. اما نه اینکه به عنوان نگاهی تمامیتخواه عرصه بروز تمام خلاقیتها را بگیری و بخواهی همه مثل تو فکر کنند. هیچ وقت اسلام چنین چیزی نگفته است که همه باید مثل یک گروه خاص فکر کنند. اسلام آزادی اندیشه را به رسمیت شناخته است. البته اینها گناهی ندارند، در واقع این امکان را برخی از مدیران قبلی فراهم کردند و به این تفکرها رسمیت دادند و لذا این گروه الان سختش است که احساس کند که او هست و مجموعهای دیگر هم مخالف او هستند و او این موضوع را بر نمیتابد. درحالیکه اگر رویه اعتدال و نگاه متعادل و احترام به آزادی اندیشه در دانشگاه تا دورههای گذشته رعایت شده بود، امروز این گروه فکر نمیکرد باید همه چیز به خواست او باشد و تمامیتخواه باشد. والا دغدغه چیز خوبی است، اما اینها راهشان اشتباه است.
به نظر من دانشجویی که امروز در معرض دسترسی آسان به اطلاعات است و میتواند راه خودش را انتخاب کند، من نمیتوانم با شیوه تحمیلی راه درستی را -که باور دارم که راه اسلام درست است- در معرض دید او قرار دهم و انتظار داشته باشم او انتخاب کند.
در ارتباط با علوم انسانی هم همین است. بالاخره علوم انسانی هویتش به انسانیت انسان برمیگردد و نماد انسانیت انسان روح است، یا روح فردی یا روح جمعی، که به تعبیر شهید مطهری فرهنگ جامعه است و باید به رسمیت شناخته شود. ما علم را باید به رسمیت بشناسیم. ما نمیتوانیم بگوییم محصول علمیای که در جای دیگری هست را به رسمیت نمیشناسیم و باید خودمان تولید کنیم. یکی از نقاط درخشان تمدن اسلامی (از قرن 2 تا 8 هجری قمری) همین بود که علوم دیگر را به رسمیت شناخت. عالمان رفتند و زبانهای دیگر را یاد گرفتند و ترجمه کردند اما در ترجمه متوقف نشدند بلکه تولید کردند. شهید مطهری تعبیر خوبی دارد که میگوید آدمی وقتی غذایی میخورد باید آن را هضم کند تا باعث رشد شود. فرهنگ هم همینگونه است، روح جامعه است. علوم انسانی جزئی از فرهنگ است. این علوم انسانی را باید گرفت و هضم کرد. ما تفاوت دیدگاه داریم. اسلام متفاوت با مکاتب مادی است. اما این نیست که آن دستاوردها(دستاوردهای مکاتب مادی) را به رسمیت نشناسیم. چنانچه خطوط قرمز باید جایی باشد که بخواهد به اساس لطمه وارد کند.
واقعاً باید دانشگاه این امکان را برای ارائه علوم فراهم کند. همانطور که فیزیک با همه ابعادش مطرح میشود، جامعهشناسی و روانشناسی هم با همه ابعادش مطرح شود. اما چون معقتدیم که قرآن ما خاستگاهش روحانیت انسان است و راه تعالی روح را نشان میدهد، این هنر ماست که بتوانیم در تعامل با او راه صحیح-تر را انتخاب کنیم.
آقای دکتر(سید ضیا هاشمی) شما نشستی را برای معاونین و مدیران فرهنگی دانشگاه های کل کشور در خرداد ماه برگزار کردید و وزیر ارشاد و اطلاعات را به آن دعوت کردید، به نظر این علامتی است برای این¬که اعلام شود مدیریت فضای فرهنگی دانشگاه تنها متغیر دانشگاهی ندارد، بلکه متغیرهای بیرونی هم دارد. من این را یک نکته مثبت میبینم. آقای دکتر امنیت دانشگاه موضوعیت دارد یا دانشگاه امنیتی؟ و اینکه ما امروز در چه شرایطی به سرمیبریم؟
ضیاء هاشمی: اشاره کردید به برگزاری اجلاس معاونان و مدیران فرهنگی دانشگاهها. هدف ما چند مطلب بود. اولاً از حیث نمادین خواستیم نشان دهیم دولت به فرهنگ اهتمام ویژهای دارد و هیچ زمانی در طول 35 سال بعد از انقلاب نبوده است که سه وزیر، وزیر فرهنگ و ارشاد، وزیر اطلاعات و وزیر علوم در یک جلسه مانند اجلاس معاونان فرهنگی دانشگاهها با هم جمع شوند و این از ویژگیهای مدیریت فرهنگی این دولت است. دوم اینکه در داخل این پیام نمادین این نکته وجود داشت که مجموعه دانشگاهها و مراکز آموزش عالی یک مجموعه به هم پیوسته است. ما در این اجلاس از نمایندگان وزارت بهداشت، دانشگاه آزاد، جهاد دانشگاهی و مجموعههای دیگری که مرتبط با فرهنگ بودند هم دعوت کردیم. سوم اینکه ما یکی از دغدغههای اصلیمان در حال حاضر در مدیریت فرهنگی دانشگاهها، بحث آزاداندیشی است و آزاداندیشی مستلزم حفظ آزادی فعالیتهای فکری در دانشگاهها از سوی مدیریتهای داخل و بیرون دانشگاه است. بنابراین در این اجلاس مسئولینی که مرتبط با این حوزهها هستند نیز دعوت شدند. مثل مدیریت حراست وزارت علوم یا وزیر اطلاعات، و اتفاقاً آنها این بحثها را به زیباترین بیان مطرح کردند. به بیان بعضی از مسئولین فرهنگی این قصه تا به حال با چنین وضوحی مطرح نشده بود که در این اجلاس در بیان وزیر اطلاعات و یا حتی مسئول جدید حراست وزارت علوم وجود داشت. که تاکید قوی بر این بود که ما برای حفظ امنیت جامعه نیازمند رویکرد فرهنگی هستیم و نه اینکه برای تامین امنیت دانشگاه نیازمند نگاه حراستی باشیم. به عبارت دیگر حفظ امنیت دانشگاه و جامعه نیازمند نگاه فرهنگی است نه اینکه تامین امنیت نهادها و مجموعههای فرهنگی نیازمند نگاه حراستی و امنیتی باشد. البته هدف اصلی و جاری این نوع جلسات به طور طبیعی به منظور تبادل نظر در مورد برنامهها است و مبتنی بر این نگاه است که مدیریت فرهنگی با گفتوگو، تبادل نظر و تفاهم تحقق پیدا میکند نه با بخشنامه و نه با مدیریت متمرکز. اگر بنده به عنوان یک مسئول فرهنگی بخواهم از تهران فعالیتهای فرهنگی کشور را هدایت کنم حتماً موفق نخواهم شد. و موفقیت من به دست نخواهد آمد الا به اینکه جلب تفاهم و همدلی کنم و همکاری همکاران را سراسر کشور طلب نمایم. بنابراین این جلسات مستمر با این ذهنیت انجام میشود که ما برنامههایمان را از همکاران بگیریم، تجزیه و تحلیل کنیم، آنالیز کنیم و به آنها برگردانیم. و مرتب در این فرآیند گفتوگو و تعامل مقدمات را بگوییم تا به جواب سوال برسیم. اما اصلا دانشگاه امنیتی مقابل امنیت دانشگاه نیست؛ دانشگاه امنیتی مقابل دانشگاه غیر امنیتی است. ما دانشگاه امنیتی نداریم و نباید داشته باشیم؛ چراکه دانشگاه امنیتی دانشگاه ناامن است. امنیتیکردن فضا در دانشگاه بدترین ضربه به امنیت است، چراکه امنیتی کردن فضا احساس امنیت را میگیرد و احساس ناامنی بدتر از خود ناامنی است و عوارض بیشتری دارد.
فوکو در باب تنبیه و مجازات مدرن میگوید وقتی شما در زندان یک دیوار میگذارید، این اثرش مضاعف است نسبت به این که در برابر هر سلول یک نگهبان بگذارید. شما به جای اینکه به ازای هر چهل سلول یک نگهبان بگذارید، همه را حذف میکنید و یک نگهبان میگذارید و آن یک نگهبان به اندازه آن چهل نگهبان اثر میگذارد، چرا؟ چون در برابر آن زندانی دیوار وجود دارد و زندانی نگهبان را نمیبیند ولی همواره احساس میکند که او مراقبش است. من میخواهم بگویم این احساس ناامنی و اینکه فرد احساس کند کسی مراقبش است، بیشتر سلب آزادی میکند تا اینکه کسی واقعا مراقبش باشد. پس ببینید دعوت از وزیر اطلاعات برای این بود ما ببینیم سیاست دولت در این حوزه چیست. وزیر اطلاعات یعنی نماینده نظام، وزیر اطلاعات وزیری است که هم ریاست جمهور معرفی اش کرده است و هم مجلس به او رای داده است و هم مورد تایید رهبری است. یعنی سیاست نظام و دولت و مجلس. و در این خصوص موضع رسمی از ناحیه وزیر اطلاعات مطرح میشود که میگوید «اساساً اینکه ما میخواهیم دانشجو را ساکت کنیم بیفایده است و نتیجه نمیدهد. ما به عنوان نظام بایستی سوالات دانشجویان را بشنویم و او را قانع کنیم. این است که امنیت ایجاد میکند.» و از نگاه دینی هم غیر از این نیست و واقعاً سیره امیرالمومنین(ع)، پیامبر(ص) و امام و موضع رهبری هم چیزی غیر از این نیست.
شکی نیست که ما نیازمند امنیت و انضباط در دانشگاه هستیم اما باید به هر قیمت و روشی میسر شود؟ آیا ما متوجه هستیم که انضباط در دانشگاه متفاوت از انضباط در دبستان است؟ آیا این را نباید متوجه شویم که انضباط در دانشگاه یا دبستان غیر از انضباط در زندان است؟ اینها بدیهیات است اما چرا گاهی اوقات رفتاری میشود که دانشجو و استاد ما احساس نا امنی میکند؟
علت این رفتارها دو بخش است، یک بخش به خاطر بد فهمی است که قسمتی از آن گاهی از سر دغدغه است. اینکه برخی فکر میکنند باید مراقب باشند تا هیچکس، هیچ چیز نگوید. چرا؟ چون پیشفرضشان این است که استاد و دانشجو قابل اعتماد نیست و احتمالاً تحت تاثیر القائات منفی و نگاههای انحرافی قرار دارد و باید مراقبش بود. بخش دیگر این است که عدهای احساس میکنند منافعشان از طریق امنیتیکردن فضا تامین میگردد. در واقع وقتی فضا امنیتی شد آنها بهتر میتوانند افراد خودشان را جذب کنند و یا مخالفانشان را حذف کنند و بهتر میتوانند به اغراض خودشان برسند. هرکدام از اینها باشد ما دچار مشکل هستیم؛ بنابراین ما نیازمند دانشگاه امن هستیم. اما بهترین و قویترین و پایدارترین امنیت با مشارکت همدلانه اعضای آن جامعه حاصل میشود. چه جامعه دانشگاه باشد و چه مدرسه و روستا و شهر و غیره. ما اگر بخواهیم مشارکت مردم را سلب کنیم و امنیت را بر عهده عدهای بگذاریم تا مراقب دیگران باشند، این نه امنیت ایجاد میکند و نه تناسبی با آرمانهای نظام و انقلاب و امام دارد. وقتی میگوییم امام به مردم اعتماد کرد یعنی امام جنگ را که امنیتیترین مسئله است به مردم واگذار کرد و مردمیاش کرد. وقتی جنگ مردمی میشود آن وقت ما میتوانیم فرهنگ را حکومتی کنیم؟!! بنابراین بدون مشارکت دانشگاهیان نه فرهنگ رشد میکند و نه امنیت ایجاد میگردد. کمااینکه میبینیم فضا وقتی میخواهد به سمت امنیتی شدن سوق پیدا کند مهاجرت نخبگان پیش میآید و بیاعتمادی دانشگاهیان افزایش پیدا میکند. جامعه از سرمایههایش خالی میشود و بیشتر ضرر میکند و امنیت کلان کشور در کوتاهمدت و درازمدت در معرض خطر قرار میگیرد. حالا با این توصیف، ایدهآل ما این است که جامعه و دانشگاه نظم و امنیت داشته باشد در عین حال این امنیت پایدار باشد یعنی با مشارکت و جلب اعتماد مردم باشد. دولت و وزارت علوم و مدیریت آموزش عالی در کشور نگاهش این است که با اعتماد و اتکا به خود دانشگاهیان و با زمینهسازی و فرصت-آفرینی برای ارائه دیدگاهها و دغدغههای مختلف، دانشگاه نظم و امنیتش حفظ شود و با حفظ نظم و امنیت، فرصتی برای بالندگی و پویش دانشگاه و دانشگاهیان فراهم گردد. اگر این مسئله اتفاق بیافتد، نیاز ما به متولیان حفظ نظم و امنیت حداقلی خواهد شد. به عبارتی دیگر بیش از آنکه آن¬ها به ما کمک کنند، ما به آنها کمک میکنیم و کمکی که ما از آنها درخواست خواهیم کرد در موارد نادر و استثنایی است و لذا حضور و مشارکت آنها هم نادر و استثنایی خواهد بود. به عبارت دیگر حضور و مشارکت آنها حداقلی خواهد بود، نه حداکثری و حتی در موارد نادری میتواند به سمت صفر سوق پیدا کند. یعنی هیچگاه حضور مستقیم آنها را نخواهیم داشت. البته ما اعتقاد داریم که برای مدیریت جامعه بخشهای مختلف بایستی دست به دست همدیگر دهند و با همدیگر همکاری کنند از جمله بخشهای انتظامی و امنیتی. اما هدف واحد است و این طور نیست که بخش امنیتی بخواهد مسیری را برود و بخش فرهنگی مسیر دیگری را. ما همیشه گفتهایم که الگوی موفق این است که مدیریت فرهنگ را به اهل فرهنگ بسپاریم و مدیریت امنیت سختافزار را هم به متخصصان امنیت بسپاریم. ما در حوزههایی که مثلاً تهدیدهای خارجی وجود داشته باشد نیازمند همکاری متخصصان امنیتی هستیم، اما اگر قرار باشد کار ما را متخصصان امنیت انجام دهند هم کار ما آسیب میبیند و هم امنیت دچار آسیب میشود. در این فضایی که ما ترسیم میکنیم هر چیز در جایگاه خودش قرار میگیرد و به تدریج همدلی افزایش پیدا خواهد کرد و به تدریج اعتماد ایجاد خواهد شد و این اعتماد در درجه اول میان اجزای مدیریت رسمی کشور است و در درجه دوم بین مدیریت رسمی و بدنه جامعه و دانشگاه است و نهایتاً این اعتماد و همدلی میان اقشار مختلف دانشگاهیان اتفاق خواهد افتاد. اگر این اتفاق بیافتد هیچ دلیلی وجود ندارد که به سمت وقایع غیرمترقبه پرهزینه برویم، که انشاالله اتفاق نخواهند افتاد.
آقای دکتر طه هاشمی، بحثی که آقای دکتر ضیاء هاشمی مطرح کردند بحث مدیریت مشارکتی در آن مشخص بود. من فکر میکنم در دانشگاه آزاد این قضیه تاحدی مغفول مانده است که ما دانشجو را در بحث فرهنگی و مدیریتی به مشارکت بگیریم. شما چه برنامهای در این خصوص دارید؟
طه هاشمی: ببینید بعد از کودتای نوژه - البته میدانید قرار بود کودتایی بشود اما نشد و لو رفت و الحمدالله این اتفاق نیفتاد- امام در صحبتی فرمودند این هواپیماها اگر بلند میشدند بالاخره میخواستند روی زمین بیایند یا نه؟ اگر میآمدند روی زمین با مردم مواجه بودند. این یعنی امام امنیت انقلاب و حفظ نظام را در دستان مردم میبیند. چون خودش به درستی جامعه را تربیت کرده بود، احساس میکرد همه این مردم خودشان را ضامن امنیت جامعه میدانند. ما هم در دانشگاه بایستی این کار را بکنیم. درست است که هم دستگاههای امنیتی دغدغه دارند و هم خیلی از افراد دیگر، اما نحوه رفع این دغدغه متفاوت است. ما در یک خانواده وقتی نگاه میکنیم یک پدر ممکن است هم یک طفل داشته باشد و هم یک جوان داشته باشد. مراقبتی که از طفلش میکند خیلی متفاوت با مراقبتی است که از آن جوان میکند. اصلا مضحک است اگر بخواهد همان مراقبت را از هر دو نفر داشته باشد. به آن جوان شخصیت میدهد تا اگر چیزی خودش یا خانوادهاش را تهدید کرد به موقع دفاع کند، اما از بچه خیلی بیشتر باید مراقبت کند. برخی از افراد در حوزه های امنیتی متاسفانه، نگاهشان به دانشگاه مثل نگاه به دبستان و دبیرستان است. حتی شاید در دبیرستان شاهد آزادی بیشتری هستیم. خب این اشتباه است. این نگاه باید تغییر بکند. ما در حال حاضر در حوزه فرهنگی هدفمان این است که هم در برنامهریزی فرهنگی هم در اجرا، اتکاءمان به خود مخاطبان باشد. ما میخواهیم دامنه مخاطبانمان را از محدوده دانشجویان گسترش دهیم. در طول 32 سال گذشته که دانشگاه آزاد فعال بوده، کار فرهنگی متوجه دانشجویان بوده است. لذا شما میبینید بودجه سرانه دانشجویی که از ابتدا 5 هزار تومان بوده و در سال آخر منتهی به ما 10 هزار تومان شده است صرفاً به دانشجویان تعلق دارد. این یعنی فقط دانشجو مورد توجه قرار دارد درحالیکه ما در بررسیهای ابتدای کار دیدیم در بیش از 70 درصد تثبیت یا تخریب ارزشهایی که ما به آنها معتقد هستیم، اساتید نقش دارند. یعنی این همه منبر و خطابه و مسجد و سخنرانی و مراسم و همایش و غیره در حوزه فرهنگ کمتر از 30 درصد تاثیرگذار است و 70 درصد تاثیرگذاری مربوط به حوزه آموزش فرهنگی دانشگاه و اساتید آن است. در حالیکه این امر مغفول مانده است.یعنی حواسشان نیست که با همه این دعواهای افراطی که گروهها با یکدیگر برای تثبیت دین میکنند، که همین اساتید که با آنها برخوردهای تند میکنند، همین استاد میتواند سر کلاس با یک کلمه، همه ارزشهای مسلم او را که تا پای جان برای آن ایستاده را تخریب یا تثبیت کند؛ بنابراین اگر ما اعتماد کردیم و مخاطب و نیاز او را عمیقا احساس کردیم و به نیاز او احترام گذاشتیم موفق خواهیم شد. اینکه میگویند اسلام دین سهله و سمحه است یعنی شخصیت مومن به خودش را به رسمیت شناخته و توقعش را متناسب کرده است. ما افکار مختلف در دانشگاه داریم. به تعداد انسانهایی که در دانشگاه هستند افکار و نظریات مختلف وجود دارد که همه محترم هستند و همین که در دانشگاه حضور دارند محترم هستند. به نیازشان احترام می گذاریم و سعی میکنیم نیازشان تامین شود و سعی میکنیم برنامههای ما برنامههای متنوعی باشد که همه طیفها را پوشش دهد و نه 10 تا 15 درصد و 20 درصد، بلکه صد در صد جامعه دانشگاهی.
اگر ما این را پذیرفتیم و اطمینان کردیم که کسی که نیاز دارد و نیازش را خوب میشناسد، اهل فکر است، اهل اندیشه است و میداند نیازش را چگونه تامین کند، میتوانیم از او کمک بگیریم و از او بخواهیم برنامهاش را هم خودش بریزد و در اجرا هم خودش کمک بکند؛ لذا مثلاً ما تشکیل هزاران کانون فرهنگی، هنری و اجتماعی در دانشگاهها در برنامهمان هست. اما در جواب سوال شما میتوان گفت بله واقعاً در دانشگاه آزاد، مشارکت ها محدود بوده است، چون در حوزه فرهنگی فقیر و نحیف بوده است. خیلی متفاوت بوده است با دانشگاههای دیگر. گاهی اوقات من فکر میکنم در این حوزه ها به دانشجویان دانشگاه آزاد نسبت به دانشگاههای دولتی ظلم شده است. به همین دلیل ما داریم این امکان را فراهم میکنیم که هر کسی با هر علاقهای که دارد بیاید در حوزههای فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی حضور پیدا بکند. ما دانشگاه امنیتی را میخواهیم به دانشگاه علمی تبدیل کنیم حتی سیاسی هم نه. ببینید ما الان داریم در دانشگاه سیاست ورزی را یاد میدهیم، یعنی یکی از کارهایمان این است. اما آن تصویری که از گذشته داریم این است که سیاسیکاری را به دانشجو یاد میدادند و این بدترین شکل کار سیاسی در دانشگاه است. همان امر مخربی که در بیرون دانشگاه هم هست. نازیباییهایی که در فعالیتهای جناحهای سیاسی هست همین چیزهاست که اخلاق و کرامت و سفارشات اسلام به کلی در آن فراموش شده و برای حکومتکردن و به پست رسیدن به قصد کشت همدیگر را میزنند. ما میگوییم دانشگاه تو باید تاثیرگذار باشی. تو باید سطح فکریات را آنقدر بالا ببری تا مولد باشی و جریانهای سیاسی بیرون محتاج تو باشند. پس سیاستورزی را یاد تو میدهیم. اما قبل از آن دانشگاه محیط علم است. ما باید ببینیم در دانشگاه چند درصد دانشجویان ما سیاسی هستند؟ بیش از 30 درصد نیست. جامعه هم همین است. حالا 10 درصد این طرفتر و 20 درصد آن طرفتر است. ولی 70درصد از جامعه ما و همچنین دانشگاه ما نمیخواهد کار سیاسی کند. او باید امکان رشد علمیاش فراهم شود و این حرکتها او را بیرغبت میکند. چون در جامعهای که نشاط وجود نداشته باشد کار علمی نمیتواند توسعه پیدا کند. ببینید ما در دانشگاه برای شروع روند این مشارکتطلبیها و وارد کردن اساتید و دانشجویان و حتی کارکنان -چون کارکنان هم بالاخره یک حلقه وصل هستند- کاری که داریم انجام میدهیم این است که از خودشان میخواهیم که بیایند و برنامهریزی کنند و ما به آنها کمک کنیم تا برنامهشان را اجرا کنند. این کانونهایی که در حال شکلگیری است برای این است که تولید کنند و تولیداتشان را عرضه کنند. ما همین روز گذشته یک هفته فرهنگی در شورای راهبردی فرهنگی تصویب کردیم که در آن، مجموعه این کانونها و بخشها و تشکلهای فرهنگی بیایند و محصولات و تولیدات خودشان را عرضه کنند. این جشنوارهها شکل بگیرند و در سطح استانی و در سطح ملی مطرح شوند. ما استعدادهایی داریم که اگر اینها را شناسایی کنیم و پرورش دهیم، میتوانند انقلابی در جامعه درحوزههای مختلف هنری و فرهنگی و اجتماعی ایجاد کنند. اینها مغفول ماندهاند. من از دانشگاههای دولتی کمتر مطلع هستم اما در دانشگاههای آزاد اینها مغفول بودهاند. اما حالا به کمک خودشان این اتفاق دارد میافتد چون مخاطبانمان افرادی هستند که خیلی به این نیاز ندارند که ما برای آنها برنامه بریزیم. ما فقط جهت کلی را میدهیم، امکان را هم در اختیارشان قرار میدهیم و آزادی فعالیتهای فرهنگی اجتماعی را در هم در اختیارشان میگذاریم. البته نظارت و کمک هم میکنیم. و البته بارها گفتهام مثل پدر یک خانواده که همه چند فرزند خود را با روحیات و شرایط مختلف حمایت و مراقبت میکند و تبیعضی میانشان قائل نیست، با تکتک دانشجویان رفتار میشود. مثلاً در حوزه توزیع امکانات، آقایانی که در دانشگاه دولتی هستند میتوانند از بیتالمال صحبت بکنند، اما در دانشگاه آزاد پول برای دانشجوست و من هیچ حق ندارم نه از نظر شرعی و نه عرفی و اخلاقی حق این دانشجو را بگیرم و به دانشجوی دیگری بدهم؛ که این در گذشته اتفاق افتاده است. در حوزه فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی همه حق دارند. من باید به تساوی به هر گروهی با هر نوع گرایش فکری که طبق قوانین دانشگاه مجوز فعالیت دارد، امکانات در اختیارش قرار دهم. اگر این کار را کردم و هدایت کلی را کردم، شاید بتوانم در برخی موارد مانند آن پدر و مادری که به بچه تقص خانواده بیشتر توجه میکنند تا آن بچه به راه بیاید، رفتار کنم.
من استراتژیام لبخند و مدارا است و به اعتقاد من هر آدم عبوسی باید از حوزه فرهنگی برود. حوزه فرهنگی جایی نیست که بخواهد در آن برخورد یدی و فیزیکی باشد. اسلام هم همینگونه فراگیر شد. اگر این شیوه را به کار بگیریم و برنامهریزی را هم بر عهده خود مخاطبان بگذاریم فکر میکنم دیگر مشارکت از این بهتر نشود.
پایان قسمت سوم