سیدطه هاشمی معاون فرهنگی و اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی و سیدضیا هاشمی معاون فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم در گفتوگویی تفصیلی پیرامون امام، انقلاب اسلامی، دانشگاه، دانشجو، فرهنگ به بحث نشستند.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) قسمت اول،قسمت دوم و قسمت سوم این مصاحبه چهار قسمتی که توسط مرکز فرهنگی دانشجویی امام، انقلاب، ولایت فقیه و انقلاب اسلامی وابسته به معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی تهیه شده است، روز گذشته تقدیم حضور مخاطبان شد و قسمت سوم آن به شرح زیر ارائه میشود.
***
قسمت چهارم
آقای دکتر سیدضیاء هاشمی، ما با امام شروع کردیم و با امام هم بحث خودمان را به پایان میبریم. من سوال آخرم را از دو بزرگوار مطرح میکنم و بعد از سوال آخر یک درخواست دارم؛ آقای دکتر سید ضیاء هاشمی از منظر یک دانشجویی که در فضای انقلاب نبوده است میپرسم ،این که مطرح میشود حفظ نظام از اوجب واجبات است. حفظ نظام در چیست؟
ضیاء هاشمی: ببینید حفظ نظام به چیست؟ حفظ نظام یعنی حفظ ثبات. یعنی حفظ امنیت. یعنی تامین شرایط لازم برای تعقیب افقهای درازمدت. پیشرفت و تحقق اهداف و تامین نیازها در یک جامعه حتی در سطح فردی تحقق پیدا نخواهد کرد الا اینکه اعضای آن جامعه بتوانند افقهای دوردست را در جامعه خودشان پیشبینی کنند و برای آن برنامهریزی کنند. اگر ما در حوزه حفظ نظام مشکل داشته باشیم هیچ فرد و گروه و بنگاه و دانشگاه و جامعهای نمیتواند برای دراز مدت پیشبینی خوبی داشته باشد و نمیتواند قابلیتها و توانمندیهایش را برای تحقق اهداف و نیازمندیهایش بسیج کند؛ بنابراین روشن است که حفظ نظام به نفع همه است.
اگر نظام بخواهد حفظ نشود دو اتفاق بیشتر نمیافتد، یا نظام بایستی توسط نیروهای خارجی از بین برود یا توسط نیروهای داخلی. ازبینرفتن نظام توسط نیروهای خارجی یعنی از بین رفتن استقلال و اقتدار و عزت ملی که همگان با آن مشکل دارند. یعنی هیچ ایرانیای نیست که خواهان اقتدار و عزت و استقلال ایران نباشد. یا این ازبینرفتن نظام بایستی از طریق نیروهای داخلی اتفاق بیافتد که تهدید نظام از طریق نیروهای داخلی یعنی تعارض و دودستگی و چند دستگی یا به تعبیری جنگ داخلی و به تبع آن عقبافتادگی.
نظامهای مردمسالار که اصلاً ازبینرفتن در آنها معنا ندارد و به خاطر اینکه فرصت و فرجه تغییرات را دارد. نظام دیکتاتوری یا مثل نظام پهلوی یا مانند نظامی مثل مصر ریشههای مردمی چندانی ندارد. یا اینکه میزانی از حمایت مردمی را دارد. یک نظام اسلامی به هر حال حمایت مردمیاش قابل توجه است و تهدید داخلی نظام یعنی تعارضات درونی، به گونهای که حداقل چند دهه پیشرفت کشور را متوقف خواهد کرد و چند دهه عقبافتادن یعنی یک رفتار غیرعقلانی برای مخالفین نظام نه برای مدافعین و منتقدین آن. بنابراین حفظ نظام عقلاً از اوجب واجبات است نه فقط از نظر شرعی، انقلابی و امام. و مقدمه واجب هم واجب است. یعنی وقتی امام میگوید حفظ نظام واجب است یعنی مسائلی که نظام و کلیت آن را تهدید میکند حرام است و ملزومات و مقدمات حافظ نظام واجب است. تا اینجای بحث روشن است اما آنجایی بحث مبهم میشود که ما نظام را چگونه تعریف و تحلیل میکنیم. آیا نظام ما به طور مرتب در معرض خطرهای داخلی و خارجی است؟ آیا اگر چشم بگردانیم فردا نظام متلاشی خواهد شد؟ آیا الان پشت مرزهای ما دشمن کمین کرده است که مثلاً اگر لحظهای غفلت کنیم به ما حمله میکند یا اگر یک لحظه غفلت بکنیم در درون آشوب به پا خواهد شد؟ خود این فرضیهها قابل تأمل است اما باز ابهام بزرگتر اینجاست که اگر فرض کنیم بله این خطرات در داخل و خارج هست و دشمن پشت مرزهاست و ناوهای آمریکایی الان موشکهایشان را روی نقاط حساس هدفگذاری کردهاند و منتظر هستند که شلیک کنند و داخلیها هم عده زیادی در شهرها و روستاها و جنگلها مترصدند تا فرصت فراهم شود و حرکت کنند -بر فرض! بدترین حالت را فرض کنید!!- راه حل چیست؟ آیا ما بایستی بگوییم دانشگاهها تعطیل، بیمارستانها تعطیل و همه بیایند مسلح و آماده شوند؟ یا بگوییم همه بخشها تعطیل و فقط نیروهای مسلح آماده شوند؟ یا بگوییم نیروهای مسلح آماده شوند و مابقی بشوند نیروهای شبه نظامی و آماده جنگ با دشمن خارجی و داخلی شوند؟ یا اینکه خیر، اتفاقاً اگر تهدید جدی، عمیق و گسترده و پایدار است بایستی دفاع و حفظ امنیت هم ماندگار و پایدار باشد. یعنی اگر اتفاقاً دشمن کمین کرده در خارج و داخل که نظام را از بین ببرد پس بایستی نظام پایه های درونی خود را تقویت کند و انگیزههای دفاع درونی را افزایش دهد. اگر دشمن از طریق جنگ نرم دارد در تار و پود این مملکت نفوذ میکند تا نظام را از پا دربیاورد راه مقابله نظام چیست؟ این است که در تار و پود این کشور خرد و درشت را آماده کند و برانگیخته کند برای مقابله با دشمن داخلی و خارجی؟ با تهدیدات واقعی و احتمالی مقابله کند؟ حال باید دید در چه شرایطی مقابله رخ خواهد داد؟ در شرایطی که مردم انگیزه داشته باشند و نظام را از خودشان بدانند و نه اینکه نظام را در خدمت بخشی از جامعه ببینند. بخش زیادی از جامعه که حال یک اکثریتی یا اقلیت بزرگی است آنها را مقابل تلقی کنند. مرزبندیهایی که میشود اگر بهگونهای باشد که اکثریتی را غیرخودی تلقی کنیم یا اقلیت خیلی بزرگی را غیرخودی تلقی کنیم، اتفاقاً بهترین خدمت را به دشمنانی کردهایم که تهدید ایجاد کردهاند. پس حفظ نظام از اوجب واجبات بوده و هست و خواهد بود و برای حفظ نظام بایستی مشارکت حداکثری و جلب اعتماد حداکثری را داشته باشیم. برای این کار بایستی ما غیرخودیها را حداقلی تعریف کنیم. غیرخودی کسی است که دارد پنجه بر روی نظام میکشد. غیرخودی کسی است که اسلحه بر روی نظام میکشد. اما کسی که در درون نظام است و انتقاد میکند که غیرخودی نیست. او مشفق است و دارد اشکالات نظام را اصلاح میکند و ماندگاری نظام را تقویت می کند. کسانی که حتی منتقد هم نیستند اما مخالف با یک سری گروهها هستند و مخالف با حزب حاکم هستند؛ اینها که اصلا منتقد هم محسوب نمیشوند. پس مخالفین احزاب و گروههای حاکم و حتی منتقدینی که خارج از احزابی هستند که مدعی کسب قدرت هستند، یعنی اگر فرض کنید ما دو جریان داریم که این دو جریان با هم رقیب هستند برای اینکه قدرت را به دست بگیرند و عده دیگری هم هستند که دنبال به دست گرفتن قدرت نیستند و منتقد دو جریان هستند؛ اینها همه خودی هستند.
غیرخودیها چه کسانی هستند؟ کسانی هستند که نه حزب حاکماند و نه حزب مخالف حزب حاکم و نه منتقد دو حزب؛ بلکه مخالف کلیت نظام هستند، آن هم مخالفتی که به شکل عملیاتی و به شکل آشکار موضعگیری میکنند. اینها اقلیتی بسیار نادر هستند. والا چه کسی است -یعنی عموم ایرانیان- حتی اگر دیدگاههای دینی و انقلابی هم نداشته باشد خواهان ثبات و استقرار آرامش و امنیت در کشور نباشد؟ بنابراین بهطور طبیعی این مسائل به نفعشان است و منافعشان در حفظ نظام تامین میشود؛ چرا، یک اقلیت مزدور و وابستهای هستند که شمار آنها بسیار اندک است و اگر بخواهیم درصد بگذاریم یک درصد یا دو درصد یا حداکثر پنج درصد هستند که ممکن است در هر جامعهای باشند. برای کنترل این تعداد، نهادهای امنیتی و انتظامی هستند. اما اگر ما تصور کردیم که باید بیست درصد، سی درصد و خدایی نکرده هفتاد درصد جامعه را مراقب باشیم این بدترین ضربه را به شکل تئوریک به این نظام وارد کرده است. بنابراین حفظ نظام معنای درستی باید داشته باشد و اتفاقاً انتقاد، حرکتی است برای حفظ نظام. ایجاد فضای باز، حرکتی است برای حفظ نظام. جلب مشارکت، ضرورتی است برای حفظ نظام و جلب اعتماد، جزء واجباتی است که مقدمهی واجبات برای حفظ نظام است. با این نگاه است که ما میدانیم مشارکت حداکثری را برای حفظ نظام داریم. این است تفسیر درست از ادبیات امام و همین جاهاست که از ادبیات امام تفسیرهای انحرافی میشود و نسل جدید با آن تفسیر غلط نمیتواند ارتباط برقرار کند. در حالیکه اگر از ادبیات امام تفسیر درست شود، اتفاقاً نه تنها نسل حاضر بلکه نسلهای آینده هم این ارتباط را حفظ خواهند کرد.
آقای دکتر طه هاشمی ابزار دانشگاهیان برای حفظ نظام چیست؟
طه هاشمی: امام فرمود حفظ نظام ازاوجب واجبات است؛ اما کدام نظام؟ نظامی که مردم او را خلق کرده اند. عقلانیت آن عقلانیت دینی است، چراکه رهبر آن رهبری دینی است و مردم او را انتخاب کردهاند. بنابراین باید بگویم امروز حفظ مردم برای نظام از اوجب واجبات است. در واقع اگر امام فرمود حفظ نظام از اوجب واجبات است، امروز از اوجب واجبات حفظ مردم برای دفاع از نظام است. به خاطر اینکه ما در حکمت داریم که علت محدثه باید علت مبقیه هم باشد. این نظام که بر پایه خواست مردم، اراده و حضور مردم شکل گرفته است، حفظ آن نیز به همین واسطه خواهد بود و با همین پدیده اتفاق خواهد افتاد. پس بدون تردید اگر امروز امام بود همین حرف را میزد و به همه آنهایی که با عملکردشان، صحبتهایشان و مواضعشان مردم را از این نظام دور میکنند تشر میزد و برخورد می کرد. امام عامل اصلی را حضور مردم و اراده مردم در حفظ نظام میدانست. دانشگاه هم برش و بخشی از جامعه است و اتفاقاً بخشی تاثیرگذار و مرجع است. زمانی حرکت امام اوج گرفت که دو حوزه فکری، حوزه علمیه قم و دانشگاهها آمدند در کنار امام و در زیر یک چتر. بنابراین این مراجع هدایت گر و تاثیرگذار روی افکار عمومی، باید جزو اولین جاهایی باشند که نظام دغدغه داشته باشد برای حفظ خودش اینها را حفظ کند. نظام فرد نیست و نظام یک مجموعه نیست و فراتر از همه این چیزهاست که تصور میشود.
به اعتقاد من وحدت حوزه و دانشگاه این است که دو حوزه فکری حوزه و دانشگاه همدیگر را به رسمیت بشناسند. حوزه علمیه نماد نظام هم هست؛ به این دلیل که بیشتر افرادی که در رأس حکومت قرار دارند روحانی هستند و از حوزه هم هستند یا بالاخره تریبونها و غیره فعلاً در اختیار حوزویان است؛ بنابراین منظور از وحدت حوزه و دانشگاه این است که حوزه، دانشگاه را به عنوان یک مجموعهای که برای هدایت جامعه و برای اداره جامعه به آن نیازمند است به رسمیت بشناسد. از طرفی دانشگاه نیز باید حوزه را به رسمیت بشناسد. در واقع ما برای نظریهپردازی و برای پشتوانه تئوریک نظام ناگزیریم این دو حوزه را به یکدیگر نزدیک کنیم و تلاش کنیم این دو حوزه همدیگر را به رسمیت بشناسند. هرکدام از این بخشها بخواهد حذف شود، نظام جمهوری اسلامی که امام تعریف کرد دچار نقصان و مشکل خواهد شد. پس امروز در دانشگاه، همه تلاشها در حوزه فرهنگی و اجتماعی باید این باشد که زمینه را فراهم کند که آحاد دانشگاه یعنی افرادی که در داخل دانشگاه هستند، با خیال راحت بتوانند در حوزه تولید علم با نشاط و فراغت حضور فعال داشته باشند. ما استعدادهای بیکرانی داریم و این استعدادها اگر زمینه رشد و شکوفایی پیدا کند واقعا در حوزه تولید علم که این همه مورد تاکید مقام معظم رهبری و پیش از آن امام بزرگوار بود سرآمد خواهیم شد. تمدن اسلامی که این همه دوستان و بزرگان میگویند راهش همین است که دانشگاه را به رسمیت بشناسیم و در سایه این آزادیها امکان تولید علم را فراهم کنیم. علم بدون آزادی نمیتواند منشا اثر باشد و تولید کند. با امکان آزادی ما میتوانیم امکان تولید علم را فراهم کنیم؛ بنابراین اگر مقدمات کافی بود، یعنی اگراجازه دادندهمه کسانی که دغدغه حفظ نظام دارند، حضورداشته باشند -ازمنظراعمی به موضوع نگاه کنیم،ازاین منظرکه همه خودشان راسربازنظام بدانند- وهمه برای حفظ کیان نظام حساس باشند و درهرعرصهای که لازم باشدواردشوند،راه درست همین است. ما باید به رسمیت بشناسیم وامکان را فراهم کنیم وآزادیها را بدهیم و باورکنیم و اعتماد کنیم، آن موقع هم توصیه امام راعمل کردهایم که حفظ نظام ازاوجب واجبات است وهم نظام را منتقل کردیم به آحاد مردم، حفظ نظام را منتقل کردیم به تک تک مردم. مثلاً نظام جمهوری اسلامی راهی ندارد جز تکیه بر مردم. وقتی این بود، -همان چیزی که در فرمایشات رهبری و در فرمایشات امام هست- وقتی این باور در لایههایی که خیلی به نظام علاقه دارند منتقل شود، آنگاه نظام هم مصون خواهد ماند. اگر آنهایی که تریبون دارند، آنهایی که در جامعه دغدغه فکری و ذهنی برای دانشگاه و غیر دانشگاه فراهم میکنند اگر این را باور کنند، همانطور که امام و رهبری این را تبیین میکنند، آن موقع یعنی اینکه حفظ نظام دامنهاش منتقل میشود. یعنی به جای یک تعداد محدود، منتقل میشود به آحاد مردم. میشود همان چیزی که امام در مورد کودتای نوژه گفت. گفت بالاخره این هواپیما میخواهد بیاید پایین یانه؟ بیاید پایین همه مردم در مقابل آن میایستند.
به عنوان کلام آخر، توصیه شما به مرکز فرهنگی دانشجویی امام، ولایت فقیه و انقلاب اسلامی و انتظار شما از آن چیست؟
طه هاشمی: من فکر کنم که شاید نزدیکترین جاهایی که میتواند، یعنی امکان این را دارد که امام را آنگونه که بود و همان حقیقتی که بود معرفی کند همین مراکز است. موسسه نشر آثار و همین مراکزی که در دانشگاه آزاد و جهاد دانشگاهی به این اسم وجود دارد. اولاً کار بسیار مثبت و خوبی است. راه جاری کردن امام و جاری کردن تفکر امام در زمان، در امروز و آینده همین است که ما دغدغه داشته باشیم، حساس باشیم که افکار امام به درستی فهم شود و معرفی شود. امام در یک مقطعی بوده است و بالاخره از سال 1342 رهبریاش اوج گرفته و در سال 1367 هم از دنیا رفته است. چون خودش با زمان حرکت میکرد، افکار امام هم بایستی با زمان حرکت کند. این خیلی مهم است . این وظیفه شما را خیلی سنگین میکند. اما امام را اگر بخواهیم امروز معرفی کنیم با امام سال 67 متفاوت است. وظیفه من به عنوان کسی که میخواهم سبک زندگی امام معصوم الگو شود این است که امام معصوم را امروز با شاخص معرفی کنم. خصوصاً اینکه امروز قشر جوان و قشر پیر ما باید با مواجهه با آن احساس کند که این امام را میتواند لمس کند. امام خمینی هم بالاخره در مقطعی زندگی کرده و حرف زده و مدیریت کرده و نهاد سازی کرده است و امروز و فردا باید امهات را نگاه کنیم و امام جاری در زمان را معرفی کنیم. این برای ماندگاری افکار امام مهم است. ما الان میگوییم که باید اساتید دانشگاه و اساتید علوم اجتماعی بنشینند و موضوعات را در بیاورند و اساتید سیره و تاریخ و کسانی که سبک زندگی را میشناسند بیایند و موضوعاتی که الان منسوخ شده و در حوزه زندگی مردم نیست و در لایههای رفتاری مردم نیست اما نظیر آن را در زندگی امام هست را بگیریم و با کمک همدیگر مدلی را از زندگی امامی که امروز اگر میبود اینطور زندگی میکرد را به دست آوریم. آن وقت شما مطمئن باشید اکثر انسانها او را میپذیرند چون اکثر انسانها فطرتاً میخواهند زندگی متعالی داشته باشند و این یعنی یک زندگی اسلامی مدرن.
افکار امام را حتماً باید در جامعه منتقل و مرور کنیم و اصرار هم نکنیم که در این مقطعی که امام بوده شیوه و رفتاری که امام کرده عین همان رفتار هم میتواند جواب دهد یا نه. ولی فکر امام اگر در زمان جاری شود و بر اساس آن، ما مدل درست را تعریف کنیم، آن وقت امام جاری در زمان خواهد بود و همان امام با همان ویژگیها امروز میتواند الگو قرار بگیرد و جامعه جوان و پیر ما، زن و مرد ما به او اقتدا و توجه کند و او زنده و پایدار بماند. این مهمترین وظیفهای است که باید مراکزی که مستقیماً با افکار امام در ارتباط هستند در پیش بگیرند.
ضیاء هاشمی: من چند نکته یادداشت کردم؛ اولاً که چنین مرکزی به نظرم اگر قرار باشد تنها یکسری نمادهای ظاهری را حفظ کند دیگر جواب نمیدهد. یعنی یک زمانی طریق جاوید که اردو و جشنواره بود کار خیلی قشنگی بود. یعنی در فضای هنری و عاطفی عمل میکرد و جواب میداد اما الان این ابعاد عاطفی کمتر است و روشهای عملی باید جای خودش را به روشهای فکری بدهد. نه اینکه هنر تعطیل بشود، اما هنر اگر حامل پیامهای عاطفی باشد در یک فضای خاصی موفق است. اما این هنر میتواند حامل پیامهای فکری باشد و بعد عاطفی و سهم بخش عاطفیاش به نفع فضای فکری کمرنگ شود؛ بنابراین به نظرم میرسد شما سوالات مهم، جدی و جدید از امام بپرسید و در صدد پاسخ آن بربیایید. ببینید مخالفت امام با آمریکا بر سر چه بود؟ سوال است دیگر، خیلی از جوانان جدید ما نمیتوانند بپذیرند. نگاه امام نسبت به زن چه بود؟ نسبت به حجاب؟ نگاه امام به اوجب واجبات و دفاع از حکومت چه بود؟ اصلاً نگاه امام نسبت به حکومت چیست؟ نگاه امام نسبت به نقش مردم در حکومت چیست؟ که البته این سوال مقداری جواب گرفته ولی جوابی یک سویه که شاید افراد آن را نپذیرند. واقعا نگاه امام نسبت به جنگ و توجیه امام برای استمرار جنگ چیست؟ ولی اگر قرار است امام ماندگار بشود و جامعه از امام استفاده بکند، درصدد جواب گرفتن برای آنها بربیایید.
ثانیاً اینکه در خاطرات امام نباید ماند. متاسفانه در مورد جبهه و جنگ این بحث هست که هنوز امروز صرفا به نمادهای عاطفی و تصویری و هنری جبهه و جنگ و خاطرات جبهه اکتفا میشود. ما قرار نیست برگردیم و در تاریخ سیر کنیم. ما قرار است گذشته را به امروز و آینده بیاوریم. یعنی این گذشته باید چراغ روشنیبخش حال و آینده باشد و نه اینکه حال و آینده را برگردانیم در الگوهای گذشته؛ بنابراین ما نباید به عقب برگردیم، بلکه گذشته را باید به حال بیاوریم. این مستلزم آن است که به خاطرات و نمادهای هنری اکتفا نکنیم. عیبی ندارد اگر از این خاطرات بهره دیگری که معطوف به آینده است ببریم.
نکته سوم اینکه بخشهایی از شخصیت امام و زندگی امام و خاطرات امام و گفتههای امام مغفول مانده است. الان ما داریم میگوییم عرفانهای نو ظهور! امام عارف بود یانه؟ تصویر عرفان امام کدام است؟ امام آدمی عاطفی بود یا نبود؟ امام مرد خانواده بود یا نبود و مربی بود یا نبود؟ امام اهل علم بود یا نه؟ من می-گویم حالا که مقام معظم رهبری مرتب تاکید میکند که جوانان تاریخ بخوانند -چون خودشان هم مورخ و تاریخدان هستند-، چند نفر از ما که مدعی پیروی از ایشان هستیم این توصیه را گوش کردیم؟ مرتب توصیه میکنند ورزش کنید، با سواد باشید و عبادت هم بکنید. ما که اینقدر شعار میدهیم، چقدر ورزش میکنیم، چقدر تاریخ میخوانیم؟ امام را اگر بخواهیم با جامعیتش ببینیم، الگویی است که این ویژگیهای مختلف را دارد. من یادم است زمانی که دکتر شریعتی به نقد گذاشته شد، احیا شد و ناگهان توسعه پیدا کرد. فکر می¬کنم نگاه یک بعدی به امام بایستی به نقد گذاشته شود. و این نگاه در جامعه ایجاد شود و سوالات جدید و جدّی مطرح شود و از منظرهای مختلف جواب بگیرد. اما بطور کلی کمی فراتر از آن ما بایستی یک شناخت مستمر و رصدی مستمر از جامعه داشته باشیم. ما نیاز داریم بدانیم نیازها و دغدغه های موجود جامعه دانشگاهی چیست. باید ببینیم این دغدغهها از منظر امام چه جوابی دارد؟ از ازدواج و ارتباط با جنس مخالف گرفته تا مطالب دیگر.در حوزه مطالعه و رشد علمی، در شرایطی که دانشجو میگوید اگر من درس بخوانم فردا بیکار خواهم بود، خود رشد علمی، خود مطالعه کردن چه ضرورتی و چه اهمیتی دارد؟ در حوزه ایفای نقش اجتماعی، چه نقش اجتماعی دانشجو به عنوان دانشجو باید ایفا کند؟ مثلاً در حوزه مشارکتهای خیرخواهانه و داوطلبانه، مثلاً در حوزه تعامل با مناطق مختلف کشور، این دانشجویی که آمده در مشهد، در شیراز، در تبریز و تهران یا سایر نقاط دیگر، با مرکز و حواشی چه تعاملی بایستی برقرار کند؟ اینها مسائلی است که در ادبیات امام جا پیدا میکند. یا مثلاً در حوزه تفریحات و اوقات فراغت، دانشجوی خط امامی آیا باید شاد باشد یا خیر؟ و الان چه دغدغه هایی دارد؟ چه نیازمندیهایی دارد؟ حالا در حوزه ارزشی و دینی من معتقدم هر دانشجوی ایرانی و هر دانشجوی امامی بایستی ارزشگرا باشد، اصولگرا باشد. ما همیشه گفتهایم این ارزشگرایی نباید تحلیل پیدا کند به یکی دو تا. دوتا هم نه! یکی، یا حداکثر یکی و نصفی!! ما یک مجموعه ارزشی داریم، همین! ما باید بگوییم اینکه ما همه ارزشی هستیم مهم است، یعنی جامعه بدون ارزش بیمعنا و تهی خواهد شد. بهخصوص جامعه دانشجویی که جامعه جوان و آرمان طلبی است. این آرمانها و ارزشهای جدید در چه حوزهای میتواند باشد؟ بخشی از اینها در حوزه جهانی شدن است. امام در شرایط جهانیشدن برای دانشجو چه حرفی برای گفتن دارد؟ دانشجوی خط امامی برای امروز در تعامل با دانشجوی آمریکایی و مصری و غیره چه باید بکند؟ نسل ما قدرت ارتباط نداشت ولی الان دانشجوی ما هر روز و هر شب در حال تعامل است. نسل جدید هم زبانهای بیشتری از نسل ما بلد است و هم نرمافزار و امکانات بیشتری در اختیار دارد. خب این از آن منظر و به طور کلی در شبکه اجتماعی جدید و در فضای مجازی و حتی در فضای عینی چه کاری میتواند بکند؟
سخن آخر اینکه ما در عرصه اجتماعی ارزش اصلیمان عدالت است و این عدالتطلبی چه توسط عده خاصی به عنوان شعار عدالت مصادره شود و چه به عنوان یک اصل همیشگی دینی و بشری حفظ بشود، آن را در حوزههای مختلف باید دید. عدالت در حوزه اقتصادی، در حوزه سیاسی، در حوزه فرهنگی، در حوزه رسانهای، در حوزه جغرافیایی و غیره. اینها به عنوان دغدغههایی است که بایستی محور مشترک و همیشگی بماند و اتفاقاً در این حوزه، ادبیات امام خیلی ظرفیت دارد. یعنی وقتی دوباره به آن مراجعه میشود و دوباره تفسیر میشود، میتوان از آن خیلی استفاده کرد.
انتهای پیام
نظرات