بيانيهي اتحاديهي انجمنهاي دانشجويان باستانشناسي دربارهي كوروش و آرامگاهش
اتحاديهي انجمنهاي علمي دانشجويان باستانشناسي كشور در بيانيهاي توضيحهايي را دربارهي مطالب منتشرشده با موضوع آرامگاه كوروش مطرح كردند. به گزارش گروه دريافت خبر خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين اتحاديه درپي دو گفتوگوي منتشرشده از رييس پژوهشگاه سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري در ايسنا كه در آنها نظريههايي دربارهي نوع مرگ و تدفين كوروش مطرح شده بود، بيانيهاي را صادر كرد. در اين بيانيه آمده است: بهتازگي رييس پژوهشگاه سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري در مصاحبه با خبرگزاري ايسنا (15/ 6/ 1389) عنوان کرده است که يکي از نخستين برنامههاي کاري او در تخت جمشيد، جستوجو براي «يافتن بقاياي جسد كوروش بزرگ» در پاسارگاد است و اينكه کوروش بهدست قوم «هون» کشته شده و براي حمل پيکرش به پاسارگاد بايد آن را موميايي کرده باشند و ديگر اينكه پلان آرامگاه کوروش از آرامگاههاي مصري اقتباس شده و مقبرهي موجود در بالاي آرامگاه يک «مقبرهي كاذب» است و «اگر احيانا جسدي از كوروش وجود داشته باشد، ممكن است در سردابهاي زير اين مقبره و حدود 35 متري عمق زمين باشد». در ادامهي اين بيانيه مطرح شده است: از آنجا که اين سخنان از سوي يکي از مقامات عاليرتبهي سازمان ميراث فرهنگي بيان شده و حاوي اشتباههاي علمي دربارهي يک «شخصيت تاريخي و محوطهي ميراث جهاني» است و آشکارا با دستاوردهاي علم باستانشناسي منافات دارد، لازم است تا در اينباره توضيحهايي ارائه شود؛ امروز، هر دانشجوي باستانشناسي، تاريخ و حتا مرمت و معماري ميداند که نخستين اشارهها به «هونها» در چشمانداز تاريخي ايران و آسياي ميانه به اواخر دورهي اشکاني و اوايل دورهي ساساني بازميگردد و کوروش بزرگ به هيچ روي بهدست هونها کشته نشده است. دربارهي چگونگي درگذشت کوروش در 530 قبل از ميلاد روايات گوناگوني در دست است. بنابر يکي از روايات که هرودت نقل کرده است، کوروش بهدست «ماساژتها» کشته شده است و البته خود هرودت هم ضمن نقل فرجام کوروش اذعان ميدارد که يکي از چند روايت موجود را که به نظرش درستتر بوده، نقل کرده است. کتسياس، ديگر مورخ يوناني، شرح ميدهد که کوروش در جنگ با «دربيکها» ابتدا زخمي و سپس کشته شده است. همچنين استرابو روايت ميکند که کوروش بر «سکاها» چيره گشت. او از مرگ کوروش در اين جنگ چيزي نميگويد. کِسنفُن هم از درگذشت طبيعي کوروش در پارس خبر داده است؛ اما شگفت اينجاست که آقاي خوشنويس، از رازي سخن به ميان آورده که تمام تاريخنگاران باستان از آن بيخبرند. نکتهي ديگر، مسألهي اقتباس نقشهي آرامگاه کوروش از آرامگاههاي مصري است. بايد يادآور شد که تا پيش از اين، پژوهشگران و متخصصان به اقتباس پلان آرامگاه کوروش از قبور خرپشتهيي سيلک کاشان، معماري اورارتو يا زيگوراتهاي عيلام و ميانرودان اشاره کرده بودند، اما اقتباس نقشهي آرامگاه کوروش از مقابر مصري که بعد از دورهي زمامداري کوروش ــ يعني در دورهي کمبوجيه ــ به تصرف ايران درآمده، سخن شگفتي است که آقاي خوشنويس بيان داشته است. علاوه بر اينها از سوي ديگر، مفاهيمي چون «موميايي»، «قبر کاذب» و «گور سردابهيي در عمق 35 متري زيرزمين» همه از موضوعاتي است که نمونه و سابقهاي در فرهنگ ايراني دورهي هخامنشي ــ و يا قبل و بعد از آن ــ ندارند و در مدارک باستانشناختي مشاهده نشدهاند. در بخش ديگري از اين بيانيه اظهار شده است: تمام مورخان دوران باستان اظهار کردهاند که اسکندر مقدوني پس از تصرف شهرباني پارس براي اداي احترام به آرامگاه کوروش به پاسارگاد رفت؛ اما مشاهده کرد که قبل از او به مقبره دستبرد زدهاند و جسد کوروش نيز از ميان رفته است. اسکندر، بنا بر روايات مختلف، ميز زرين، تابوت و سپر چرميني در درون همان اتاقک بالاي آرامگاه که آقاي خوشنويس آن را «قبر کاذب» ناميدهاند، مشاهده کرده که خود نشانهاي آشکار از حقيقي بودن بناي آرامگاه است؛ اما حکايت «قبر سردابهيي در عمق 35 متري زمين» از آن سخناني است که با هيچيک از معيارهاي تا کنون شناختهشدهي دانش ما از دورهي هخامنشي سازگاري ندارد و تا کنون هيچ محققي چه هخامنشيپژوهان ايراني و باستانشناسان و ايرانشناسان غيرايراني که نظراتشان در مجامع علمي بينالمللي قابل اعتنا باشد، در اينباره طرح بحث نکردهاند. بنابراين شايسته است در پيشگاه دوستداران و علاقهمندان ميراث فرهنگ بشري و بخصوص بهدليل اهميتي که کوروش هخامنشي بهعنوان يک شخصيت بسيار مهم در تاريخ ايران و آسياي غربي دارد و شماري از علما و فضلاي معاصر همچون علامه طباطبايي نيز او را «ذوالقرنين» مذکور در قرآن کريم دانسته، از طرح سخنان بيپايه در اينباره پرهيز شود؛ يا آنکه پيش از طرح چنين مباحثي در رسانههاي جمعي، ابتدا در مجامع علمي ــ تخصصي دربارهي آن سخن گفته شود. در اين بيانيه با اشاره به توضيح خوشنويس در تاريخ 17/ 6/ 1389 دربارهي مصاحبهي نخست خود و اينكه در حال حاضر فقط صحبت از يک پورپوزال (طرح پژوهشي) وجود دارد، آمده است: پرسش اين است که آيا او تخصصي در اين زمينه دارد؟ آيا کتاب يا مقالهاي در اينباره نگاشته است؟ آيا اساساً قائل به اين امر هستند که چنين پرسشي از اساس، يک پرسش باستانشناختي ــ تاريخي است و بايد توسط متخصصان طرح شود؟ اتحاديهي انجمنهاي علمي دانشجويان باستانشناسي كشور در ادامهي اين بيانيه گفته است: نکتهي ديگري که در سخنان آقاي خوشنويس وجود دارد، اعتراف و اذعان يکي از مديران ارشد سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري به وجود «رطوبت بالا» بهواسطهي ساخت سد سيوند در اطراف آرامگاه کوروش و دشت پاسارگاد است. موضوعي که تا پيش از اين، شديداً از سوي مقامات سازمان ميراث فرهنگي تکذيب ميشد. علاوه بر اينکه اشتباه بودن ساخت سد سيوند در سخنان آقاي خوشنويس ــ بيآنکه او قصد چنين اعترافي را داشته باشد ــ بازتاب پيدا کرده، اخيراً نيز توسط يکي از کارشناسان عاليرتبهي کميتهي ميراث جهاني در «کارگاه بينالمللي ارتقاي مديريت منظرهاي ميراث جهاني» تأييد و بيان شده بود. بنابراين اين پرسش پيش ميآيد که «چرا مديريت ميراث فرهنگي ما تا اين حد از استانداردهاي حفظ و صيانت از اين مواريث فرهنگي فاصله دارد؟ و آيا علت اين امر استفاده از مديران غيرمتخصص در سطوح گوناگون اين سازمان نيست؟» در پايان اين بيانيه اضافه شده است: واقعيت اين است که مسؤولان سازمان ميراث فرهنگي بايد بيش از اينکه به فکر «بازسازي پرديس پاسارگاد» يا فرضيهسازيهاي غيرعلمي باشند، به مهار رطوبت از طريق کاهش آبهاي پشت سد سيوند، يا به ساخت موزهاي که قرار بود، در پاسارگاد ساخته شود و تا کنون عملي نشده، يا به حفاظت و نجات اندک بقاياي کوشک داريوش که امروز در ساحل درياچهي سد سيوند به حال خود رها شده و در معرض نابودي است، بيانديشند. بيان سخناني بدون پشتوانهي علمي، مانند «موميايي»، «قبر کاذب»، «گور سردابهيي در عمق 35 متري» بيش از هر چيز دستاوردهاي دانش باستانشناسي را ناديده ميگيرد و بدتر از آن، طرح شبهاتي است که برخي اذهان را متوهم ميکند و راه را براي تخريب و تجاوز به حريم ميراث فرهنگ بشري مهيا ميسازد. اکنون بايد پرسيد که چنين اظهار نظرهايي چرا از سوي باستانشناسان و کارشناسان شناختهشدهي باستانشناسي کشور که از جمله متوليان واقعي پژوهش و کاوش و بررسي تپهها، مکانها، محوطهها و يادمانهاي تاريخي اين سرزميناند، عنوان نشده است و نميشود؟ انتهاي پيام