«مخاطبان ايراني! بخنديد تا دنيا به رويتان بخندد!» يادداشت هوشنگ صدفي به بهانه توقيف گريه و تلخي در رسانه ملي
هوشنگ صدفي به بهانهي آنچه خود «توقيف گريه و تلخي در رسانه ملي» ميخواند، يادداشتي را نوشته و ممنوعيت ساخت «سريالهاي تلخ» در تلويزيون را بررسي كرده است. در يادداشت اين منتقد تلويزيون كه نسخه اي از آن به خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) ارسال شده آمده است: خبر کوتاه بود و آمرانه، بنا به دستور معاون سيماي رسانه ملي، ساخت سريالهاي تلخ در تلويزيون ممنوع شد! درست است که قبلا به تهيه کنندگان و برنامه سازان صداوسيما توصيه شده بود که در قاب سيما، تجملگرايي، مصرفگرايي ممنوع است اما در بطن زندگي مردم بالا و پايين شهرها وروستاها بايد سرک کشيد و ديد که چقدر اين دستورات صريح رسانه ملي توانسته نقش پررنگي در سبک زندگي مردم داشته باشد. وي در ادامه آورده است: تلخي و تراژدي بخشي از عناصر فيلمنامهنويسي است که براساس آن مي توان بدي ها و پلشتي ها را به رخ مردم کشيد تا بلکه دچار اين آفت هاي رفتاري نشوند بدين ترتيب فراز و نشيب زندگي انسان ها براي مخاطبان قابل باور مي شود مگر نه اين است که نوزاد نيزدر بدو تولد خود به تلخي مي گريد. شايد اين دستور اداري بتواند تا مدتي خنده را بر لبان برنامهسازان و مخاطبان جاري کند اما در دراز مدت نمي تواند مخاطبان ايراني را پاي شبکه هاي تلويزيوني ايراني بنشاند؛ همان طور که تاکنون به ضرب و زور پخش مجموعه هاي داستاني پرهزينه طولاني توانسته از ريزش مخاطبان ايراني در مقابل هجوم شبکه هاي تلويزيوني بيگانه تاحدي جلوگيري کند، اما هنوز نتوانسته به مقبوليت رسانه ملي بيفزايد چرا که مخاطب ايراني بعد از ديدن برنامه خاص تلويزيون داخلي دوباره به دنبال سليقه خود مي رود. صدفي نوشته است: در طول سال هاي اخير به جاي تعريف رويکردهاي موثر، خط مشي کارآمد، چشم انداز واقعي، ماموريت و اهداف رسانه ملي در جذب مخاطبان داخلي و جلوگيري از ريزش آن، صرفا به دنبال تحميل سليقه هاي فردي مديران بودهايم؛ در حالي كه رسانه ملي هر کشوري بايد در چارچوب شيوه هاي دافعه و جاذبه مدون جالمعه شناختي و يا رسانه يي آن حرکت کند تا به تناسب سردي و گرمي جامعه، رفت و آمد مديران جوان و ناپخته و فشار افکار خصوصي و نه عمومي دچار چالش و بحران نشود. تجربه مديريت رسانه يي مديران رسانه ها در غرب نشان مي دهد هر قدر افراد در يک مجموعه عريض و طويل رسانه يي با ثبات تر باشند، پخته تر عمل مي کنند و به زير و بم چالش هاي رسانه يي، تهيه برنامه هاي متنوع، توانايي برنامه سازان و ذائقه مخاطبان اشراف بيشتري پيدا مي کنند؛ بنابراين به جاي پاسخگويي به احزاب، فشار رسانه هاي فردي و افکار خصوصي مديران و مسؤولان جامعه به مخاطبان عام و خاص خود، به خوبي پاسخگو هستند. اين منتقد در مطلب خود آورده است: طبيعي است هرقدر حلقه محدوديت در ساخت و ساز برنامه هاي تلويزيوني بيشتر شود نه تنها تهيه کنندگان رغبتي به توليد ندارند بلکه مخاطبان تلويزيوني نيز از مقدار متعارف ريزش پيدا ميکنند؛ شايد براي رسانه ملي ريزش مخاطبان اهميتي ندارد چون چه بخواهند و نخواهند از طريق بودجه عمومي هزينه هاي خود را تامين ميکنند و علاوه برآن ارزيابي مخاطبان نيز از سوي سازمان مستقلي مورد تاييد قرار نميگيرد که چه تعداد مخاطب ايراني پاي گيرنده هاي وطني هستند چون تمامي ابزارهاي پايش و پالايش در حيطه رسانه ملي است؛ مديران رسانه ملي اعلام مي کنند که کدام مجموعه يا برنامه تلويزيوني از اقبال بيشتري در جذب مخاطبان برخوردار بوده است در حالي در رسانههاي غربي و شايد همين بغل مرزهاي جغرافيايي خود ما، همين اقبال و عدم اقبال مخاطبان از برنامههاي شبکههاي تلويزيوني مديران رسانه يي را به خاک سياه مي نشاند؛ چرا که براساس همين آمارهاي صريح و درست، سفارش آگهي از سوي موسسات تجاري ارايه مي شود. او سپس به سريال ايتخت اشاره كرده و نوشته است: به رغم چنين جزر و مدهايي در حوزه تصميم گيري برنامه هاي تلويزيوني، بايد گفت مگر همين برنامه محبوب مديران سيما «پايتخت» سيروس مقدم، تلخي در تک تک صحنه ها و لحظه هاي آن حضور نداشت بي تعادلي در زندگي اين گروه خانه به دوش با مرگ صاحب خانه رقم خورد؛ مگر مي شد بدون درک تلخي آوارگي خانواده بابا پنجعلي به موقعيت هاي کمدي يا تکيه کلام هاي مازني او خنديد. در طول اين مدت اگر هر يک از مجموعه هاي تلويزيوني را زير ذره بين قرار دهيم شايد نشاني از تلخي را بتوان در آن يافت. مگر مي شود تلخي واقعه کربلا را در مختارنامه نديد و عاشق مختار و يارانش شد يا چگونه مي توان مخاطب مختارنامه شد اما شهادت مسلم بن عقيل را در دارالاماره کوفه نديد. صدفي نوشته است: تصور اين است که با اين دستور اداري، فيلمنامهنويسان تلويزيوني بدون مدد گرفتن از درام و تراژدي بايد سراغ متون داستاني يک سويه خندهدار بروند تا هم مديران سيما راضي باشند و هم مخاطبان ايراني بتوانند پاي گيرندههاي داخلي بنشينند به نظر شما اين قاعده چقدر امکانپذير خواهد بود؟ به نظر نگارنده، فرزاد موتمن ـ کارگردان سينما و تلويزيون ـ درست گفته که تلخي در هنرهاي نمايشي غيرقابل حذف است. او نوشته است: به عبارتي اگر بگويند سريال تلخ نسازيم يعني تراژدي كار نكنيم، لذتبخشترين قسمت هنرهاي نمايشي تراژدي است. معلوم نيست اين دستور دکتر دارابي ـ معاون سيما ـ مبني بر اين که هنرمندان مجموعه تلويزيوني تلخ نسازند نظر شخصي ايشان است يا سياست مدون رسانه ملي؟ البته بايد منتظر شد و ديد که در آينده چه اتفاقي رخ مي دهد؟ چون تاکنون سياستهاي مدون رسانه ملي صرفا در حد و اندازه محدودي به مديران، برخي برنامه سازان و تهيه کننده هاي دائمي شبکه هاي تلويزيوني ابلاغ مي شد تا اعلام عمومي به مخاطبان و منتقدان رسانه يي. در هرحال با چنين رويکردي در رسانه ملي بايد منتظر فاتحه مجموعه سازي هاي موفق در قد واندازه زير تيغ، آشپزباشي و قس عليهذا در رسانه ملي باشيم هرچند که با چند برنامه ساز تلويزيوني در حوزه طنز و خنده نيز نمي توان به سليقه هاي متنوع مخاطبان 73 ميليوني پاسخ داد بخصوص در اين شرايط که اغلب برنامه سازان کميک تلويزيوني نيز دچار شيوه هاي کليشه يي و تکراري در حوزه برنامه سازي شده اند. پس منبعد مخاطبان ايراني تلويزيون بايد بخندند تا دنيا به رويشان بخندد! انتهاي پيام