شعرهاي كوتاهي از عليرضا راهب

عليرضا راهب چند شعر كوتاهش را براي انتشار در اختيار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، قرار داده است كه در پي مي‌آيد. «نمي‌شود كه نباشي» مي‌گويي شاعر! ديگر نمي‌شود كه نباشي مي‌گويد يعني چه مي‌گويي شاعر! نباشي كه ديگر نمي‌شود مي‌گويد متوجه نمي‌شوم مي‌گويي ديگر نمي‌شود كه نباشي شاعر مي‌گويد چه مي‌خواهي بگويي سكوت مي‌كني ديگر نمي‌شود كه شاعر نباشي ****** «ساده‌واري» چيز زيادي نمي‌دانم جز اين‌كه دوستت دارم تو بگو چگونه مثل شاعري كه كلمه را سرباز زخمي كه شيپور صلح را يا درختي كه پرنده را من كه چيز زيادي نمي‌دانم جز اين‌كه دوستت دارم ***** «قلب» وقتي در انتظار تو هستم سخت مي‌تپد قلبم فشرده مي‌شود كوچك مي‌شود قلبم به اندازه‌ي صفحه‌ي اين ساعت مچي ***** «تقدير» تقدير ناننوشته‌ترين وهم آفرينش است اين را از تكه‌هاي آهن آموختم خمپاره‌اي كه هرگز عمل نكرد ***** «سرفه» هميشه همين‌طوري است سطر اول به صورتم چنگ مي‌زند سطر دوم چشمانش را در دستانش مي‌گيرد و مي‌گريزد سطر سوم هي تا ابد خون سرفه مي‌كند پس كي مي‌توانم اين مرثيه را براي بچه‌هاي حلبچه تمام كنم. انتهاي پيام
  • شنبه/ ۱۹ شهریور ۱۳۹۰ / ۱۰:۲۹
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 9006-10852
  • خبرنگار :