دومين نشست «عصر روشن» در سال جاري به بررسي آثار برگزيدگان جايزههاي شعر در سال گذشته و همچنين كارنامهي شعري گروس عبدالملكيان اختصاص داشت.
به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در ابتداي دوازدهمين نشست عصر روشن كه عصر پنجشنبه (15 ارديبهشتماه) در كتابسراي روشن برپا شد، نرگس برهمند، برگزيدهي جايزهي شعر «خبرنگاران» با کتاب «به دنيا اعتماد کردهام»، كه به همراه غلامرضا بروسان از مشهد در اين نشست حاضر شده بود، چند شعر خواند.
سپس ياسين نمکچيان، از اعضاي هيأت داوران جايزهي شعر «خبرنگاران»، به عنوان منتقد شعرهاي برهمند، در ابتداي سخنان خود با اشاره به وجود محدوديتهايي براي برپايي جايزههاي ادبي خصوصي، گفت: تهمت زدن به جايزهها و و زير سؤال بردن آنها درست نيست.
اين شاعر و روزنامهنگار سپس با اشاره به انتخاب کتاب «به دنيا اعتماد کردهام» سرودهي نرگس برهمند در جايزهي شعر «خبرنگاران»، گفت: نفس برگزاري يک جايزه، حمايت از شاعر است و اين به آن معنا نيست که کتاب او يک شاهکار است. اما وقتي در مجموع، يک اثر در ميان يک مجموعه انتخاب ميشود، به معناي بهترين انتخاب آن جايزه است. در جايزهي شعر «خبرنگاران»، کتاب «به دنيا اعتماد کردهام» از ميان کتابهاي رسيده به اين جايزه بهتر بود.
او در ادامه عنوان کرد: همين که ما در اينجا گرد هم جمع شدهايم، گواه اتفاق خوبي است که جايزههاي خصوصي به وجود آوردهاند.
نمکچيان سپس با اشاره به مشهدي بودن برهمند، شعر مشهد را شعري خوب ارزيابي کرد و گفت: در اين سالها، شعر مشهد در ميان شعر شهرهاي ديگر بهتر بوده است و شاعران مشهد از ذهن و زبان تربيتشدهاي برخوردارند. شايد تصور شود اين خوب نيست که شعر شاعراني که کتابهاي آنها در نشر شاملوي مشهد منتشر ميشود، شبيه هم است. اما من فکر ميکنم اين سبب شود شعري به عنوان شعر مشهد مطرح شود و اين شعر در سالهاي آينده حرفهاي زيادي براي گفتن دارد.
او با اشاره به کتاب «به دنيا اعتماد کردهام»، عنوان کرد: اين کتاب لحظههاي نابي را براي خواننده فراهم ميکند و در کل، از طرف چند داور با سليقههاي مختلف انتخاب شده و نشان ميدهد که نکات مثبت فراواني را داشته است.
او در ادامه تأکيد کرد: من در حرفهاي خود بيشتر به آسيبشناسي اين مجموعه ميپردازم و از تعريف کردن از شعرهاي برهمند که فايدهاي ندارد، پرهيز ميکنم. برهمند در کتاب «به دنيا اعتماد کردهام» شاعري است که بيش از اندازه ترسوست و دوست ندارد از ديواري که دور خود کشيده است، خارج شود و پا را فراتر بگذارد. به نظر من، شعري که ما نياز داريم، شعري است که تجربههايي فراتر از اين را داشته باشد. شعر اين کتاب بيش از اندازه سالم و ساده است. به نظر من، ساده و سالم نوشتن شايد در اين روزها افتادن از طرف ديگر بام است.
وي افزود: فضاهاي اين کتاب به اندازهاي تکراري است که مخاطب حوصلهاش سر ميرود و به وجود آوردن فضاهاي جديد در کتاب لازمهاش اين است که شاعر پايش را فراتر بگذارد و تجربههاي متنوعي را داشته باشد و نترسد. اين شعر سالم سبب شده است که شعرهاي اين کتاب خوب کنار هم بنشينند؛ اما همين سادگي سبب ميشود مخاطبي که به دنبال چيزهايي بيشتر از اين است، راضي نشود.
نمکچيان سپس با اشاره به بحث سادهنويسي در شعر، گفت: بحث سادهنويسي براي شعري که مفهوم خود را از دست داده بود، اتفاق خوبي بود و شاعراني توانستند شعرهاي خوبي بنويسند و مخاطبان و ناشران از آنها استقبال کنند. رونق اين سادهنويسي به سبب اين است که زماني فضاي شعري ايران به آن نياز داشت؛ اما اکنون فضا به صورتي شده كه اين بحث زيباي سالهاي دههي 80 اکنون به بيمارياي تبديل شده که دارد پيکرهي شعر را ميگيرد. سادهنويسي شاعراني چون رسول يونان، شمس لنگرودي، گروس عبدالملکيان، اكبر اکسير، حافظ موسوي و احمدرضا احمدي براي شعر خوب بود و مخاطبان زيادي را براي شعر فراهم آورد؛ اما اين موضوع اکنون دارد به شعر لطمه ميزند و همان اندازه که پيچيدهنويسي داشت ضربه ميزد، اين شعر هم همين را دارد پيش ميآورد.
سپس به دليل حضور نداشتن نسيم جعفري، شاعر ساكن زنجان برگزيدهي جايزهي شعر زنان ايران (خورشيد) كه به دليل كسالت در مراسم حضور نداشت، بهرامي چند شعر او را خواند و بهاره رضايي، از اعضاي هيأت داوران جايزهي «خورشيد»، به خواندن متني در نقد مجموعهي شعر نسيم جعفري يعني «مشق آبها را مينويسم»، پرداخت.
رضايي در اين متن با اشاره به مجموعهي شعر «مشق آبها را مينويسم» گفت: اين اولين مجموعهي شعر شاعري بسيار جوان است که تقريبا ميتوان گفت اولين تجربههاي حرفهيياش را در اين کتاب به شکل رسمي منتشر ميکند. اين مجموعه به چهار دفتر مجزا تقسيم شده است؛ اما نوع روايت شعرها آنها را مثل شعر بلندي به هم متصل ميکند و انسجام مفهومي که در کل شعرها وجود دارد، باعث ميشود در نگاهي ديگر، اين کتاب را مثل يک منظومه بخوانيم.
اين شاعر افزود: آنچه که در نگاهي کلي به شعرها ميتوان گفت، اين است که ما با شاعري روبهرو هستيم که زبان شعرياي که انتخاب کرده، ميتواند بار مفهومي شعرهايش را به خوبي به دوش بکند. زبان او در اين مجموعه، زباني شهودي و به دور از آدابداني و آرايشهاي زباني است؛ اما با آنچه که در ناخودآگاهش از کلمهها و مفاهيم از پيش دانستهاش به زبان شعرش اضافه ميکند، شعر او را در اين مجموعه به شعري ساختمند و داراي زباني محکم و به دور از حشو و زوايد تبديل كرده است. درگيري و تمرکزش در زبان بيشتر به سمت زبان کتابهاي مقدس است و تأثيرپذيرياش از لايههاي مختلف اين گونهي زباني در شعرهايش مشهود است. شاعر در اين مجموعه روي اسطورهي بئاتريس، خدايبانو و نماد جاودانگي، تمرکز کرده است و سعي کرده از اين منظر جهان شعرهايش را بسازد.
رضايي گفت: آنچه در اين مجموعه بيشتر از همه چيز به چشم ميخورد، چينش و همنشيني واژههاي دوگانهاي کنار هم است. اغلب با دو جنس متضاد در واژههاي اين کتاب سر و کار داريم؛ گونهي اول، واژههاي طبيعي است که حضورشان در اين کتاب بسامد بالايي دارد؛ مثل نور، آسمان، گنجشک، ابر، زمين. از اين منظر با شاعري مواجه ميشويم که هنوز دغدغهي جهان طبيعي و نمادهاي کلي را براي نشان دان موقعيت شعرياش دارد. اين را که او توانسته تعديلي ميان به کارگيري اين واژهها و بهروزرساني آنها در فضاي شعرش ايجاد کند، بايد بر اساس گونهي دوم واژهها در شعرهايش رديابي کرد؛ گونهي دوم واژههايي که حضورشان در مجموعه چندان کم نيست و کارکردشان اغلب در کنار همان واژههاي عمومي معنا پيدا ميکند؛ مثل جنگ، ماشه، مرگ، مين، بمب، خون، دشمن. به نظر ميرسد که ذات و خميرمايهي شعري شاعر در اين کتاب بيشتر بر محور عناصر طبيعي در گردش است و بعد از گريز و گردشهاي محورياش، باز به بطن واژههاي طبيعياش پناه ميبرد.
او در ادامه عنوان كرد: در پايان ميتوان گفت حضور اسطورهي بئاتريس در اين مجموعه بيشتر به عنوان نشانهاي از زايش، باروري و روشنايي است و شاعر آن را بهانه ميکند تا به وقايع درونذهنياش سر و ساماني بدهد و جهان شعرياش را پايهريزي کند. شاعر در اين کتاب به عنوان زن - مادر و زن - معشوق حضور دارد؛ ولي اغلب اين مادرانگي و معشوقوارگي به عشق بزرگتر و کليتري ختم ميشود؛ عشقي دستنيافتني و شايد به گونهاي ابدي و ازلي.
در ادامهي اين نشست، غلامرضا بروسان، برگزيده جايزهي شعر «نيما» براي کتاب «مرثيه براي درختي که به پهلو افتاده است»، چند شعر را از اين کتاب و مجموعهي شعر «يک بسته سيگار در تبعيد» كه برگزيدهي نخستين دورهي جايزهي شعر «خبرنگاران» شده بود، خواند.
بروسان در پايان شعرخواني خود با اشاره به بحث سادهنويسي در شعر، عنوان کرد: از نظر من، چيزي به عنوان سادهنويسي در شعر وجود ندارد؛ شعر يا خوب است يا بد. اينکه انشا بگوييم و آن را به اسم سادهنويسي بياوريم، خوب نيست. اين امر به اشعاري که سهل و ممتنع هستند، ضربه ميزند. اينكه برخي در پشت اين نام، كار خود را جا ميزنند، يك چيز است؛ اما شعر ما از به اصطلاح شاعران و به اصطلاح منتقدان ضربه ميخورد که معرفي غلط آنها از ادبيات به روزنامهها و مردم، به ادبيات ضربه ميزند.
در ادامه، عليرضا بهرامي به نقد و بررسي شعرهاي بروسان پرداخت و با اشاره به شعريت شعر و شاعرانگي شعر بروسان، گفت: اکنون در دورهاي هستيم که شاعر بودن به صفت تقليل دادن آدمها بدل شده است. اما وقتي شعري همگام با فطرت آدمها سروده شده باشد، جاودان ميشود.
اين شاعر در ادامه عنوان کرد: برخي اتفاقها در زندگي آدمها مؤثر است و روحيات آدمها را تغيير ميدهد. من دو مجموعهي شعر بروسان را دو بار خواندهام و به اين يقين رسيدهام که از دست دادن يک دوست به شدت بر او تأثير روحي گذاشته است و ما اين برونريخت را از او داشتهايم. او مديون عشق است و اين صداقت شاعر است. اين صداقت در شعر بروسان اتفاق افتاده است.
او سپس با اشاره به مرثيهسرايي بروسان تصريح کرد: آيا همهي کساني که داغي را ديدهاند، شاعر شدهاند؟ اگر حس شاعرانگي داشته باشند، شايد در آنها هم اتفاق بيفتد. اما هوشمنديهايي در شعر بروسان بوده است و او در انتخاب واژگان موفق عمل ميکند. زماني که واژهاي را در شعر خود به کار ميبرد، در ما اثرگذار است. اين اثرگذاري واژههاست که در جملهها اين انتقال را صورت ميدهد. بروسان در اين جملهها به زباني حرف ميزند که ما ميفهميم؛ اما زبان ساده در جملهبندي در کنار انتخاب واژگان و مفاهيمي است که کليشهيي نيستند.
او افزود: بروسان در شعر خود کشف و شهود داشته، او در لايههاي زيرين زندگي به کشف و شهود دست زده و همين است که ميگويند شاعران مانند پيامبران هستند. شاعر در اين شکافتن لايهها، رابطهي ميان مفاهيمي را که در هستي وجود دارد، کشف ميکند و اين کشف از نوع کشف فلاسفه نيست؛ بلكه بر مبناي زيباييشناختي است.
بهرامي گفت: فکر مي کنم شعر بروسان به شدت ترجمهپذير است و پيشنهاد ميکنم در اين زمينه کوششهايي بشود. حالا چرا اين ترجمهپذيري وجود دارد؟ چون شاعر به يک زبان مشترک بشري حرف زده است. براي کساني که در کشورهاي مختلف زندگي ميکنند، شعر او قابل درک است. در شعر او، تصويرسازيهايي از طريق تشبيه و تمثيل بكر و غير الزام بومي بودن صورت ميگيرد. اين مفاهيم گاه انتزاعي است؛ اما بيشتر مواقع طبيعي است و ميتوان آنها را درک کرد. اين تمثيل و تشبيهها سبب ميشود اين لذت منتقل شود و به همين نسبت، بازي زباني هم نداشته باشد. اين شعر ساده است و بازي زباني و فرمي ندارد كه در ترجمه قابل انتقال نباشد؛ شايد فرمي دروني دارد؛ اما به آن شکل فرمگرا نيست.
او در پايان تاکيد کرد: اگر شرايط براي بروسان فراهم باشد، ما شاهد شاعري بينالمللي خواهيم بود. او همواره مسيري آهسته و پيوسته داشته است.
به گزارش ايسنا، بخش دوم نشست «عصر روشن» به شعرخواني و نقد و بررسي شعرهاي گروس عبدالملکيان اختصاص داشت.
در اين بخش، بهرامي - دبير نشستهاي «عصر روشن» - با اشاره به انتخاب گروس عبدالملکيان براي نقد و بررسي شعرهايش در اين جلسه، گفت: گروس عبدالملکيان اولين کتاب خود يعني «پرندهي پنهان» را در سال 81 منتشر کرد و مجموعههاي ديگر خود يعني «سطرها در تاريکي جا عوض ميکنند» و «رنگهاي رفته دنيا» را در همين دهه به چاپ رساند که هرکدام به چاپهاي متعددي رسيدهاند. البته مبناي انتخاب ما، چاپهاي متعدد شعرهاي او نبوده است.
او در ادامه اظهار كرد: گروس عبدالملکيان با شعرهاي خود تصور ما را بر هم زد؛ چون در ابتدا تصور ميشد او به واسطهي پدرش (محمدرضا عبدالملكيان) به اين عرصه وارد شده؛ شايد او وجود پدرش را به عنوان يک معلم داشته باشد؛ اما ميتوانيم با کمال احترام براي پدرش، گروس را شاعري موفقتر بناميم.
او افزود: گروس عبدالملکيان به عنوان فردي که شعر براي او مهم بوده و نگران کار خود بوده است، عمل کرده و کتابهاي او گوياي اين امر بوده است. او رفته رفته در کارهاي خود به انسجام بيشتري رسيده و ساختار ذهني منسجمتري يافته است.
در ادامه، گروس عبدالملکيان با اشاره به انتشار چهارمين مجموعهي شعرش با نام «حفرهها» و عرضهي آن در نمايشگاه كتاب تهران، چند شعر قديمي و جديد خود را براي حاضران در نشست خواند.
سپس علي مسعودينيا در نقد شعرهاي گروس عبدالملکيان، متن همراه با طنزي را با عنوان «شير، جادوگر و کمد لباس» خواند.
او در اين متن با بيان خاطراتي، با اشاره به شعرهاي عبدالملکيان عنوان کرد: روند شعري گروس عبدالملکيان يک روند پيوسته اما رو به ترقي است. يعني در کتاب اولش رگههاي بارزي از رمانتيسيسم را دارست و در کتاب دوم نوعي نگاه کشفمحور و معطوف به تمهاي فلسفي و اجتماعي به اين فضاي رمانتيک اضافه ميشود و در کتاب سوم، دغدغههاي فرمي و تلاش براي ايجاد يک شرايط انساني به خصايص قبلي افزوده ميشود. حسن اين کارنامه در اين است كه از هر کتاب به کتاب بعدي شاهد هستيم که شاعر خصايص مثبت و ماناتر شعرش را غربال ميکند و به کتاب بعدي ميبرد و مدام در کار پيرايش و پالايش شعر خود به سمت شعري مترقي است؛ اين يعني با شاعر هوشمندي طرف هستيم؛ شاعري که ميداند آن رگهي عاطفي براي برانگيختن همکاري ذهني و عاطفي خواننده اهميت زيادي دارد و باز ميداند که براي شاعر امروز بودن بايد کشفهاي کلامي و تصويري امروزي را ارائه داد و باز ميداند که ارائهي اين کشفها بايد با شاکلهاي تازه و روزآمد همراه باشد.
مسعودينيا با اشاره به مجموعهي شعر تازه منتشرشدهي عبدالملکيان يعني «حفرهها» اظهار کرد: شعرهاي اخير او در حقيقت بيشتر ادامهي مجموعهي پيشين اوست، با اين تفاوت که کارهاي فرمي موجود در اين کتاب دارند پختگي بيشتري پيدا ميکنند و طبيعيتر به نظر ميرسند. هرچند من در حوزهي ابداع در شکل اثر هنوز انتظار بيشتري از استعداد گروس دارم؛ اما در عوض، شعرهايش در حيطهي مضموني نيز به نوعي درونمايهي سياسي معترض مجهز شدهاند که فکر ميکنم تأثير مثبتي روي نمره و رتبهي کل اين دفتر ميگذارد.
اين شاعر و روزنامهنگار افزود: در حال حاضر اگر بخواهم شعر گروس را توصيف کنم، بايد بگويم او شاعري است که در يک پروسهي عاطفي با سوژههاي رئال (يا به بيان بهتر نئورئال) درگير ميشود، از دل اين سوژهها، ايماژها و کشفهاي زباني را استخراج ميکند، موقعيت پروبلماتيک آنها را در قالبي ترکيبي ميريزد (يعني قالبي متشکل از فرمهاي ابداعي و فرمهاي پيشساخته) و نهايتا يک کليت سوررئال و گاهي آيرونيک را به عنوان محصول اين پروسه پيش روي ما ميگذارد. اين يک موقعيت نارنياوار است: شير و جادوگر و کمد لباس. شير يک المان برگرفته از طبيعت، جادوگر الماني متکي بر انتزاع و از همه مهمتر، کمد لباس، ابژهي رئال روزمرهاي که دريچهي ورود به از جهان عيني به موقعيت سوبژکتيو و سوررئال است. دقيقا همانطور که قهرمانان نارنيا از کمد لباس توي تاق، وارد دنياي جادويي و غريب و انتزاعي ميشوند. مثلا در شعر «مرز» که شعر از تخت خواب راوي شروع ميشود و تداعي معنايي از صداي زنش آغاز ميشود که شعري از جنگ را ميخواند. جنگافزارها از متن آن شعر بيرون ميآيند و خوابهاي راوي را سوراخ سوراخ ميکنند. سوراخها از حوزهي انتزع به حوزهي عينيت ميآيند و روزنههايي ميشوند براي ديدن خيابان. اين روزنه است که امکان بسط يافتن گسترهي سوررئال را ايجاد ميکند. تمام المانها مدام ميان معناي عيني و تعبير ذهنيشان در حال استحالهاند و در حين اين استحاله تمهاي سياسي، اجتماعي، فلسفي و حتا اروتيک نيز مدام در هم گم و پيدا ميشوند. تمام اينها را در کنار هم بياغراق ميشود بهترين نمونهي کشفمحوري که امروزه دارد در ايران توليد ميشود، دانست.
مسعودينيا در بخشي از اظهاراتش هم گفت: اما من با شعرهاي عبدالملکيان مشکلي دارم و آن اينکه، به نسبت حجم اين استحالهها و ريخت و پاشهاي ذهني و به نسبت ماهيت سوررئال محصول تخيل او، همه چيز توي شعرش زيادي شسته رفته و تر و تميز و جلاخورده است. تخيلش زيادي مرتب است. شلختگي و خاک و خل ندارد. زيادي شيک است. گاهي و در مواردي معدود زيادي مکانيزه و مهندسي شده. کارگردان و منشي صحنه دارد. مستند نيست و ساختمندياش فرمول دارد.
انتهاي پيام