حسين پاينده كه اخيرا دو مجلد از دورهي پنججلدي «داستان كوتاه در ايران» را منتشر كرده است، به ايسنا آمد تا دربارهي تازهترين اثرش در حوزهي داستان كوتاه سخن بگوييم. اين منتقد ادبي و استاد دانشگاه دليل نگارش اين اثر را رونق داستان كوتاه و تضمين فروشش ندانست و گفت كه علت تأليف اين اثر دربارهي داستان كوتاه از آنجا ناشي ميشود كه ايرانيها ذاتا براي تأليف داستان كوتاه درست شدهاند.
پاينده در گفتوگو با بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در پاسخ به اين سؤال كه شكلگيري كتاب «داستان كوتاه در ايران» چطور بوده و ادامهاش پس از انتشار دو جلد نخست چگونه خواهد بود، اظهار كرد: تأليف اين كتاب به زماني برميگردد كه من در سال 1370 به ايران برگشتم و خيلي جاها براي نقد مجموعههاي داستان كوتاه در ايران بنده را دعوت ميكردند. خُب قبل از اينكه براي نقد حضور پيدا كنم، مجموعهها را ميخواندم. متقاعد شدم كه نويسندگان مجموعهي داستان كوتاه ايران بسيار صاحب سبك و تكنيكدان هستند؛ اما ميديدم در اين جلسهها نقد داستان كوتاه صورت نميگيرد؛ بلكه مقدار زيادي حرفهاي ايراني زده ميشود كه يا تعريف كردن است و يا يكسري اطلاعات زندگينامهيي و تاريخي در اختيار مخاطب قرار ميگيرد. آن چيزي كه نبود، قرائت تنگاتنگ متن با نظريههاي ادبي بود؛ در قرائت تنگاتنگ شما از متن دور نميشويد؛ شما در نزديك متن هستيد.
او در ادامه متذكر شد: اطلاعات تاريخي خوب است؛ اما بايد داستان نويسنده را خواند و راجع به آن نظر داد. من سعي كردم در نقد اين داستانها از نحوهي شخصيتپردازي آنها صحبت كنم و دربارهي زاويهي ديد به كار گرفتهشده بحث كنم و مضمون داستانها را بررسي كنم. آن روي سكهي تشويق و تمجيد و تعارف، پرخاشگري بود. اين روي ديگر فرهنگ ماست؛ يا جنبهي تملقگويي يا بدگويي خيلي ركيك دارد و اين دو خيلي راحت انجام ميشود. از آن زمان متقاعد شدم پژوهشي جزيي در مورد ادبيات داستاني و به طور خاص داستان كوتاه صورت بگيرد. آن موقع كه به كار شروع كردم، ديدم كتابهايي كه دربارهي داستان كوتاه ايران منتشر شده، بسيار ضعيف است؛ مثلا كتابي دربارهي داستان كوتاه داريم كه 800 صفحه است؛ چيزي در حدود 10 صفحه را نويسندهي كتاب تأليف كرده و بقيهاش همه انتخابي از داستانهاي كوتاه ديگر نويسندگان است، بدون اينكه هيچگونه نقد و تحليلي دربارهي آنها ارائه داده باشد. يا يك كتاب ديگر دربارهي داستان كوتاه است در دو جلد كه به همين نحو است. من نميخواستم در ژانر داستان كوتاه كتابي دربياورم كه به اين شكل باشد.
پاينده دربارهي اينكه در مقدمهي جلد نخست «داستان كوتاه در ايران» اشاره كرده كه بسياري نقد داستان كوتاه را با تاريخ ادبيات اشتباه گرفتهاند، تصريح كرد: بله! هنگامي كه ما دربارهي نقد ادبي صحبت ميكنيم، دربارهي نظريهها و تئوريهاي نقد ادبي صحبت ميكنيم؛ مثلا ساختارگرايي، فرماليسم، نشانهشناسي و روانكاوي. اينها نظريهي ادبي است. وقتي ميگوييم نقد ادبي، استفاده از نظريهها به معناي مفاهيم و روششناسي انتقادي است. اگر از مفاهيم و روشهاي نقادانه استفاده نكنيم، نقد ننوشتهايم؛ اينها ريويوست. ريويو نقد نيست؛ ريويو را در فارسي، مرور و معرفي ميگويند. مثلا مجموعهي داستاني منتشر شده است، اطلاعاتي دربارهي آن به دست ميدهيد. اين مجموعه اطلاعات براي مخاطبي است كه ميخواهد كتاب را بخرد. ريويو نقد نيست؛ نقد يعني به كار بردن يك نظريه؛ از اينرو من در مقدمهي كتاب بين تاريخ ادبيات و نقد ادبي تمايز قائل شدهام. ميخواستم بگويم كه داستان كوتاه نظريه دارد و در جلسههايي كه به نام نقد ادبي برگزار ميشود، ما شاهد نقد ادبي نيستيم. درواقع، ما نقد ادبي نداريم.
عضو هيأت علمي دانشگاه علامه طباطبايي دربارهي اينكه در كتابش تا چه اندازه به تبيين چيستي داستان كوتاه پرداخته است، متذكر شد: من تا حدودي اين كار را كردهام و داستان كوتاه را توضيح دادهام. وقتي زاويه ديد و كشمكش را تعريف ميكنم، دارم چگونگي مصالح ساخت داستان كوتاه را تشريح ميكنم. اما به ياد داشته باشيد، اين اثر، اثري تأليفي - انتقادي دربارهي داستان كوتاه در ايران است؛ كتابي آموزشي دربارهي داستان كوتاه نيست. كتاب «داستان كوتاه در ايران» براي مخاطباني است كه به ادبيات علاقه دارند؛ خواه در مقام نويسنده باشند يا مخاطب عادي كه ميخواهد از داستان كوتاه لذت ببرد. مخاطب بايد آماده شود كه با اصطلاحات فنيتر و نظاممندتر، داستان كوتاه را بخواند و در اين اثر، تحولات داستان كوتاه در ايران و سبكها مورد بررسي قرار ميگيرد.
پاينده همچنين در تشريح مؤلفههايش در انتخاب داستانهاي كتاب براي نقد آنها گفت: سعي كردم داستانهايي را انتخاب كنم كه آيينهي تمامنماي شمار بيشتري از داستانهاي كوتاه ايران باشند. داستاني را از گلشيري گذاشتم كه به اعتقاد من، گلشيري ِ خلاصهشده است؛ يعني كسي كه ميخواهد سبك و سياق كلي داستانگويي گلشيري را بفهمد - كه يكي از بهترين نويسندگان مدرن ماست - ميتواند آن يك داستان را بخواند. من تعمد داشتم هم از بزرگان داستاننويسي در اين مجموعه داستان بياورم و هم آثار داستاننويسان جواني را كه مطرح نيستند، ببينم. ضرورت داشت مانند پيمان هوشمندزاده را بياورم؛ زيرا ضرورت دارد نسل جديد داستاننويسان ايراني را دريابيم. ما بايد به نسل جوان مجال و ميدان بدهيم. من بايد به نسل جديد داستاننويسان بپردازم تا كار آنها شناخته شود.
او در ادامه دربارهي لحاظ كردن مؤلفههاي زيباييشناختي در انتخاب داستان جوانترها، گفت: اين موضوع را لحاظ كردهام. داستانهاي جوانها سير سينوسي دارد. ببينيد امروز در دانشكدههاي ادبيات اصلا از ادبيات معاصر ما خبري نيست. همهاش دربارهي بزرگان ادبيات صحبت ميكنند؛ بنابراين ضرورت دارد با اين شرايط به جوانترها توجه كرد. مثلا داستاني كه از هوشمندزاده گذاشتم، داستاني است كه به كالبدشكافي فرهنگي جامعهي ما دست زده؛ مسأله ناسازگاري زوجهاي جوان است كه مسألهي خيلي مهمي است؛ مسالهي طلاق در نسلهاي گذشته اينقدر رواج نداشته است.
اين منتقد ادبي سپس دربارهي اينكه ما با حجم زيادي از آثار توليدي در حوزهي داستان كوتاه مواجهايم؛ اما در حوزهي نظريههاي داستان كوتاه با توليد حجم اندكي از آثار روبهروييم و اين تناقض ناشي از چه چيزي است، خاطرنشان كرد: اين قضيه از چند جا نشأت گرفته است؛ يكي كمكاري آكادمي است. منظورم از آكادمي، دانشگاهها و پژوهشگاههاست. در دانشگاههاي ما در رشتهي زبان و ادبيات فارسي، نقد ادبي تدريس نميشود. در رشتهي ادبيات فارسي، درسي به نام نظريهي ادبي وجود ندارد و اصلا در مقطع فوق ليسانس ادبيات فارسي به اين موضوع پرداخته نميشود. دانشجوي ادبيات فارسي دكتري ميگيرد، بدون اينكه بداند نظريهي ادبي چيست. دانشجويان هم خلاقيت پرداختن به نقد ادبي را ندارند؛ چون اين درسها را نگذراندهاند. يكي ديگر هم اين است كه ما با نسل عجولي از نويسندگان روبهرو هستيم، برخلاف نسلهاي قبلي نويسندگان كه عجول نبودند. نويسندگان اين نسل دوست دارند خيلي زود اثرشان را منتشر كنند.
او در ادامه يادآور شد: در نگاهي به نويسندگان نسل اول و دوم ميبينيم آنها پژوهشگر بودند. بگذاريد از صادق هدايت مثال بزنيم كه در بزرگ بودن وي هيچ كسي نميتواند شك كند. هدايت نه تنها دانش گستردهاي دربارهي ادبيات معاصر ايران داشت؛ بلكه ادبيات معاصر غرب را هم خوب ميشناخت، با كافكا و سبك سوررئاليسم در اروپا آشنا بود، آثاري را از كافكا ترجمه كرده بود و علاوه بر اينها، دربارهي فارسي باستان و ميانه تحقيق ميكرد. به هند ميرفت تا آنجا فارسي قديم را بخواند. پژوهشهاي او جزو معتبرترين منابع ما دربارهي خيام است و از آن حيرتآور، مطالعات فرهنگي اين آدم در مجموعهي نيرنگستان است كه دربارهي فرهنگ عاميانهي ايرانيها تأليف كرده است. هدايت پژوهشگر فرهنگ عامهي ما بوده است. خُب وقتي اين فرد مينويسد، شاهكاري به نام «بوف كور»، «سه قطره خون» و «زنده به گور» از دلش بيرون ميآيد. نويسندهاي كه اين زحمت را به خودش ندهد، نميتواند راه به جايي ببرد. در ادامه ميبينيم گلشيري هم اين زحمت را به خودش ميدهد، كه مثلا انبوهي از كتابهاي ادبيات انگليسي در كتابخانهاش بود و يا دربارهي سعدي كار ميكند. رضا براهني هم چنين همتي داشت. اين نويسنده استاد ادبيات انگليسي در دانشگاه تهران بود و با شناخت عميقي كه دارد، رمان پستمدرن درخور اعتنايي تأليف ميكند. نسل جديد نويسندگان هم بايد خوب بخوانند و با همت كار كنند. به اعتقاد من، اگر دانشگاه كار خودش را ميكرد، نويسندگان نسل جديد مانند نسلهاي قبلي جدي بودند و همچنين اگر توجه به نظريه و نقد ادبي هم بيش از آن چيزي بود كه الآن هست، شرايط اين نبود.
پاينده دربارهي اينكه شتاب نويسندگان جوان براي انتشار آثارشان به توليد انبوه داستان كوتاه در ايران دامن ميزند و سبب ميشود بسياري هم ديده نشوند، يادآور شد: البته بسياري از اين آثار نازلاند و در سطح كيفي مطلوب نيستند و نويسندگان به سرعت نبايد كارشان را منتشر كنند. يك نويسندهي خوب پيش از اينكه آثارش را منتشر كند، آن را ميدهد به چند نفر بخوانند، بزرگان داستاننويسي ما اين عادت را داشتند و حلقههاي تأثيرگذار داشتند كه آثارشان را ميخواندند و كارشان نقد ميشد و اينجوري كار پختهتر ميشد؛ اما الآن محافل فرهنگي ما محافل مطالعاتي نيست. البته برخي كارگاههاي داستاننويسي خوب داريم؛ مانند كارگاه حسين سناپور و محمدرضا گودرزي؛ اما در كنار اينها، انبوهي كارگاه داستاننويسي بد وجود دارد. به اعتقاد من، محافل مطالعاتي ميتواند مفيد باشد.
اين منتقد و مترجم در پاسخ به اينكه نقدهايي كه دربارهي آكادمي و شتابزدگي نويسندگان جوان مطرح كرد، به منتقداني هم كه كارشان را درست انجام نميدهند، وارد است، متذكر شد: البته شايد من هم دلايلي داشتم كه به منتقدان نپردازم. به طور كلي بگويم كه فرهنگ ما نقدپذير نيست؛ چون نقد با دموكراسي ارتباط مستقيمي دارد.
حسين پاينده در پاسخ به اينكه آيا دليل خاصي دارد كه به تأليف كتابي دربارهي داستان كوتاه پرداخته است، تصريح كرد: دليل خيلي خاصي دارد. من فكر ميكنم ما ايرانيها درست شدهايم براي تأليف داستان كوتاه و در جلد دوم كتابم آوردهام داستان كوتاه به رمان ربطي ندارد و بيشتر به شعر غنايي مربوط است و حيرت ميكنم از داستاننويساني كه ميگويند ما شعر دوست نداريم و كار ما تأليف داستان است. اصلا اين جمله را نميتوانم بفهمم. نظريهپرداز داستان كوتاه - ادگار آلنپو - شاعر بود. به اعتقاد من، ذهنيت ايرانيها براي نوشتن شعر بسيار قوي است و شعر حجم وسيعي از ادبيات كلاسيك ما را به خودش اختصاص داده است.
او در اينباره افزود: در ادبيات كلاسيك فارسي، ما نثر به آن معنا نداريم؛ اگر هم هست، تاريخ و رسالههاي فلسفي - فقهي است. ادبيات كلاسيك فارسي، شعر است. به تعبير يونگ، ما يك حافظهي نژادي براي شعر گفتن داريم؛ بنابراين داستان در قالب كوتاه خيلي با شعر غنايي نسبت دارد؛ اين دليل انتخاب من براي داستان كوتاه بود. به اعتقاد من، ادبيات ما اگر بخواهد جهاني شود، راهي غير از گذر كردن از معبر داستان كوتاه ندارد؛ به همين دليل، در كتابم غزلي از مولانا آوردهام و همچنين شعر سهراب سپهري و سرودهاي از ازرا پاوند و تي. اس. اليوت را هم مورد بررسي قرار دادهام و با ادلهي مستقل، پيوند اينها را تبيين كردهام.
پاينده در ادامه در توضيحي دربارهي اقبال عمومي جهانيان و ايرانيها به ژانر داستان كوتاه به ايسنا گفت: در عصر پسامدرن، زندگي ِ لحظههاست. ما فرصت كمي براي آثار حجيم داريم. ما در جهان پرشتابي زندگي ميكنيم؛ بنابراين چون زمان فشرده شده است، توجه و اقبال به داستان كوتاه در جهان بيشتر شده و اين ژانر در ايران هم با اقبال خوبي مواجه شده است. البته توليد انبوه در كشور ما هم متأثر از فضاي ادبيات جهاني هست؛ اما اين دليل توفيق داستان كوتاه نيست و من هم به اين دليل به داستان كوتاه نپرداختهام.
اين منتقد ادبي سپس دربارهي اقبال به ادبيات به طور عام و داستان كوتاه به طور خاص از سوي جامعهي زنان، عنوان كرد: ببينيد جهان امروز، جهان خردهروايتهاست و پارهروايتها دارند رشد ميكنند. ما در زمانهي مرگ كلانروايتها زندگي ميكنيم. پارهروايتهاي هويت قومي و پارهروايتهاي جنسيتي كه گسترش داستانهاي زنان نمونهاي از آن است. از اين منظر كه نگاه كنيم، پي ميبريم كه چرا زمانهي ما به داستان كوتاه مجال ميدهد.
حسين پاينده همچنين دربارهي پرداختن به داستانهاي دفاع مقدس در اين مجموعه گفت: جلد چهارم اين مجموعه به داستانهاي جنگ ميپردازد. من به كليهي كساني كه در جنگ شهيد شدند، احترام فوقالعاده زيادي ميگذارم و بخصوص براي كساني كه در جنگ آسيب و صدمهاي ديدند و جانباز شدند، احترام زيادي قائلام. در حال حاضر، داستانهاي جنگ را انتخاب كردهام؛ البته هنوز كتاب تأليف نشده است و بر روي برخي داستانها نقد و تحليل نوشتهام. الآن دارم جلد سوم از اين مجموعه را تمام ميكنم كه داستانهاي پسامدرن است و جلد پنجم نيز داستانهاي موازي است كه به موقع توضيح ميدهم.
اين پژوهشگر در پاسخ به اينكه تاكنون در دورهي دوجلدي اثرش، به داستانهاي رئاليستي، ناتوراليستي و مدرن پرداخته است و به اعتقاد او، نويسندگان كداميك از اين سبكها موفقتر عمل كردهاند، گفت: هر كدامشان در دورهي خودشان موفق بودهاند. مثلا دههي 40 و 50 خورشيدي در كشور ما دههي درخشش و اوج رئاليسم بود. روزگاري كه آل احمد، ساعدي، دولتآبادي و دانشور پشت سر هم دارند آثار رئاليستي خلق ميكنند. داستانهاي ناتوراليستي در آثار هدايت و چوبك آثار موفقي است. در سالهاي دهه 60 آثار مدرنيستي موفقي عرضه شده است؛ اما الآن ديگر دوران رئاليسم نيست؛ البته داستانهاي رئاليستي مخاطبهاي خودشان را دارند؛ ولي رئاليسم سبك غالب نيست. در مجموع، مدرنيستها خوب عمل كردند و الآن 15 سال است پستمدرنيسم در كشور ما شروع شده است و جوانههاي خوبي را از اين جريان شاهديم.
او همچنين دربارهي جهاني نشدن ادبيات معاصر ايران و اينكه آيا زبان فارسي مقصر است كه ادبيات فارسي جهاني نشده است يا اينكه آثار ما به آن كيفيت نرسيده است تا در بازار نشر جهاني به رقابت بپردازد، گفت: در مقالهي «چشمانداز جهاني شدن ادبيات فارسي» به اين پرسش پاسخ داده و آنجا گفتهام موانعي بر سر كار است؛ يكي از اينها ترجمه است؛ ترجمهي آثار ادبيات فارسي به زبانهاي ديگر خيلي كم است. اتباع كشور تركيه آثارشان را به زبانهاي ديگر ترجمه كردند و اورهان پاموك برندهي نوبل ادبيات شد و يا هنديها به زبان انگليسي مينويسند يا اينكه ميتوانند آثارشان را به زبان انگليسي ترجمه كنند؛ زيرا زبان دومشان است و در اين زمينه مشكلي ندارند. ما در اين زمينه كمكاري ميكنيم. اگر نهادهاي رسمي كه بودجه دارند، گروههاي تخصصي تشكيل دهند و موجي از ترجمهي آثار ما به زبانهاي ديگر آغاز شود، اميدواري بيشتري در معرفي ادبيات معاصر ايران به جهان صورت ميگيرد. مسألهي ديگر، اينكه نبايد به خودمان غره شويم. اينكه گفتم داستانها و داستاننويسهاي خوبي در ادبيات فارسي داريم، به معناي اين نيست كه با آنها رقابت كنيم و جايزهي نوبل ادبيات بگيريم. ضرورت دارد كيفيت آثار ادبي را بالا ببريم؛ بنابراين اگر خوب كار كنيم و آثارمان را به دنياي غيرفارسيزبان بشناسانيم، ميتواند به جايگاه ويژهي خودش برسد. لازم است به جاي متهم كردن ديگري، به كار خودمان نظر بياندازيم.
اين استاد دانشگاه سپس در ارزيابي آثار پستمدرن ادبيات ايران گفت: برخي از داستاننويسهاي ما اصلا شناختي از پستمدرنيسم ندارند. آنها فقط تقليد كردهاند و فكر ميكنند از هم گسيختگي يعني پرت و پلا گفتن؛ در حاليكه اينطور نيست؛ اما آثار موفقي هم هستند كه از راه پستمدرنيسم به مطالعات فرهنگي دربارهي جامعه ايراني دست زدهاند و من پستمدرنهاي واقعي را كه جنبههايي از فرهنگ ما را آسيبشناسي كردهاند، تحسين ميكنم.
اين منتقد ادبي سخنش را با پيشنهادي به نويسندگان جوان پايان داد و اظهار كرد: نويسنده يعني دردشناس و پزشك فرهنگ، كسي كه امراض فرهنگي را تشخيص ميدهد. نويسنده تخيل را به كار ميگيرد و به همان ميزان به ما بصيرت عميق ميدهد دربارهي آنچه كه در عمق روي ميدهد. به نويسندههاي جوان پيشنهاد دارم چشمهاي بسيار تيزبين داشته باشند و تحولات پيرامونشان را ببينند. ضرورت دارد به جزييات توجه كنند و بايد حساسيت به خرج دهند. تيزبيني و حساسيت شرط اول داستاننويسي است.
گفتوگو از: خبرنگار ايسنا، حسن همايون
انتهاي پيام