رضیه انصاری گفت: با وضعیت کنونی نشر کتاب، رغبت نویسندگان و مترجمان و مؤلفان محل تردید است، ولی به هرحال نویسنده نمیتواند ننویسد.
این داستاننویس که به تازگی برای رمان «شبیه عطری در نسیم» برندهی جایزهی «مهرگان ادب» شده است، در گفتوگو با خبرنگار ادبیات و نشر خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، دربارهی وضعیت داستاننویسی امروز، سطح کیفی کارهای ارائهشده و همچنین توجه مخاطبان به آثار داستانی گفت: با توجه به وضعیت فعلی نشر و تیراژهای هزارتایی و مشکلاتی دیگر از قبیل گرانی کاغذ و حقالتألیفهای پایین و قیمتهای پشت جلد بالا و غیره، رغبت نویسندگان و مترجمان و مؤلفان محل تردید است. حتا اگر خوانندگان حرفهیی هنوز دل و دماغی برای کتاب خواندن داشته باشند و حتا اگر کسی هنوز به فکر قانونی کردن کپیرایت نیفتد (!).
او در ادامه افزود: همین هفتهی پیش خبرش را خواندیم که فلانی و فلانی گفتهاند مادام که وضع بدین منوال باشد، اثری چاپ نمیکنیم، فلانی هم اعلام کرده بود که دور زمانه هر طور باشد، او همچنان مینویسد و هیچ خیال ندارد کنارش بگذارد. به هرحال نویسنده نمیتواند ننویسد. رابطهی مؤلف و مخاطب هم مثل هر عرضه و تقاضایی انکارشدنی نیست. پس باید نوشته و سپس منتشر شود. به ناشرین و مخاطبان آنسوی مرزها نمیتوان آنگونه که باید، دل بست. به بارداری خارج از رحم میماند. به هرحال، مسائل اعمالشده در نشر و وضعیت صدور مجوزها باعث شده با آثاری گزینشی در عرصهی ادبیات روبهرو شویم و آنطور که باید، از روند تاریخی و طبیعی داستاننویسی معاصر ایران مطلع نشویم. اما در سالهای اخیر شاید به سبب رشد نوعی فردگرایی به آثاری برمیخوریم که پیش از این شبیهشان نبوده و این مایهی خوشحالی و سرفرازی است.
انصاری همچنین در مقایسهی وضعیت رمان و داستان کوتاهنویسی امروز نویسندگان ایرانی عنوان کرد: قاعده نیست، اما به نظر میرسد نویسندگان جوان این سالها بیشتر از عرصهی داستان کوتاه به رمان میآیند و شاید تعداد مجموعه داستانهای منتشرشده نسبت به رمانهای یک سال اندکی بیشتر باشد. قصهگویی در قطع کوتاه یا بلند هر کدام ویژگی خودش را دارد. یک داستان کوتاه درخشان میتواند به اندازهی یک رمان ارزش ادبی و هنری داشته و حتا به همان اندازه تأثیرگذار باشد. اما شاید ذهنیت مخاطب ایرانی با رمان بهتر رابطه برقرار میکند. یا مثلا ترجیح میدهد با 10 هزار تومان پولی که بابت یک کتاب میپردازد، یک هفته سرگرم باشد و نه یک روز. اما هر قطع و هر سبک و هر ژانری مخاطب خود را دارد و باید، بیتوجه به ملاکهای خودمان، بخواهیم که در همهی سطوح و برای همهی گروههای سنی و اقشار جامعهی عرصهی ادبیات اثری موفق و ارزشمند برای عرضه داشته باشد.
او سپس دربارهی اینکه امسال جایزهی «مهرگان ادب» به دو نویسندهی زن رسید و در این دوره از سه نویسندهی زن نیز تقدیر شد، ارزیابیاش از کار نویسندگان زن در این سالها را اینگونه توصیف کرد: نظر به پیشینهی پدرسالارانهی جوامع شرقی، همواره تعداد مردان موفق در عرصههای اجتماعی، بیشتر از زنان بوده است. شاید حجب و محافظهکاری زن ایرانی در مواقعی به او اجازه نداده باشد از درونیترین احساساتش بنویسد بی آنکه نگران قضاوت اطرافیان باشد. یا به دلیل محدودیت سطح تعاملاتش در جامعه نسبت به تعاملات مردان، امکان دستیابی به تجربههای زیستی محدودتری را داشته باشد. اما این روزها کم نمیبینیم زنان قلم به دستی که آثار درخور توجهی میآفرینند. چه بسا در عرصهی ادبیات، داستان یا شعر، فیلمنامه یا دیگر عرصههای روایی، ریزبینی و عواطف لطیفتر زنان کمک خوبی برایشان باشد. افراد یک جامعه را زنان و مردان تشکیل میدهند و هرگز نمیتوان نیمی از جامعه را نادیده گرفت.
رضیه انصاری سپس دربارهی ضرورت وجود جایزهیهای ادبی و اینکه آیا جایزههای ادبی توانستهاند تأثیر مثبتی در جذب و جلب توجه مخاطب داشته باشند، به ایسنا گفت: هر آغازی انجامی میخواهد، سرانجامی، کارنامهای و رتبهای و تشویقی. یکسالانه یا دوسالانهاش فرقی نمیکند، اما میزانی معتبر برای ارزشگذاری نیاز است. شاید اعلام کاندیدای جوایز ادبی میزانی برای ارزشیابی آثار منتشرشدهی یک یا دو سال باشد و نظر به رویکردها و عناوین متفاوتی که این جوایز دارند، جنبههایی گوناگون از آثار ادبی را بازتاب میدهند، پس تعددشان میتواند مایهی خوشبختی ادبیات باشد و پس از گذشت سالها سیر داستاننویسی ایران را تا حدودی مشخص کند، مشروط بر آنکه از استانداردهای برگزاری یک دورهی رقابت سالم برخوردار باشد.
این نویسنده در اظهارنظرش دربارهی جایزهی «مهرگان» که خود برگزیدهی آن بوده است، واین پرسش که آیا این جایزه در انتخاب آثار برگزیده نگاه خاصی را دنبال میکند، چنین اظهارنظر کرد: این جایزه قدیمیترین جایزهی خصوصی و غیردولتی ایرانی است که اولین دورهی آن سال ۷۴ برپا شد. پس از آن، جوایز خصوصی یا نیمهدولتی نیمه خصوصی دیگری مانند جایزهی بنیاد گلشیری و نویسندگان و منتقدان مطبوعات و روزی روزگاری و واو وغیره به راه افتاد. آٔقای زرگر دبیر این جایزه است و به طور خصوصی و با حمایت اسپانسرهای غیردولتی و با کمک هیأت امنا جایزه را اداره میکند. مهرگان به بخش ادبی محدود نمیشود و مهرگان علم و محیط زیست و نوجوانان را نیز دربر میگیرد و به همهی پروژههای انجامشده یا آثار منتشرشده در دورهی محدودی میپردازد. تا آنجا که میدانم، مثلا در بخش ادبی توجه به ادبیات و زبان اثر را در برنامهی خود دارد. تعداد اینگونه جایزهها و بنیادها امروزه در کشور پرجمعیت و ادبدوست و ادبپرور ما به تعداد انگشتان دو دست هم نمیرسد و متأسفانه این جایزه هم مثل بقیهی جوایز ادبی مورد کملطفی و بیمهری قرار گرفته است.
او در بخش دیگری از این گفتوگو در پاسخ به این پرسش که چقدر پیگیر نوشتههای دیگر داستاننویسان ایرانی است و داستاننویسانی که آثارشان مورد پسند اوست، چه کسانی هستند، بیان کرد: به یمن وجود کتابخانهی بزرگ خانهمان از کودکی کتابخوان حرفهیی بودم. با ادبیات کلاسیک ایران تا حدودی و با آثار نویسندگان معاصر ایران آشنا هستم. به دو زبان خارجی هم تسلط دارم و در دانشگاه زبانشناسی هم خواندهام. سالهای اخیر هم هر چقدر که وقت و امکاناتم اجازه داده، آثار بهروز ایرانی را مطالعه کردهام. از نویسندگان مورد علاقه ام... خب... با کلی اغماض و اینها، میتوانم بگویم هوشنگ گلشیری، رضا قاسمی، عباس معروفی، یارعلی پورمقدم، منصور کوشان، بیژن نجدی، مهشید امیرشاهی، غزاله علیزاده،... نه این فهرست را هیچوقت نمیتوانم ببندم!
انصاری در پاسخ به پرسش دیگری دربارهی ارزیابیاش از وضعیت نقد ادبی در رسانهها گفت: از وبلاگهای شخصی و سایتهای غیررسمی که بگذریم، به نظرم رسانههای رسمیمان نظر به امکانات و فضای موجود، خلاقاند و مبتکر و باهوش، بسیار هم زحمت میکشند. اما به وقت نگارش و جمعبندی در بعضی موارد تا حدی بیدقت یا بیپشتوانهی دانشی درخور، غیرمسؤولانه و حتا در مواردی غیرحرفهیی عمل میکنند. نمیدانم شاید من توقع زیادی دارم یا کمی متعصبانه با این مورد برخورد میکنم. شاید ذهنیت ایرانی است که هنوز از قضاوت و داوری شخصی به هنگام انتقال گزارهای پاک نشده. شاید دانش ماست که هنوز بار واژهها و عبارات را نمیشناسیم. شاید دستاندرکاران در تهیهی منابع بهروز یا برگزاری دورههای مربوطه کوتاهی میکنند یا در سیستم آموزشی یا چاپ و نشرمان به آیین نگارش کمتوجهی میشود، نمیدانم. خبر بازتاب یک اتفاق کمتر از خود آن اتفاق نیست. البته بیشتر هم نباید باشد. بزرگنمایی و کوچکنمایی و هر نمایی غیر از آنچه هست، ایراد دارد و اسباب دلخوری میشود. چرا باب شده این روزها وقتی از واژهی ژورنالیستی استفاده میکنیم، خدای ناکرده منظورمان همان «زرد» است، با سر تکاندادنی که نشانگر اغماض و توجیه اشتباهاتی احتمالی است؟ البته مطبوعات حرفهیی و خوب هم داریم. مجلههای تخصصی، ماهنامهها و فصلنامههایی با هیأت تحریریههای مسؤول و حرفهیی. اما کماند. انگشتشمارند. دیر به دیر منتشر میشوند. میترسیم همانها هم امروز و فردا دیگر نتوانند کار کنند.
رضیه انصاری در پایان در پاسخ به این سؤال که جایگاه داستاننویسی در زندگیاش کجاست، گفت: نوشتن راه تعامل من با دیگران است. دور زمانه هرطور باشد، مینویسم؛ از هرچه که ذهنم را مشغول کند. امیدوارم بتوانم نوشتههایم را چاپ کنم و مخاطبانم بیشتر شوند. بر مشکلات باید غلبه کرد. رمان دومم را ناشر به ارشاد سپرده و حالا در مرحلهی تحقیق دربارهی موضوع رمان سومم هستم. دوست دارم سطح فرهنگی مردمم از اینکه هست، بالاتر برود، خیلی بالاتر. دلم میخواهد هر چیزی را نخوانیم، هر چیزی را نپسندیم، با دانش حرف بزنیم و بنویسیم، کف ادبیاتمان هم جای خوبی باشد.
انتهای پیام