«حافظ شاعر همه‌ي قرن‌هاست» همايش «هم‌زمان و در زمان با حافظ» برگزار شد

دومين روز از همايش «هم‌زمان و در زمان با حافظ» عصر روز گذشته (سه‌شنبه، 19 مهرماه) در شهر كتاب مركزي برگزار شد.

به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در اين نشست، ضياء موحد، شاعر و منطق‌دان، با موضوع «زبان حافظ»، با بيان اين‌كه شاعر چيزي جز زبانش نيست، گفت: نقد نو معتقد است كه فقط متن اهميت دارد و همه چيز از طريق متن فهميده مي‌شود؛ پس جنبه‌هاي سلبي اين حرف يعني زندگي‌نامه شاعر، روزگارش، عقايد و افكارش آن‌چنان مهم نيست و حتا برخي معتقدند كه هنر، فرار انسان از شخصيت اصلي خود است و ممكن است شاعر در هنگام ناراحتي، براي فرار از غم خود، اشعار شادي بسرايد.

او افزود: من به دليل اغراق‌آميز بودن اين مكتب تا حدي به آن پايبندم و معتقدم با وجود درست بودن نظريات اين مكتب، زمانه‌ي شاعر نيز مي‌تواند به درك بعضي مسائل كمك كند و كساني كه مكتب نقد نو را نقد كردند، نيز به اين نكته اشاره كردند و نوعي تاريخ‌گرايي در كارشان دارند.

موحد با اشاره به اين‌كه دو رويكرد كاملا متفاوت در شناخت شاعر وجود دارد، خاطرنشان كرد: يك رويكرد، بحث محتوايي مثل عقايد عرفاني و مذهبي، نظرات اجتماعي و جهان‌بيني شاعر است كه من كم‌تر به اين نوع نقد مي‌پردازم و بيش‌تر بر روي شكل و فرم تأكيد دارم.

او ادامه داد: يكي از شاعران براي پل والري نوشت كه من ايده‌هاي زيادي دارم؛ اما نحوه‌ي بيان آن را نمي‌دانم. والري جواب داد، شعر را با واژه مي‌نويسند؛ نه ايده. و گفت اين يعني چگونگي بيان مهم است.

موحد همچنين عنوان كرد: ‌در يك جلسه نقد كه توسط دانشجويان دانشگاه تهران برگزار شده بود،‌ از دانشجويان خواستم مضامين ديوان حافظ را پيدا كنند كه 20 مضمون را فهرست كردند كه هيچ‌كدام تازه نبوده؛ ‌مثل بيت «ما از آغاز و انجام جهان بي‌خبريم» كه بارها اين مضمون با بيان‌هاي متفاوت در ديوان حافظ تكرار شده است.

اين شاعر با اشاره به اين‌كه هنر شاعر، علت گرايش افراد به شعر است،‌ اظهار كرد: اگرچه محتواي شعر حافظ با يك‌ بار خواندن درك مي‌شود؛ اما افراد آن را مدام تكرار مي‌كنند و علت اين امر، محتواي آن نيست؛ چرا كه شاعران ايدئولوژيك كه شعر سياسي مي‌گفتند و هنر چنداني نداشتند، اگرچه مدتي مورد استقبال مردم واقع شدند؛ اما با گذشت زمان، به كلي فراموش شدند.

موحد در ادامه بر اين‌كه رويكرد اساسي به هنر، رويكرد فرمال است، تأكيد كرد و گفت: البته در هنر، بحث فرم و محتوا، مبحث غلطي است؛ چرا كه اين دو طوري به هم گره خورده‌اند كه نمي‌توان آن‌ها را از هم جدا كرد و فرم و محتوا، ‌ظرف و مظروف همديگر نيستند. مقصود من از بحث‌هاي فرمال، جداسازي فرم و محتوا نيست؛ چرا كه فرم تكليف محتوا را معلوم مي‌كند.

او با اشاره به اين‌كه درباره موسيقي زبان حافظ بحث مي‌كند، عنوان كرد: اين بحث در ايران به شكل سيستماتيك شروع نشده است و در عروض شعر فارسي، وزن متعلق به شعر نيست و همه شاعران قديم از وزن خاصي پيروي مي‌كردند، تا اين‌كه نيما در وزن، بي‌نهايتي ايجاد كرد و در شعر، تصرفاتي كرد كه در گذشته امكان‌پذير نبود.

او افزود: غزل، قصيده و ديگر قالب‌هاي شعري در گذشته موسيقي شعر را يكنواخت مي‌كردند، كه البته در دست شاعران مختلف قدري تنوع مي‌يابد.

ضياء موحد به كتابي انگليسي اشاره كرد كه درباره وزن شعر انگليسي در 50 سال گذشته و تغييراتي كه هر شاعر در موسيقي زبان ايجاد كرده، است.

او در ادامه بيان كرد: موسيقي و زبان به دو گونه عمل مي‌كند؛ ‌در يك حالت،‌ موسيقي به صورت مستقل از محتوا عمل مي‌كند و شعر مثل يك قطعه موسيقي شنيده مي‌شود و محتوا ندارد؛ مثل اشعار فولكلور يا اورادي كه معركه‌گيران مي‌خوانند كه از زبان موسيقي ساخته‌اند. حالت دوم اين است كه موسيقي در خدمت تشديد معنا و ارتباط با آن باشد؛ مثل بيت خيزيد و خز آريد كه هنگام خزان است، كه صداي خش خش برگ و خرد شدن آن به خوبي درك مي‌شود.

اين شاعر با اشاره به اين‌كه خارجي‌ها از موسيقي زبان فارسي لذت مي‌برند، گفت: من اين حالت را در زبان ايتاليايي ديده‌ام، يك بار در يك فستيوال شعر، شعري به زبان فارسي خواندم و شاعران غيرفارسي‌زبان از حالت موسيقايي شعر فارسي لذت بردند؛ پس زبان ما چنين ظرفيت زيادي را دارد.

او با اشاره به اين‌كه زبان غزل كه از زمان سنايي شروع شد، دائما پالوده شد تا به دست سعدي و حافظ رسيد و بسياري از چيزهايي كه در زبان قصيده وجود دارد، وارد زبان غزل نشد،‌ اظهار كرد: حسين مسعود ‌در يك سفر به اصفهان به استفاده از لفظ مناسب در غزل تأكيد كرده است.

موحد در ادامه برنامه با خواندن چند نمونه از شعرهاي حافظ و طرح پرسش‌هايي بيان كرد كه اهميت شعر و موسيقي در تنوع است و اگر همه هجاهاي شعر كوتاه و يا بلند باشند، شعر يكنواخت مي‌شود و اين امر مخالف ريتم و موسيقي است.

او سپس بيان كرد: حافظ به ندرت از كلمات مغلق استفاده كرده و هيچ‌گاه كلمات را ناقص نكرده است.

اين شاعر با اظهار تأسف نسبت به اين‌كه در شعر گذشته قالب عروضي مشخصي وجود داشته، عنوان كرد: به خاطر يكنواختي قالب، نمي‌توان شاهنامه و يا مثنوي را به طور ممتد خواند و از زمان رودكي، شاعران سعي مي‌كردند شعرشان موزون و خوش‌آهنگ باشد.

در ادامه اين همايش، فرزان سجودي با موضوع «نقش رمزگان مکان در پويايي معنايي غزليات حافظ»، با اشاره به اين‌كه رويكرد متن‌محور و جزيي‌نگري دارد، اظهار كرد: براي نشان دادن اين‌كه نشانه‌هاي مكاني به گسترش محتواي شعر حافظ كمك مي‌كند، بايد به ابيات حافظ به طور دقيق اشاره‌ كنم تا شبكه وصل معنا از طريق نشانه‌هاي مكاني را نشان دهم.

اين پژوهشگر حوزه زبان‌شناسي افزود: اساس نظريه اين رويكرد، نظريه نشانه‌شناسي فرهنگي است و بر اساس اين نظريه، فرهنگ چيزي جز شبكه‌اي گسترده از روابط بين متني نيست و هر آن‌چه امروز درباره حافظ مي‌گوييم، متني است كه روي متون ديگر غزليات حافظ بسط و گسترش مي‌يابد.

سجودي گفت: هيچ چيز در دنيا شناخته نمي‌شود؛ ‌مگر اين‌كه بيان شود و براي اين‌كه بيان شود، بايد در يك نظام نشانه‌يي قرار بگيرد؛ يعني بايد واژه‌هايي براي بيان وجود داشته باشد؛ پس آن‌چه شناختني نيست، اصلا به قلم و بيان وارد نمي‌شود و انسان جهان پيرامونش را نشانه‌اي و متني مي‌كند و با چنگ زدن به اين ذخيره‌هاي متني، افق‌هاي معنايي گسترده‌تري را به وجود مي‌آورد.

او اظهار كرد: حافظ به نشانه‌هاي زبان فارسي در باب مكان رجوع كرده و به آن‌ها جان تازه‌اي بخشيده است و در يك متن هم از گذشته بينامتني بهره مي‌گيرد و هم به غناي آن بينامتن فرهنگي كمك مي‌كند.

فرزان سجودي با بيان اين‌كه مقصودش رمزگان مكان، ‌واژه‌ها و نشانه‌هاي زباني است كه ارجاعات مكاني ندارد، بيان كرد:‌ اين واژه‌ها فقط اسم نيستند؛ بلكه افعالي مثل فرستادن نيز داراي دلالت مكاني است و آن‌چه در روابط مكاني با تأكيد بر افعالي كه بر روابط مكاني دلالت مي‌كند، ‌اهميت دارد، پويايي ناشي از رفت و آمد در مكان است و از طريق روابط مكاني، پيوسته خود و ديگري را توليد مي‌كنيم و اين شوق و ميل و گرايش بدون تمايز ممكن نيست.

اين پژوهشگر با اشاره به اين‌كه غزليات حافظ را به سه دسته تقسيم كرده است، عنوان كرد: در گروه اول هيچ مكان جغرافيايي خاصي در اين ارجاع‌ها نمي‌بينيم و اين امر بيش‌تر در غزليات عاشقانه ديده مي‌شود.

او در ادامه اظهار كرد كه هدف اين رويكرد، دادن ساز و كار نشانه‌اي كه در ابيات حافظ وجود دارد، است و پيك حافظ كه معمولا با اسامي باد صبا و نسيم خوانده مي‌شود، بين خود و معشوق در حركت است.

سجودي افزود: در گروه دوم، غزليات حافظ را مي‌توان چالشي بين دو گفتمان تلقي كرد كه واژگان بارزش، شيخ، واعظ و ... است و از باب نشانه‌هاي مكاني نيز «ميكده» و «صومعه» تقابل مكاني دارند و اين واژه‌ها در سطوح متفاوت ديگري، گستره معنايي بيش‌تري مي‌يابند و دو واژه «مكيده» و «صومعه»، دو گفتمان متفاوت جهان را نمايندگي مي‌كنند.

او ادامه داد: معناي ميخانه به خرابات و منش يكرنگي بسط پيدا مي‌كند و اگر تقابل بين گفتمان‌ها وجود نداشته باشد، شعر پويايي پيدا نمي‌كند؛ به همين دليل، شعر توصيفي خسته‌كننده است.

سجودي با بيان اين‌كه در گروه سوم با ارجاعات خاص مكاني‌ مواجه‌ايم، گفت: در اين‌جا ارجاعات مكاني، دلالت‌هاي عامي بودند كه خود دامنه‌ دلالتي خود را گسترش مي‌دهند.

وي با خواندن بيت «اگر آن ترك شيرازي به دست آرد دل ما را ...» بيان كرد: در اين‌جا ترجمه‌هاي مشخص مكان جغرافيايي وجود دارد و يك طنز قوي در رابطه با قدرت دارد كه حافظ قدرت خود را در سطح قدرت مغولان مي‌داند.

سجودي در پايان سخنانش اظهار كرد: هدفم از اين كار اين بود كه نشان دهم هرچند اظهار نظرهاي كلي درباره شعر حافظ مهم است؛ ولي به رويكردهاي جزيي‌نگر هم نياز است تا از جنبه‌هاي متفاوت زباني و نشانه به شعر نگاه كنيم و نشان دهيم كه چگونه نشانه‌هاي زبان در كنار هم ساز و كار پويايي متني ايجاد مي‌كنند و اين رويكرد نشان مي‌دهد كه زبان چطور كار مي‌كند و معنا چطور گسترش مي‌يابد.

به گزارش ايسنا، در بخش ديگري از همايش،‌ مريم حسيني، استاد دانشگاه الزهرا (س)، با موضوع «مارپيچ عرفاني در سلوک حافظ» عنوان كرد: آن‌چه در جست‌وجوي خويشتن به وجود مي‌آيد، يك سلوك مارپيچ است كه مثل خم زلف يار در غزل حافظ است.

او با بيان اين‌كه نگاهش به شعر حافظ، نگاهي هنري است، ‌گفت: در هر گوشه‌اي از غزل حافظ، زلف يار و نافه وجود دارد و سلوك مارپيچ، ساختار غالب غزل اول حافظ است.

حسيني نماد اسپيرال يا مارپيچ را يكي از كهن‌ترين نمادهاي بشري معرفي كرد و افزود: اسپيرال حلزوني‌شكل است و بيش از 2000 سال قبل از ميلاد و در منطقه اور و بابل قديم، نشانه‌هايي از آن يافته شد. همچنين در گورهاي قديمي نقش حلزوني بر ديوارها تصوير شده است و در هنر اسلامي نيز وجود دارد.

وي ادامه داد: مفهوم اسپيرال جست‌وجوي حقيقت است و در مسيري كه انسان پس از مرگ طي مي‌كند، به مركز و وحدت بازمي‌گردد و حافظ نيز در دوره حيات خود، يك تجربه خودشناسي دارد.

حسيني با اشاره به اين‌كه دالان‌هاي پيچ در پيچ نماد حالت ناخودآگاهي و جست‌وجو كردن مركز است، گفت: در واقع اين يك سمبوليسم ديني است.

او خاطرنشان كرد: در غزل اول حافظ كه خلاصه همه حرف‌هايش است، طلب ساقي و مي و گرداندن جام مي‌كند كه در اين‌جا مي براي رفتن به حالت ناخوآگاه و مارپيچ است و نافه نماد هستي و وجود و تاب جعد مشكين يار مسير رسيدن به اين مركز است و حافظ در ادبيات خود اشاره كرده كه نافه گشودن مخصوص افراد خودباخته و از خود گذشته است.

حسيني ادامه داد: طي كردن مسير نافه گشودن اصولي دارد كه حافظ به صورت رمزآميز به آن اشاره مي‌كند و در دين اسلام نيز سفر حج، سفر به خانه‌اي است كه ناف عالم است و اعمال حج مثل طواف دور مركز و يكي كردن خود با او، يك حركت مارپيچ است.

اين پژوهشگر با اشاره به اين‌كه تصوير مارپيچ فاصه در بين ازل و ابد را پر مي‌كند، اظهار كرد: در كتابي نوشته جين پرس بيان شده كه گنج مخفي همان گنج وجود خود است كه با طي كردن مسيري دشوار مي‌توان به آن دست يافت و يونگ نيز معتقد است كه مسير خودشناسي هيچ‌گاه مستقيم و آسان نيست و ممكن است راه بي‌پايان به نظر برسد.

حسيني در ادامه به بررسي شرح بيت «جان علوي هوس چاه زنخدان تو داشت / دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد» پرداخت و عنوان كرد: تعبير خرمشاهي اين است كه مي‌خواسته از فراز به فرود بيايد و از فرود به فراز. او به عشق الهي آويخته و حركت از عاشق به معشوق است. همچنين استعلامي در شرح اين بيت مي‌گويد، جان خداجو سير به عالم بالا دارد و تلاش مي‌كند خود را به سر زلف معشوق گرفتار كند تا به چاه اين عشق نيفتد.

او با اشاره به اين‌كه زلف خم اندر خم نماد مارپيچ و چاه زنخندان مركز حقيقت است، بيان كرد: در اين‌جا حركت تجلي‌وار است. متجلي شدن وجود حق از بالا به پايين صورت گرفته و از حركت معشوق به عاشق است.

وي عنوان كرد: كل غزل حافظ يك مارپيچ دائمي است و كل آفرينش جهان با اين حركت مارپيچ صورت گرفته است.

همچنين حميدرضا شايگان‌فر با موضوع «بررسي ساختاري اولين غزل حافظ»، با اشاره به اين‌كه غزليات حافظ بر اساس حروف الفباي آخر غزل‌ها مرتب شده است، افزود: اين پرسش كه در شعر حافظ 12 غزل به حرف «الف» ختم مي‌شود، ‌ولي چرا اولين غزل ديوان حافظ كه با «ها» تمام مي‌شود. در آغاز آمده، مطرح است كه عده‌اي در پاسخ به آن گفته‌اند علت اين امر، اهميت اين غزل است؛ ولي من ضمن تصديق اين دليل، ويژگي‌هاي ديگري را نيز دخيل مي‌دانم كه در ادامه برنامه به آن‌ها اشاره مي‌كنم.

او با اشاره به اين‌كه از نظر قدما دايره كامل‌ترين شكل هستي است، گفت: ‌در گذشته، دايره را به صورت مار يا مارمولك يا اژدهايي كه دم خود را در دهان گرفته، نشان مي‌دادند؛ چرا كه دايره شكلي است كه آغاز و پايان ندارد و نماد مرگ و زندگي است؛ يعني آن‌جا كه مرگ مي‌آيد، دوباره تولد و زندگي ايجاد مي‌شود و اين شكل در يونان باستان «اوروبوروس» ناميده مي‌شود.

شايگان‌فر ادامه داد: تنها غزل حافظ كه با يك بيت عربي آغاز مي‌شود و با يك بيت عربي پايان مي‌گيرد، غزل اول اوست و اين نماد از شكل اوروبوروس است.

اين پژوهشگر عنوان كرد: از پيوستن مثلث كه به بالا گرايش دارد و مذكر است و مربع كه به زمين گرايش دارد و مؤنث است، دايره كه نماد كل هستي است، به وجود مي‌آيد و عدد مثلث سه و عدد مربع چهار است؛ پس مجموع آن‌ها يعني هفت، عدد دايره است و تعداد ابيات غزل اول حافظ نيز هفت است. وزن اين غزل، هزج مثمن سالم يعني چهار بار مفاعلين است كه خاصيت دايره‌يي دارد و اين انتخاب وزن بي‌جهت و اتفاقي نيست؛ چرا كه وزن مورد علاقه حافظ، چيز ديگري است.

شايگان‌فر با اشاره به اين‌كه اين غزل، با رديف «ها» تمام مي‌شود، گفت: تنها حرف گرد حروف الفبا (ه) است كه نيز نشان‌دهنده دايره است و در اين غزل هفت شخصيت وجود دارد كه عبارت است از: ساقي، باد صبا، جرس، پير مغان، سبكباران ساحل‌ها، (م) در همه كارم و معشوق.

او دايره را نماد كمال، آفرينش، عبادت، مرگ و تولد خواند و افزود: هفت در فرهنگ اسلامي هم مهم است؛ مانند هفت آسمان، هفت روز، هفت بار طواف كعبه و ... . هفت در فرهنگ ايران نيز جايگاه خاصي دارد.

شايگان‌فر اظهار كرد: هنديان باستان جهان را به شكل «ماندالا» نشان مي‌دهند. اين شكل از دايره كه نماد هستي و مربع كه نماد زمين و مثلث كه نماد آسمان است، تشكيل شده است. البته گاهي در شكل‌هاي ماندالا، مثلث‌هاي چهارگانه داريم كه نماد شرق و غرب و درجات و دركات هستند و يونگ، روان‌شناس سوئدي، معتقد است كه تقارن‌هاي دقيق هندسي اين شكل موجب آرامش و تمركز مي‌شود.

او ادامه داد: اين تصوير در فرش‌هاي ايراني هم وجود دارد و همچنين در مكان‌هاي مقدس اين تقارن وجود دارد. حال اگر غزل حافظ را با يك فرش ايراني مقايسه كنيم، مي‌بينيم كه مضمون سه بيت اول غزل حافظ مساوي با مثلث بالايي و سه بيت آخر، مثلث زيرين و بيت وسط، خط تقارن است و مضمون سه بيت اول ميل به بالا و سه بيت آخر ميل به پايين دارد و نماد مهم اين سه بيت آخر درياست كه نماد سطح، مادر بودن و تولد است و نماد همه دنياست.

شايگان‌فر سپس در پاسخ به پرسش يكي از حاضران درباره اين‌كه آيا ابيات عربي اين غزل سروده يزيد است، گفت: اين سخن اشتباه است و اصلا اين‌طور نيست.

او در ادامه به نماد يان و يين اشاره و خاطرنشان كرد: چينيان باستان جهان را با اين شكل نشان مي‌دادند، يان نشان‌دهنده آفتاب روشن و يين نشان‌دهنده هواي ابري است و دايره، دايره هستي است كه با خطي مورب اين دو قسمت را از هم جدا كرده‌اند؛ چرا كه آن‌ها اعتقاد داشتند جهان به طور اجتناب‌ناپذير از دو قطب كه در شكل با دو رنگ سفيد و سياه نشان داده‌اند، تشكيل شده است و بناي دنيا به اين به هم پيوستگي دو قطب است و هر قسمت نطفه ضد خود را در خود پرورش مي‌دهد كه حافظ در اشعار خود به اين نكته مهم اشاره كرده است.

شايگان‌فر با بيان اين‌كه 12 غزل حافظ با «الف» پايان مي‌پذيرد، عنوان كرد: حاصل ضرب اعداد سه و چهار هم 12 است و 12 هم نماد دايره است.

او در پايان به بررسي مقبره حافظ پرداخت و عنوان كرد: مزار حافظ هفت ستون دارد كه نماد دايره است. مكعب درون آن كه تن خاكي حافظ در آن قرار دارد، ‌نماد زمين است و گنبد هفت ضلع دارد كه نماد آسمان است و مثلث‌هايي كه روي گنبد قرار دارد، هيچ‌كدام به سمت پايين نيستند؛ چرا كه روح حافظ ديگر به روي زمين نيست.

در ادامه برنامه، اعظم حيدري با موضوع «آشنايي‌زدايي در شعر حافظ»، با اشاره به اين‌كه آشنايي‌زدايي يكي از مهم‌ترين تكنيك‌هاي شعري است، گفت: اين تكنيك با متناقض كردن آن‌چه شناخه شده، موجب تمايز زبان روزمره با زبان ادبي مي‌شود و آشنايي‌زدايي از اساسي‌ترين مفاهيم مطرح‌شده در نظريه فرماليست‌ها، نتيجه برجسته‌سازي و هنجارگريزي است.

او در توضيح هنجارگريزي واژگان بيان كرد: شاعر با گريز از قواعد ساخت واژه در زبان معيار، واژه‌اي جديد مي‌سازد.

حيدري همچنين اظهار كرد: اگر همنشيني واژه‌ها بر اساس قواعد معنايي حاكم بر زبان هنجار نباشد، هنجارگريزي معنايي صورت مي‌گيرد و صناعاتي مثل استعاره، پارادوكس و ... در دسته هنجارگريزي معنايي قرار مي‌گيرند و آشنايي‌زدايي مشخص‌ترين نوع هنجارگريزي معنايي است.

او سپس درباره ارتباط پارادوكس با آشنايي‌زدايي، گفت: پارادوكس يكي از ترفندهاي ادبي مهم حافظ در ايجاد آشنايي‌زدايي در اشعارش است و از آن‌جايي كه بينش‌هاي عرفاني و باورهاي صوفيانه در فضايي فراتر از آن‌چه حرف و عقل مي‌شناسند، قرار دارد، حافظ شيوه پارادوكس را براي بيان حالت عميق روحي خود برگزيده است.

حيدري خاطرنشان كرد: حافظ در اشعارش از پارادوكس محتوايي استفاده كرده است؛ يعني از كلامي كه در وراي ظاهر عادي، حقيقتي مخالف ظاهرش دارد، استفاده كرده است.

وي در ادامه با اشاره به اين‌كه پارادوكس از لحاظ ساختاري مي‌تواند به شكل كلمه تأكيد، جمله و دو جمله باشد، براي هر كدام مثال‌هايي را آورد.

حيدري عنوان كرد: حافظ به شيوه طنز به بيان انديشه‌ها و اعتراضات خود نسبت به نابساماني‌هاي اجتماعي، سياسي، مذهبي زمان خود پرداخته است و رفتارهاي غيراخلاقي فردي، اجتماعي و شخصيت‌هاي رياكار و نابساماني‌هاي سياسي و مذهبي عصر حافظ پركاربردترين مضامين اشعار اوست.

اين پژوهشگر اظهار كرد: حافظ به جاي انتقاد از ديگران، از خود انتقاد مي‌كند؛ چرا كه در انتقاد كردن از خود، آزادتر است و با زبان طنزآميز، نالايقي اشخاص برجسته زمان خود را به آن‌ها گوش‌زد مي‌كند و پرده از چهره منفي عادي‌شده آن‌ها كنار مي‌زند.

حيدري ادامه داد: ‌حافظ اين افراد را در دو بعد اخلاقيات فردي مثل رياكاري و هم از بعد آسيب‌هايي كه به اجتماع و مردم مي‌زنند، مورد انتقاد قرار داده است.

او در پايان گفت: شعر حافظ پس از گذشت قرن‌ها همچنان تازه و گيراست و او شاعر همه قرن‌هاست.

انتهاي پيام

  • چهارشنبه/ ۲۰ مهر ۱۳۹۰ / ۱۲:۵۰
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 9007-14395
  • خبرنگار :