سیدطه هاشمی معاون فرهنگی و اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی و سیدضیا هاشمی معاون فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم در گفتوگویی تفصیلی پیرامون امام، انقلاب اسلامی، دانشگاه، دانشجو، فرهنگ به بحث نشستند.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) قسمت اول این مصاحبه چهار قسمتی که توسط مرکز فرهنگی دانشجویی امام، انقلاب، ولایت فقیه و انقلاب اسلامی وابسته به معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی تهیه شده است، روز گذشته تقدیم حضور مخاطبان شد و قسمت دوم آن به شرح زیر ارائه میشود.
***
قسمت دوم
آقای دکتر سید ضیاء هاشمی، شما فعال دانشجویی دهه هفتاد و عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بودید. امروز هم مسئولی هستید که به واسطه سمتتان با دانشجویان در ارتباط هستید. چه شد که شما فعال دانشجویی شدید؟ لطفاً فعالیتهای دانشجویی دهه هفتاد و دوران کنونی (که حضرتعالی مسئول هستید) را مقایسه کنید.
ضیاء هاشمی: در ابتدا اجازه بفرمایید بحث قبلی را تکمیل کنم. من فکر میکنم تصویرسازی ناقص از امام دو دسته عوامل دارد؛ بخشی طبیعی و بخش دیگر غیرطبیعی است. در بخش طبیعی زمان تغییر کرده، دیدگاهها و منشها و حتی مبنای قضاوت نسل جدید قدری تغییر کرده است. نسل امروز لزوماً نسل جبهه و جنگ نیست.
ارزشگذاری میکنید یا تفاوت میگذارید؟
تفاوت را میگویم. اعتقادم این است که اگر این نسل در آن موقعیت قرار بگیرد، تفاوت زیادی نخواهد داشت. ولی فعلا در موقعیت دیگری است. این نسل جهانوطن است و در معرض تنوع پیامها قرار گرفته است. جامعه امروز، جامعه شهری است و با یک ثباتی روبرو است، در حالیکه جامعه آن روز، یک جامعه جوان و در حال تغییر بود. تفاوتهای زمانه باعث میشود نوع نگاهها عوض شود. یک بخش دیگر (در همان عوامل طبیعی) مربوط به این است که دیدگاه های امام متنوع است. حتی در مورد اسلام وقتی که نگاه به قرآن میاندازیم، نگاههای متفاوتی به خدا شده است. بخشی تصویری دارد که حاکی از قهاریت خداوند است و بخشی رحمانیت او. بخشی از آیات قرآن نسبت به کفار و منافقین نشان از قهاریت خدا دارد و بخشی که درخصوص مسائل عبادی است، لطافت و نرمش دارد.
پس به طور طبیعی افراد تصاویر متفاوتی از امام بدست میآورند. اما غیرطبیعیاش آن است که افراد به دلیل نوع برداشت شان و نوع مبانیشان به صورت گزینشی و سلیقهای تصاویر خودشان را از امام ارائه دهند. حال اگر مخاطبان به سراغ منابع اصلی بروند کمتر این نوع برداشت را خواهند داشت و راحتتر برداشت جامع خواهند کرد.
بخشی هم برخورد ابزاری است. همانطور که با متن دین برخورد ابزاری میشود و همانطور که همین الان با پیامها و بیانات مقام معظم رهبری برخورد ابزاری میشود. وقتی مسائل یکبعدی برجسته شوند تصویر ناقص میشود. با وجود اینکه ایشان حی و حاضر هستند و دیدگاهها را بارها و بارها بیان کردهاند. حتی در دانشگاهها دیدگاه جامعی در خصوص رهبری ارائه نمیشود و مظلومیت امام حتی در خصوص رهبری هم وجود دارد.
اما در خصوص اینکه بخواهیم تفاوت دو دوره را در حوزه فعالیت دانشجویی مقایسه کنیم باید بگویم من بعد از جنگ وارد دانشگاه شدم، به عنوان کسی که رزمنده بوده و جانباز بوده و تصمیم گرفته دانشگاه بیاید. (23 ساله بودم که وارد دانشگاه شدم) من طلبه حوزه علمیه بودم و همزمان جبهه و حوزه میرفتم. در سال 69 وارد دانشگاه شدم اما نه برای مدرک؛ به جهت اینکه احساس میکردم میتوانم از این آموزههای دانشگاهی استفاده کنم و البته احساس میکردم در دانشگاه میتوانم از آموزههای حوزوی استفاده کنم و بالاتر، از تربیت جبههای میتوانم در دانشگاه استفاده کنم. وقتی که وارد دانشگاه شدم حس کردم که جبهه تمام نشده است. جنگ برای ما موضوع فرهنگی بود؛ بچههای ما هیچ وقت خوشحال نبودند که در جنگ چند توپ زدند. وقتی اسرای عراقی را میگرفتند بچهها مانند برادر دینی با آنها برخورد میکردند. هیچگاه از اینکه ما را جنگجو بخوانند خوشحال نمیشدیم و آن را نوعی تمجید نمیدانستیم.
ما خودمان را مجاهد میدانستیم و احساس تکلیف میکردیم و به جبهه میرفتیم. بعد احساس تکلیف کردیم که حوزه برویم و حالا نیز احساس تکلیف کردیم و به دانشگاه رفتیم. احساس تکلیف کردیم که به دانشگاه بیاییم و درس بخوانیم و به عنوان انسان متدین تکلیف داشتیم که وظیفه اجتماعیمان را انجام دهیم. احساس تکلیف کردیم که در تشکلها وارد شویم و ایفای نقش اجتماعی داشته باشیم. یعنی تشکلها مثل خود دانشگاه برای نسل ما یک معبد است و البته یک مدرسه است. آمدهایم درس بخوانیم و عبادت کنیم. ما خود را مکلف میدانستیم که فعالیت سیاسی و اجتماعی داشته باشیم. این تکلیف از ناحیه اعتقادات ما بود نه از جانب گروه یا سازمانی؛ بنابراین باید هزینه میکردیم.
(سال 71 یا 72) به خاطر دارم در تهران برنامه روز برائت از مشرکین را میخواستیم برگزار کنیم که پلیس مانع شد. ما خیلی معذب بودیم که چرا مانع شدند، اما آماده بودیم که هزینه هم بدهیم (حتی به قیمت بازداشت شدن) در مقابل دولتی که قبولش داشتیم. یعنی ما نظام را قبول داشتیم ولی خودمان را به عنوان چشمان تیزبین و بینای نقاد تلقی میکردیم. ما خودمان را به عنوان چشمان تیزبین نقاد تلقی میکردیم که به عنوان یک تشکل دانشجویی باید ضعفها را ببینیم و دغدغه ها را منتقل کنیم.
یعنی در عین تعلق خاطر به دولت و حاکمیت، منتقد باشیم؟
دقیقا. ما اعتقاد داشتیم که این نظام، نظام جمهوری اسلامی است و این دولت هم در نظام جمهوری اسلامی درحال فعالیت است و نظام و کشور نباید تضعیف شود و کاری که میکنیم موجب تقویت نظام و دولت است. طبیعتاً در این نگاه، حرکتها، حرکت بیپیرایه و کمحاشیهتری است. نمیگویم بیحاشیه، ولی کمحاشیهتر است.
اما زمانی این احساس تکلیف ممکن است به شکل دیگری باشد. فعالیت دانشجویی در دهه 80 به شکلی است و در دهه 90 به شکل دیگری است، که البته مشترکاتی دارد. فعال دانشجویی در هر حال باید آمادگی داشته باشد که هزینهای را بپردازد و اگر بنا باشد فعالیت دانشجویی امتیازی در بر داشته باشد حتماً مفسدهانگیز است. درحقیقت فعالیت سالم دانشجویی نباید موجب امتیاز باشد بلکه یک فعال دانشجویی باید آماده هزینه دادن باشد (در دهه 70 اثبات این مطلب خیلی راحت بود. الان هم قابل اثبات است اما نه به آن راحتی). الان هم بسیاری از فعالیتهای دانشجویی واقعی دربرگیرنده هزینه است اما نسلی که از جبهه آمده و انقلاب را به یاد دارد خیلی راحتتر میتواند با این فضا انس بگیرد تا نسلی که این تجربه را ندارد.
در مورد فعالیت های دانشجویی من وارد نمیشوم چون تفاوتی بین زمان ما و زمانی که آقای دکتر هاشمی گفتند وجود نداشت. از منظر اینکه الان ما به عنوان مسئول قرار گرفتیم و حالا باید مجوز فعالیت بدهیم اعتقاد من این است به عنوان مسئول نباید اسلام را از موضع قدرت حاکمه معرفی کرد و این بر عهده ماست که منشاء صدور مجوزها هستیم. ما اگر بتوانیم نوع برخوردی که متصدیان آن زمان (زمان اول انقلاب) با قشر دانشجوی جوان داشتند را احیا کنیم، به نظر من خیلی از مسائلی که الان هست خود¬به¬خود حل خواهد شد.
طه هاشمی : من به یاد دارم در آن موقع ایدئولوگترین آدمها در مکاتب مختلف در این دانشگاه مناظره و مباحثه می-کردند. مارکسیستها، مائوئیستها، لیبرالیست ها... تازه آن موقع حکومت نوپا بود و البته دکتر ضیاء اشاره کردند به جایگاه نهادهای نظامی و انتظامی که تثبیت شده نبود. اما کسی نگرانی این را نداشت که حرفهای مناظره به ضرر اسلام است. همه احساس میکردند که اسلام از یک پشتوانه و قدرت استدلالی، علمی و منطقی برخوردار است که چنانچه کسی هم ایدههایش را مطرح کند، خوفی نیست که آنچنان قوی باشد که با حرف کسی جامعه به سمت او برود. البته طبیعی است که ریزشهایی هم وجود داشته باشد اما ارزش آن خیلی بیشتر از آن تعداد ریزش معدود است که مقاومت کنیم و به خاطر ترس از اینکه ممکن است تعرضی بشود، اجازه طرح دیدگاههای مختلف را ندهیم.
آقای دکتر من در بحث شما جهت کمک ورود پیدا کنم؛ امام، فقیه و رهبر شجاعی بود که احساس میکرد ما خیلی راحت میتوانیم به مسائل ورود پیدا کنیم . شهید مطهری به عنوان دست راست امام، معتقد است برای کرسی مارکسیست باید استاد مومن به مارکسیست را داشته باشیم و از طرفی امام میگویند دانشگاه مبداء همه تحولات است و از طرفی رهبری روی آزاداندیشی تاکید دارند. شما به عنوان یک مدیر دانشگاهی آیا اجازه میدهید که یک استاد مومن به مارکسیسم در دانشگاه مارکسیسم را تدریس کند؟
طه هاشمی: من به کسانی که در دانشگاهها نگرانند و اجازه نمیدهند اقوال مختلف مطرح شود میگویم امروز ما به مراتب قویتر از آن روزها هستیم؛ آن روزها پایههای حکومت لرزان بود و هنوز ثبات پیدا نکرده بود، اما الان نه. من در حالیکه به نگرانی آنها احترام میگذارم، میگویم این امکان طرح آراء مختلف در دانشگاه هست.
بله اگر من در جایگاه وزارت ارشاد بودم که در ارتباط با فرهنگ عمومی است، باید این دغدغه را داشته باشم، چون احتمالاً مخاطبین این افراد قدرت استدلال و مواجهه کافی را نداشته باشند، اما در دانشگاه اینگونه نیست. در وحدت حوزه و دانشگاه باید شیوههای جالبی که در حوزه هست و مسائلی که در دانشگاه مطلوب است به یکدیگر انتقال مییافت که اکثراً نشده است. در حوزهها مشاهده میکنیم که اساسیترین مبانی زیر سوال میروند تا طرف مقابل جوشش داشته باشد و تولید فکر کند و جواب بدهد و نهایتاً هم با هم کنار میآیند. ما چرا از این نوع برخورد در محیط علمی و دانشگاهی میترسیم؟ بحث کرسیهای آزاد اندیشی که مقام معظم رهبری تاکید دارند در واقع امکانی را به دانشگاه میدهد که متاسفانه از این امکان به درستی استفاده نشده است. چون هرکسی میخواهد رهبری را از منظر خودش معرفی کند. چون هرکسی با ذهنیت خودش معتقد است که اگر این کرسیها برگزار شود به مبانی اعتقادی افراد لطمه میزند؛ لذا باید جلوی آن را گرفت. لذا شما میبینید آییننامههای آن اینقدر مسائل مختلفی دارد و موانع مختلفی در آن وجود دارد که عملاً برگزار نمیشود. درحالیکه کشور ما از منظر بیرونی بسیار قدرتمند است.
حد شما برای آزادی چیست؟
طه هاشمی: اسلام در اندیشه آزادی را مطلق میداند و منعی برای آن ندارد. از طرفی آزادی اندیشه متوقف بر این است که آزادی گفتار هم باشد. ما دو نکته را باید در نظر بگیریم؛ یکی اینکه آزادی تا جایی است که ضرر به دیگری وارد نشود و دیگر اینکه آزادی تا جایی است که جان اعتقادی جامعه اسلامی لطمه نخورد و تهدید به¬گونهای نباشد که بخواهد مثلاً یک مرتبه در مقابل این تفکر، تفکر جدیدی حاکم شود. والا اسلام از یک پایه و امکان استدلالیای آنچنان برخوردار است که اتفاقاً در مواجهه افکار مختلف رشد میکند و قدرت خود را نشان میدهد. علت اینکه شهید مطهری، مطهری شد به این دلیل است که در مقابل او کسانی بودند که ضد او بودند (از نظر اندیشهای) به همین شکل برای بهشتی، مفتح و شریعتی. مخالفانشان حقیقتاً مخالف بودند (و البته پایگاه مطالعاتی¬شان هم بسیار قوی بود). ما اگر امروز بخواهیم مطهری های متعددی را عرضه کنیم راهش این است که در دانشگاهها امکان عرضه و طرح اقوال مختلف وجود داشته باشد. «فبشر عبادالذین یستمعون القول و یتبعون احسنه» انتخاب احسن، تا اقوال مختلف نباشد، ممکن نیست.
برخی میگویند که دانشگاهها از دست خواهد رفت. ولی هدف ما این است که دانشگاه را پیدا کنیم. ما خواهان این هستیم که اسلام به معنای حقیقی در دانشگاهها مستقر شود. همانگونه که در دهه 60 و 70 اینگونه بود. اسلامی که عاشقانه به سمت آن بروند.
اگر مزاحمتها ایجاد نشود، آنچنان اسلام میتواند در دانشگاه جایگاه قوی پیدا کند که آن درصد زیادی که در دانشگاهها نسبت به اسلام حداقل بیتفاوت هستند به سمت اسلام بیایند. اما روشهایی که در گذشته اعمال شده، بخش بیتفاوت را به مخالف تبدیل میکند. آن مسیری که انقلاب اسلامی را به ثمر نشاند امروز هم میتواند نتیجه¬خش باشد. البته ما باید مراقب محتوا باشیم و نباید زمینه را فراهم کنیم تا کسانی که ضداسلام هستند افکارشان را مطرح کنند در حالی که کسی نباشد که از اسلام دفاع کند، چون اسلام میتواند از موجودیت خود دفاع کند.
متاسفانه منظر فرهنگی امروز به سیاسیکاری گرفتارشده است نه به سیاست، چون در مجموع سیاست چیز بدی نیست. ما لیستی را نگاه کردیم در معاونت سابق یا اسبق، 70 تا 80 نفر همه از یک تفکر که تنها آنها مجاز بودند کرسیهای آزاداندیشی را برگزار کنند. با این روش شما ببینید چه بلایی بر سر کرسیهای آزاداندیشی میآید! ولی این دغدغههای اینچنینی آن حقیقتی نیست که بتواند اسلام و انقلاب اسلامی را حفظ کند و جامعه را علاقهمند به جمهوری اسلامی و نظام کند. این دغدغه اشتباه است. اجازه دهید محیطهای علمی باز باشد و اقوال مختلف در آن مطرح باشد. خواهید دید که این جامعه راه خودش را پیدا خواهد کرد و هیچگاه تهدیدی برای کیان اسلام وانقلاب نخواهد بود.
آقای دکتر سید ضیاء هاشمی، آقای رئیسجمهور در نشست رؤسای دانشگاهها و پژوهشگاهها مطرح کردند که چرا صدایی از دانشگاهها بلند نمیشود و بحثی را درباره علوم انسانی مطرح کردند که ما در علوم انسانی خط قرمز داریم و دانشگاهیان این خط قرمز را برطرف کنید؛ شما به عنوان مدیر دانشگاهی این دغدغه را قبول دارید؟ و اگر قبول دارید برای این کار چه برنامهای دارید که این صدا از دانشگاه شنیده شود؟
ضیاء هاشمی: ما ناچاریم که فضای دانشگاه را به سمت فضای آزاد و منطقی پیش ببریم، به خاطر اینکه باید دانشگاه بالنده داشته باشیم. دانشگاه، یعنی مجموعهای از علوم مخلتف. علوم انسانی را فقط به عنوان بخش علوم انسانی دانشگاه نبینید. علوم انسانی در بخش اقتصاد، صنعت، فرهنگ، سلامت، در حوزه تربیت هنرمند و در حوزههای دیگر هم موثر است. وقتی از اقتصاد میگوییم یعنی از تولید و مصرف میگوییم. پس علوم انسانی با حوزههای دیگر پیوند میخورد. شاید بتوان شیمی و فیزیک و مکانیک را مجزای از سایر علوم و بدون ارتباط با هم به پیش برد، اما علوم انسانی بدون ارتباط با بخشهای دیگر جامعه بالنده نخواهد شد و بخشهای دیگر جامعه نیز بدون علوم انسانی جامع نخواهد شد.
ما علوم انسانی را دانش پیشرفت جامعه، دانش حفظ انسجام و حرکت هماهنگ جامعه تلقی میکنیم. اگر علوم انسانی تعطیل شود، جامعه با یک دانش انسانی ضعیف حرکت خواهد کرد. پس جامعه خوب پیش نخواهد رفت. اینکه میبینیم که دانشجویان و اساتید ما با این بحثها درگیر میشوند و علاقهمندی نشان میدهند، به این جهت است که بحثهای مورد نظر علوم انسانی، بحثهایی است که به سرنوشت تمام حوزههای جامعه مرتبط است. درحالیکه علوم محض ممکن است که اینقدر ارتباط مشهود نداشته باشند.
علوم انسانی باید توسعه پیدا کند و باید فضای آزاد و منطقی در جامعه و به ویژه در دانشگاهها جریان پیدا کند. ما نمیتوانیم فضای منطقی را برای رشد علم فراهم نکنیم و توقع داشته باشیم علم رشد کند. اینها اثر وضعی دارد و کنش و واکنشی است که با یکدیگر پیوند دارد. پس در مقابل این سوال که آیا ما برنامه داریم که دانشگاه به سمت فضای آزاد پیش برود پاسخ ما این است که ما برنامه داریم و ناچاریم که برنامه داشته باشیم. دولتهای قبل هم این برنامه را داشتهاند، اما نقدی که میتوانیم داشته باشیم این است که این برنامهها موفق بوده است یا نه؟ و این مقدمات با آن نتایج چقدر پیوند منطقی دارد؟
وقتی که میگوییم دانشگاهها آسیب دیدهاند، به دنبال این نیستیم که انگیزهها را تحلیل کنیم، بلکه قصدمان این است که عملکردهایی را که سبب آسیب دانشگاه شده است را معرفی کنیم.
کسانی فکر میکردند اگر کمیت دانشگاه را رشد دهند به نفع دانشگاه است، درحالیکه منطق توسعه علمی با کیفیت تأمین میشود نه با کمیت. اگر قرار است که افرادی را بدون مسیر منطقی بورسیه کنیم، شاید کسانی فکر کنند که خدمت کردهاند، ولی ما معتقدیم که هم به خود آنها ضربه زده خواهد شد و هم نهایتاً به سرنوشت جامعه.
تامین فضای آزاد در جامعه ضرورتی است که اثبات آن خیلی دشوار نیست. افراد خیلی باید نسبت به منطق پیشرفت جامعه بیگانه باشند تا بخواهند با حفظ فضای آزادی مخالفت کنند. بنابراین معمولاً در جزئیات این مسئله اختلاف پیدا میشود. پس ما ضرورتاً باید نسبت به تأمین فضای آزاد که تأمین کننده آزادی اندیشه و آزادی بیان و آزادی پس از بیان است پیش برویم. اینکه میفرمائید که چه مرزی برایش قائل هستیم، ما که در مکتب امام و انقلاب پرورش پیدا کردیم و به مبانی نظام اعتقاد داریم، معتقدیم گفتمان انقلاب و چارچوبهای این نظام ظرفیت این را دارند که جامعهای بالنده و روبه رشد را مدیریت کنند و اعتقاد داریم این نظام سیاسی و اجتماعی میتواند نظام احسن در این جامعه باشد و اعتقاد داریم این نظام ظرفیت تامین آزادی برای رشد و بالندگی جامعه و دانشگاه را دارد، با حفظ همه حریم و حدودها و با این چارچوب که خطوط قرمز حداقلی هستند و نه حداکثری. اما مشکل اینجاست که برخی از دوستان ما مرتب در حال ترسیم خطوط قرمز جدید هستند و ما نیز دائماً در حال پاککردن این خطوط قرمز هستیم. البته نه برای اینکه اعتقاد داشته باشیم که نبایستی حریمها را حفظ کرد بلکه ما معتقدیم که اتفاقاً حریمها اینگونه حفظ نمیشود. ما معتقدیم که حریمها و دغدغههای مهم برای این نظام و برای این کشور با جلب مشارکت اساتید، دانشگاهیان، دانشجویان و خود مردم است که حفظ میشود. ما معتقدیم نیروی خود مردم و دانشگاهیان است که میتواند حافظ حریمها باشد و نه محدودکردن دانشگاهیان. این درس را ما از امام فراگرفیتم.
امام به اقشار مختلف اعتماد میکرد و به همین دلیل اقشار مختلف هم به او اعتماد میکردند. اینگونه نبود که زمان امام اختلاف نظر نباشد یا نقد نسبت به دیدگاه امام نباشد، اما جامعه پذیرفته بود این رهبر، رهبری صادق و عادل است که حرفی را که میزند برایش استدلال میکند و قبول هم دارد که دیدگاه دیگری هم باشد. البته در مقام عمل نهایتا رهبری و مدیریت تصمیم قاطع میگیرد. ما اینها را از امام فراگرفیتم. امام آمد و گفتمانی را به عنوان انقلاب اسلامی طراحی کرد که شعارش آزادی و استقلال است و این یعنی در تمامی ابعاد. یعنی دانشگاه و کلاسش هم باید آزاد و مستقل باشد و یعنی استاد و دانشجو نیز باید حر و مستقل باشند.
این جاست که تفکر انتقادی و اصلاً تفکر شکل میگیرد. جامعه امامی و جامعه اسلامی، جامعهای در تراز انقلاب اسلامی، جامعهای آزاد است. استاد و دانشجوی در تراز انقلاب اسلامی هم استاد و دانشجوی حر، آزاده، آزاد و مستقل است و قدرت تفکر و اندیشه دارد و قدرت نقد و نقادی دارد و انقلاب اسلامی آمده تا این استعدادها را آزاد و شکوفا کند. این موضوع، پیام و گفتمان انقلاب و پیام رهبری است.این سیر ثابت انقلاب اسلامی است. این مطلب در همه دهه ها مورد اهتمام نظام اسلامی است.
حال با این توصیف ما چه حدود و حریمی برای آزادی قائل هستیم؟ بنده معتقدم ما دو حد مبهم داریم. یکی اخلاق است. اخلاق مهم است و آزادی نباید به معنای این باشد که موجب ولنگاری و سلب حقوق دیگران باشد. این البته مبهم است و تعریف عملیاتی شفافی نیست. این حدود در موقعیتهای مختلف شاخصهای مختلفی پیدا میکند. یعنی در یک دانشگاهی ممکن است بحثهایی مطرح شود و واکنشی هم نشان ندهد و همان بحثها در دانشگاه دیگری واکنش ایجاد کند. چه باید کرد؟ اینها را بایستی به زبان قانون ترجمه کنیم. چون وقتی قانون شد این دانشگاه و آن دانشگاه را نمیشناسد، بلکه تبدیل به شاخص عملیاتی میشود و همه باید تابع آن (قانون) باشند. به عبارت دیگر شاخص عملیاتی قانون و شاخص عمومی و نظریمان اخلاق است (یعنی حفظ حریمها).
این شاخصها چگونه عملیاتی میشوند؟ این در حقیقت حد دوم است. حد دوم، اقتضائات جامعه است، جامعه میزبان این بحث ها. در دانشگاه میتوان بحثهایی داشت که در سطح شهرها نمیتوان داشت، حتی در رسانههای تصویری هم نمیتوان داشت. این بستگی به ظرفیت مخاطب و جامعه دارد. اینها همان تدبیر مدیریتی است. پس حدود و حریم ما، اخلاق و اقتضائات جامعه است به عنوان شاخصهای نظری ما و شاخصهای عملیاتی ما عبارت است از قانون و تدابیر مدیریتی. منظور از تدابیر مدیریتی این است که تا جایی که جامعه ظرفیت دارد باید فضا را باز کرد تا دیدگاههای مختلف مطرح شود. آیا حریمها از بین میرود؟ مقدسات مخدوش میشود؟ اتفاقاً خیر. برای حفظ مقدسات راه این است. حرف شهید مطهری هم همین است. برجستگیهای دینی وقتی خود را مطرح میکنند و جوان ما به دستمایههای دینی علاقهمند میشود که بتواند مقایسه کند.
آقای دکتر شما حرف شهید مطهری مبنی بر تدریس استاد مومن مارکسیت را باور دارید؟
ما قویاً باور داریم.
پس چرا اخیراً در دانشگاه برخی سخنرانیها که مجوز داشتند برنامهشان لغو شده است؟
این بخش دومی است که عرض کردم. اینها را اقتضائات جامعه تعیین میکند.
اقتضائات مدیریتی و جامعه را افراطیون تعیین میکنند یا جامعه؟
افراطیون بخشی از جامعه هستند. ولی در هر جامعهای، در توزیع نرمال، حد افراط و تفریط وجود دارد و این نقاط وسط را باید پررنگ کرد و افراط و تفریط را کمرنگ، و این به تدبیر مدیریتی برمیگردد.
اگر از ما بپرسید که استاد باید سخن بگوید، میگوییم بله. میپرسید که خط قرمز کجاست؟ میگوییم آنجایی که قانون گفته نباید سخن بگوید. اگر قانون گفته که آقای فلان حق صحبت کردن ندارد، به قانون در مقام عمل باید پایبند بود، حتی اگر آن قانون را قبول نداشته باشیم. یعنی اگر بدانیم که فردی نباید صحبت کند ولی قانون چنین اجازهای را به او میدهد، باید حرف قانون را بپذیریم یا برعکس.
اگر اقتضائات جامعه را در نظر نگیریم، مرتباً دچار رفتارهای رفت و برگشتی و سینوسی خواهیم شد. ما معتقد هستیم که در مقام نظر همه اساتید و صاحبنظران در این کشور که به قوانین پایبند هستند حق دارند که در مجامع مختلف حضور پیدا کنند و صحبت کنند. حداقل در مجامع دانشگاهی دیدگاههایشان را مطرح کنند و مخالفین آنها هم بیایند و نظرات خود را مطرح کنند. این موجب رشد و پویایی میشود.
اما اینکه آیا در مقام عمل هم تشویق میکنیم که این کار را انجام دهند یا خیر، میگوییم که باید تدبیر مدیریتی در نظرگرفته شود. یعنی مدیریت باید اقتضائات خود را در نظر بگیرد و اقتضائات را به سمتی ببرد که روزبهروز فضای مناسبتری برای طرح دیدگاههای متفاوت فراهم شود.
پایان قسمت دوم