*8 سال حماسه،30 سال پايداري* كار ما جهاد رسانه‌اي براي حاكم كردن روح حماسه و دلاوري بود گفت‌وگو با نويسنده واحد تحريريه پخش راديو در جنگ

سيدحميد جاويد موسوي از نويسندگان واحد تحريريه پخش راديو در اوايل انقلاب و جنگ تحميلي بود كه تاكنون در سمت‌هاي مختلف راديويي به انجام وظيفه ادامه داده است. پاي صحبت او نشسته‌ايم تا ناگفته‌هايش را از آن دوران بازگو كند. به گزارش سرويس فرهنگ و حماسه ايسنا، سيدحميد جاويد موسوي مي‌گويد: پيش از آنكه غوغاي تصورات جواني بتواند كار كردن در راديو را به عنوان يك شغل در ذهنم حك كند، جاذبه‌هاي عقل‌سوز عشقي آتشين سراپاي وجودم را تسخير كرد و مرا شيفته يكرنگي جمعي مخلص و صميمي كرد كه در پخش راديو، اداره بخش مهمي از بزرگ‌ترين و حساس‌ترين رسانه كشور را برعهده داشتند. خرداد 59 بود كه با توصيه و معرفي مرحوم دكتر محسن نوربخش كه در آن زمان استاد اقتصاد ما در مدرسه عالي كامپيوتر بود، براي همكاري با تحريريه پخش راديو به آقاي وهاجي معرفي شدم. آقاي وهاجي در آن زمان مدير راديو بود و در اولين ملاقاتي كه با ايشان داشتم از فعاليت فرهنگي منافقين دلگير بود و به من كه مي‌خواستم در تحريريه پخش كارم را شروع كنم در زمينه مبارزه قلمي با آن‌ها توصيه‌هايي داشت. وي توضيح داد: تحريريه پخش محفل انسي بود كه عده‌اي اهل قلم و اهل درد را گرد هم آورده بود و بي‌شك من ناچيزترين آنها بودم. زماني كه به اين دوستان پيوستم، محمدباقر راستگو، محمود دهقان و غلامحسين توكلي در تحريريه كار مي‌كردند. راستگو مسووليت مطالب عقيدتي و اجتماعي را برعهده داشت و دهقان بيشتر بر مطالب سياسي نظارت مي‌كرد. بعدها به تدريج دوستان ديگري به اين جمع پيوستند كه از جمله مي‌توان از فتح‌الله جوادي، حسن فتحي، محمد كوكب، محمدعلي محمدي، علي مطهري و هاشم هوشي سادات نام برد. موسوي ادامه داد: بخش مهم ديگري كه در پخش فعال بود و در واقع نقش مديريت شيفتي پخش راديو را برعهده داشت، هماهنگي پخش بود. دوستان ما زير پوشش اين نام، مديريت شيفتي و لحظه‌اي راديو را برعهده داشتند. مسووليت هماهنگي صبح هر روز به غير از جمعه‌ها برعهده حميد خزايي بود و او مسووليت تعيين شيفت تهيه‌كنندگان و گويندگان و همچنين هماهنگي پخش را نيز برعهده داشت. مسووليت شيفت عصرها برعهده فريدون پهلوان بود و شب‌ها به صورت يك در ميان قاسم قدياني و مهدي مروي از طريق اتاق هماهنگي پخش، برنامه‌ها را مديريت و بر چگونگي پخش آن‌ها نظارت مي‌كردند. وي اظهار كرد: در ابتدا پخش راديو يك مديريت واحد نداشت و شورايي متشكل از محمدعلي ايزدي، محمد كريميان و جواد ياسيني سكان هدايت پخش را به دست داشتند. اما بعدها با رفتن ايزدي به معاونت سياسي و پخش خبر و رفتن كريميان از راديو، جواد ياسيني مديريت پخش را به تنهايي به عهده گرفت و دو سه سالي امور پخش را با كفايت و مديريتي مثال‌زدني اداره كرد. اعضاي اين شوراي سه نفره در زماني كه مديريت پخش را برعهده داشتند، خود نيز در هماهنگي به عنوان مديريت شيفتي و لحظه‌اي عمل مي‌كردند و اكثر جمعه‌ها شيفت پخش بودند. بعدها بنده و برخي ديگر از اعضاي تحريريه در كنار كار تحريريه گاهي در پخش هم شيفت داشتيم و در اين سنگر نيز مسوولين‌هايي را برعهده مي‌گرفتيم. موسوي گفت: بعدها دوستاني همچون مرحوم علي بخارايي و فرج‌الله سرخيلي، محمدعلي نورا و حسين برزگر و قنبرعلي رجبلو نيز به جمع ما پيوستند البته بايستي به حضور سه نفر از دوستان شاعر در جمع تحريريه نيز اشاره كنم. مدت كوتاهي زنده‌ياد استاد مهرداد اوستا به پخش مي‌آمد و نوشته‌ها و اشعاري را براي استفاده در فواصل برنامه‌ها تهيه مي‌كرد؛ دو شاعر ديگري كه در اين جمع بودند محمدحسين امامي ميبدي و منوچهر طالقاني بودند. شاعر ديگري كه بعدها به اين جمع پيوست و در كار شعر و نثر از همكاران فعال تحريريه بود، محمدعلي محمدي (م.ريحان) بود نام داشت كه تا پايان سال 60 در پخش بود و بعد به توليد راديو منتقل شد. وي در بخش ديگري از اين گفت‌وگو كه در كتاب «قرارگاه بي‌قرار» به چاپ رسيده است، مي‌گويد: درست به خاطر دارم اولين مطلبي كه از من در راديو پخش شد و برايم هيجان‌انگيز بود تحليل كوتاهي بود در خصوص يكي از بيانات امام راحل كه در خردادماه سال 1359 در جمع دانشجويان و اساتيد دانشكده الهيات ايراد فرموده بودند و درباره اهميت نماز و مساجد بود و اينكه مسجد سنگر و محراب، يعني محل حرب است. امام (ره) در اين سخنراني به اين نكته اشاره كرده بودند كه امام حسين (ع) در ظهر عاشورا و در هنگام جهاد، نماز برپا داشتند و به يكي از اصحاب خود كه وقت نماز را يادآوري كرده بود، فرمودند: خداي تو را از نمازگزاران قرار دهد كه نماز را به من يادآوري كردي. موسوي يادآور شد: بيش از چهارماه از حضورم در راديو نمي‌گذشت كه جنگ آغاز شد و براي من و دوستان ديگري كه در پخش راديو بودند دوران ديگري را رقم زد. ما در زماني به راديو رفته بوديم كه همه‌چيز بايستي تجربه مي‌شد. دوستاني كه از قبل و پيش از انقلاب در راديو كار مي‌كردند اگرچه خيلي از آنها با حسن نيت و پرتجبه بودند، اما خيلي از تجارب آنها با مشخصه‌هاي دوران انقلاب هم‌سازي نداشت و موضوعات و مسايلي كه اتفاق مي‌افتد مثل خود انقلاب نوپديد و از جنس ديگري بود و جنگ هم به شدت اين وضع را تشديد مي‌كرد. ما به عنوان كساني كه با انبوهي از مسايل نو و البته پرجاذبه و انرژي‌بخش مواجه شده بوديم، بايستي در زمان كوتاه انواع مسايل را تجربه مي‌كرديم و با تفكر دقيق اما سريع و شتاب‌زده بهترين كارهاي ممكن را انجام مي‌داديم. اين صحنه شايد در تاريخ يك ملت به ندرت اتفاق بيفتد و با ويژگي‌هايي كه از اين انقلاب و جنگ ناخواسته پس از آن سراغ داريم شايد بسيار كم‌نظير و بي‌نظير باشد. وي گفت: كاري را كه از راديو، در سال‌هاي اوليه انقلاب و جنگ صورت گرفت مي‌توان جهاد رسانه‌اي لقب داد و بدان باليد. اما هرگز نمي‌توان و نبايد آن را با جهان مردان مردي كه در جبهه‌هاي خون و شرف سينه سپر كردند و شرافتمندانه حريم حرمت اين خطه دلاورپرور را پاس داشتند مقايسه كرد و يا آن را با كار شير زناني كه زينب‌وار غم از دست دادن عزيزانشان را تحمل كردند برابر دانست. موسوي مي‌گويد: با شروع جنگ، كار پخش و تحريريه آن، كه تا قبل از آن حالت نيمه آماده‌باش و نيمه اضطراري داشت، به حالت اضطراري و آماده باش كامل درآمد. جهاد رسانه‌اي براي تشجيع رزمندگان و حاكم كردن روح حماسه و دلاوري بر اذهان عمومي بود. البته تا قبل از عزل بني‌صدر از فرماندهي كل قوا و رياست جمهوري به علت كم‌بودن تحركات فاتحانه در جبهه‌ها كار تبليغي جنگ هم در راديو نمود بارزي نداشت، اما پس از آن افتخارآفريني‌هاي رزمندگان اسلام در جبهه‌ها با شكست حصر آبادان و به دنبال آن فتح بستان آغاز شد و به ما براي نوشتن مطالب حماسي و ارايه برنامه‌هاي زنده ويژه عمليات، انرژي فوق‌العاده‌اي داد. وي افزود: ستادي با نام ستاد تبليغات جنگ كه متشكل از نهادهاي تبليغي و اطلاع‌رساني كشور از جمله صداوسيما و خبرگزاري جمهوري اسلامي بود، بر نحوه پوشش خبري و تبليغات جنگ در صداوسيما نظارت مي‌كرد و ما به محض دريافت خبر شروع عمليات رزمندگان از اين ستاد، ضمن هماهنگي سريع با مديران ارشد سازمان، برنامه‌هاي عادي راديو را قطع مي‌كرديم و با پخش مارش جنگي كار تدارك سريع و ارايه يك برنامه زنده حماسي را آغاز مي‌كرديم كه گاهي ساعت‌ها به طول مي‌انجاميد. ممكن بود در لحظات اوليه شروع اين برنامه ويژه بيش از يكي دو نفر از دوستان تحريريه و هماهنگي در پخش حضور نداشته باشند، اما پخش مارش از راديو سبب مي‌شد كه نويسندگان و همكاران ديگري كه در اين ارتباط خدمت مي‌كردند خود را در اسرع وقت به پخش برسانند و بر هيجان و غناي اين برنامه ويژه جنگي بيفزايند. در هنگام پخش اين‌گونه برنامه‌ها بود كه ما يكديگر را از نظر توانايي كاري محك مي‌زديم و ارزش وجوديمان را در جايگاهي كه قرار داشتيم مي‌سنجيديم و به همين سبب به مرور زمان برنامه‌ها پخته‌تر و غني‌تر برروي آنتن مي‌رفت. موسوي اظهار كرد: در همين ايام با ظهور پديده‌اي به نام «محمود كريمي علويجه» مواجه شديم. او پس از پيروزي انقلاب چند ماه در راديو نفت آبادان گويندگي كرده بود و با عزيمت به تهران به جمع ما پيوسته و قبل از شروع جنگ، يكي دو نوبت در برنامه‌هاي زنده حماسي پخش بر ضد منافقين و جبهه ملي خوش درخشيده بود. با شروع برنامه‌هاي زنده حماسي جنگ، حجم عظيمي از مطالب و اشعار با صداي او پخش مي‌شد. انصافا صداي او صدايي به يادماندني است كه به خوبي در حافظه ملت شريف ايران مانده است و بازشنوايي آن، تداعي‌گر خاطرات جنگ و حماسه دلاورانه ملت بزرگ ايران در مقابل دشمن متجاوز است. البته گويندگان ديگري نيز بودند كه از آن جمله مي‌توان از نصرت‌الله اكبري، عليرضا معيني، مرتضي حافظي، محمدحسين نورشاهي، اللهيار عطابخشي، مرحوم سعيد رابعي و مرحوم فريورز كيان نام برد. بعدها آقاي مهران دوستي هم با اجراهاي زنده‌اي كه در برنامه‌هاي حماسي جنگ داشت موقعيت ممتازي يافت و جاذبه‌هاي خاص خود را به نمايش گذاشت. البته به رسم حق‌شناسي بايد از عليرضا كريمي و محمودرضا كريمي هم ياد كنم كه در گويندگي برنامه‌هاي حماسي دفاع مقدس نقش شاياني داشتند. موسوي در پاسخ به سوالي در مورد جالب‌ترين خاطره‌اش از دوران دفاع مقدس مي‌گويد: با شروع عمليات بيت‌المقدس در ارديبهشت سال 61 چند روزي به صورت شبانه‌روزي درگير برنامه‌هاي زنده حماسي بوديم. اگر اشتباه نكنم از روز دوم خرداد خبرهاي اميدبخشي در خصوص آزادسازي احتمالي خرمشهر به ما مي‌رسيد و مطالب خاصي را براي اين رويداد در شرف وقوع تدارك ديده بوديم. حدود ساعت 3 بعدازظهر روز سوم خرداد خبر قطعي آزادي خرمشهر آماده پخش شد. طبق معمول مي‌خواستيم با قطع برنامه‌ها اين خبر بسيار هيجان‌انگيز و مسرت‌بخش را به سمع ملت شريف ايران برسانيم؛ اما همكارانمان در معاونت سياسي كه تا آن زمان نسبت به خواندن اخبار جنگ به وسيله گويندگان پخش راديو در خارج از وقت خبر، حساسيتي نداشتند، اين بار حساس شده بودند و خواندن اين خبر را براي اولين‌بار حق خود مي‌دانستند. با سياستي كه ياسيني اعمال كرد، تنها يكبار كاشاني گوينده خبر فرصت يافت كه پس از قطع برنامه‌ها خبر آزادسازي خرمشهر را بخواند و پس از آن محمود كريمي با صداي خاطره‌انگيزش خبر اين پيروزي را تكرار كرد و همين صداست كه سال‌ها در سالگرد سوم خرداد در برنامه‌هايي به اين مناسبت پخش مي‌شود و خاطره آن روز به يادماندني را تداعي مي‌كند. درست به ياد دارم كه پس از اعلام آزادسازي خرمشهر، مطلب زيبايي كه محمد كوكب نوشته بودند خوانده شد و بعد از آن در روزهاي ديگر نگارش اين مطالب شورانگيز و حماسي ادامه داشت و همه دوستان تحريريه مطالبي را نوشتند و به وسيله محمود كريمي و ديگر گويندگان اجرا شد. فرازهايي از يكي از مطالبي كه موسوي در خصوص آزادي خرمشهر نوشت و خوانده شد و هم اكنون نسخه اصلي و دستنويس آن را به يادگار نگه داشته‌، اين‌گونه است: «خونين‌شهر! اي مفتاح فتح، اي منزل آيات ظفر، اي مظهر جوشش و قيام؛ در اوج رويش جوانه‌هاي آزادي، تو مأمن بزرگ مجاهداني. اي شهر خون! جانانه برزم، مردانه بايست كه راهيان رهايي قدس از خاك تو خواهند گذشت و از گلزار لاله‌هاي به خون تپيده‌ات، روح عشق، روح قيام و روح استقامت و ايثار خواهند گرفت.» وي مي‌گويد: بد نيست به طبع لطيف و استعداد شگرف محمود كريمي در سرودن شعر و نوشتن متون ادبي هم اشاره كنم. در كنار كار گويندگي كه انرژي فراواني را مصروف آن مي‌كرد، در فواصل كار كه قاعدتا بايستي استراحت مي‌كرد، با هيجان و توان فراواني به سرايش شعر و نگارش مطالب حماسي و ادبي همت مي‌گماشت و انصافا در اين كار نيز مانند گويندگي بسيار موفق و پرتوان بود. موسوي در پاسخ به اين سوال كه آيا مطالبي كه در آن دوران نوشته مي‌شد، هنوز موجود است؟ مي‌گويد: دريغ و صد دريغ كه نه دوستان تحريريه، نه مديران راديو و نه هيچ موسسه فرهنگي ديگري به فكر جمع‌آوري، تنظيم و چاپ مطالب تحريريه پخش كه در زمان جنگ و يا قبل و بعد از آن به نگارش درآمده بود نيفتاد و اين مطلب ارزشمند و به‌يادماندني پس از سال‌ها خاك‌خوردن در آرشيو مطالب پخش، در پي تغيير و تحولات مديريتي در سال‌هاي 70 و 71، به علت كمبود جا، مفقود و يا معدوم و ناپديد شد. اگر اين مجموعه حفظ شده بود، مي‌توانستيم نمونه‌هاي فراواني از كارهاي زيباي دوستان تحريريه را كه در آن شرايط خاص زماني به رشته تحرير درآمده است، ارايه دهيم و خوانندگان اين خاطرات و مخصوصا نسل‌هاي حال و آينده را با اين آثار فرهنگي آشنا كنيم. اصولا شاعران و نويسندگان دفاع مقدس كه براي مطبوعات كار مي‌كردند، اين اقبال را داشته‌اند كه با چاپ آثارشان در جهت حفظ آنها گام بردارند. اما كساني كه در آن سال‌ها تنها براي راديو مي‌نوشتند، از اين نعمت محروم بودند و در همين مقام توصيه‌ام به همكاران جوان راديو اين است كه اگر براي راديو مطالب ذوقي و هنري قابل توجهي مي‌نويسند كه اقتباسي و يا تقليدي نيست، حتما نسخه‌اي از آن را براي خود نگه دارند تا در سال‌هاي بعد بتوانند به صورت مجموعه‌اي چاپ كند و در دسترس نسل‌هاي بعد بگذراند. موسوي در بخش ديگري از اين گفت‌وگو مي‌گويد: نكته مهم ديگر كه در ابتداي بحث اشاره كوتاهي به آن شد، وضعيت ويژه راديو در آن سال‌ها بود. همان‌گونه كه مي‌دانيد در آن زمان راديوها بدين‌گونه متكثر و متعدد نبودند و راديو سراسري به عنوان راديوي رسمي و فراگير، نبض حيات رسانه‌اي كشور را در دست داشت. البته راديوهايي مانند «راديو مجلس» و «راديوي مخصوص نماز جمعه» و يا «صداي آشنا» كه براي ايرانيان خارج از كشور به صورت محدود برنامه پخش مي‌كرد، وجود داشتند. اما نمي‌شد بر آنها نام يك راديوي مستقل و قدرتمند نهاد. وضعيت تلويزيون هم تقريبا به همين صورت بود. دو سه سال اول انقلاب، تنها شبكه اول سيما، آن هم با هفت هشت ساعت برنامه در بعدازظهرها فعاليت مي‌كرد و بعد از آن هم كه شبكه دو پس از تعطيلي دو سه ساله بعد از انقلاب راه‌اندازي شد، در مجموع برنامه جذاب و قابل توجهي براي مخاطبان خود نداشتند و در هنگام عمليات رزمندگان در جبهه‌ها نيز تنها بخش‌هاي خبري اين دو شبكه بودند كه به اين امر اهتمام مي‌ورزيدند و در اين زمينه نسبتا موفق هم بودند. در آن زمان تلويزيون حتي براي خود تحريريه هم نداشت و هنگامي كه مي‌خواستند براي مناسبتي ويژه مدت كوتاهي برنامه‌هاي عادي خود را قطع كنند، دست به دامن دوستان تحريريه و هماهنگي پخش راديو مي‌شدند. وي ادامه داد: در اين ميان همكاري دوستانه‌اي هم ميان اعضاي تحريريه پخش و تحريريه خبر وجود داشت. دوستان واحد خبر كه در فضايي رسمي و تا حدي كليشه‌اي كار مي‌كردند و تنظيم و تدوين خبرها آنها را به سير در چنين فضايي عادت داده بود، اكثرا ترجيح مي‌دادند نگارش متون ابتداي خبر را در ايام ويژه و مناسبت‌هاي مذهبي و سياسي و همچنين در هنگام پيروزي‌هاي رزمندگان به دوستان تحريريه پخش راديو بسپارند. موسوي يادآور شد: از ابتداي جنگ،اتاقي در راديو در اختيار برادراني از نيروهاي مسلح بود كه به طور شبانه‌روزي در آن مستقر بودند و از طريق خط هات‌لاين (Hot Line) كه در اختيار داشتند در جريان تهاجم هوايي قرار مي‌گرفتند و بلافاصله موضوع را به رژي راديو جهت پخش آژير قرمز اطلاع مي‌دادند. اما در سال 64، با شروع حملات گسترده‌ هوايي رژيم بعثي عراق به تهران و ضرورت سرعت عمل در كارها خط‌ هات لاين مستقيما در رژي پخش نصب شد. اشكال اساسي كه در ابتداي امر در پخش آژير وجود داشت اين بود كه ما براي اعلام خط حمله‌ هوايي به تهران، آژير را از شبكه سراسري پخش مي‌كرديم و ناخواسته ذهن شهرستاني‌هايي را كه اصلا در معرض اين تهاجم هوايي نبودند مي‌آشفتيم. اصولا پخش آژير قرمز براي كساني هم كه در معرض خطر بودند اگرچه لازم بود، اما كاري استرس‌زا و ناراحت‌كننده محسوب مي‌شد. بر اين اساس در درجه اول كوشيديم كه در هنگام پخش آژير قرمز، خط ارسال سينگال شهرستان‌ها را از تهران جدا كنيم؛ بدين‌گونه كه يك دستگاه ضبط صوت و نوار كارتريجي را كه حاوي آژير قرمز بود و همچنين ميكروفون زنده را به تهران اختصاص مي‌داديم و ارتباط بقيه دستگاه‌ها را كه حاوي برنامه‌هاي عادي بودند با شنونده‌هاي غير تهراني برقرار مي‌كرديم و بدين ترتيب تنها شنوندگان تهراني صداي ما را از فرستنده «اف.ام» مي‌شنيديد و شنوندگان شهرهاي ديگر با فرستنده «اي.ام» موفق به شنيدن برنامه‌هاي عادي مي‌شدند. وي گفت:‌در آن زمان شايد اين بهترين كاري بود كه مي‌شد در اين ارتباط انجام داد. براي كاهش استرس تهراني‌ها هم كه در آن لحظات در معرض خطر تهاجم هواپيماهاي عراقي بودند، همكاران پخش و تحريريه برنامه‌هاي كوتاه مدت چهار پنج دقيقه‌اي توليد كرده بودند كه بعد از پخش آژير قرمز تا زمان پخش آژير سفيد پخش مي‌شد. در اين برنامه‌ها با استفاده از موسيقي‌هاي ملايم و نوشته‌هاي آرامش‌بخش سعي مي‌كرديم تا آنجا كه مقدور بود از فشار رواني حاكم بر مردم پايتخت بكاهيم. البته گاهي در همين برنامه‌هاي كوتاه مدت آرامش بخش هم عنصر حماسه و دلاوري‌ را وارد مي‌كرديم. موسوي مي‌گويد:‌ در مقطعي كه قرار بود دبيركل وقت سازمان ملل متحد يعني خاويرپرز دكوئيار براي مذاكره و ميانجي‌گري در خصوص مسايل حاد جنگ به ايران بيايد، فخرالدين حجازي كه سخنور توانايي است، سخنراني آتشين و غرايي در ارتباط با موضوع بمباران هوايي تهران ايراد كرده بود و در قسمتي از اين سخنراني با لحني حماسي و نافذ سخناني به اين مضمون گفته بود: «... آقاي دبيركل سازمان ملل متحد اگر مي‌خواهي به تهران بيايي، كفش‌هايت را از پايت بيرون بياور و آنگاه بر خاك مقدس تهران قدم بگذار، زيرا اين شهر، شهر مقاوم در برابر تهاجم هوايي دشمن و مشهد شهيدان شاهدي است كه دشمن را با عزم و اراده‌ي آهنين به زانو درآورده‌اند و خود سبكبار بر بستر اين خاك خفته‌اند ...». ما اين قسمت از نوار سخنراني حجازي را در يكي دو تا از برنامه‌هاي آرامش‌بخشي كه تهيه ديده بوديم كارسازي كرديم و آن را چند نوبت در هنگام حمله هوايي دشمن به تهران پخش كرديم و اين كار بازتاب خوبي در مياني مخاطبان داشت. وي در مورد ارتباط همكاران پخش با ساير همكاران راديو هم مي‌گويد: بهتر است پاسخ اين سوال را با يك خاطره بدهم. چندي پيش يكي از همكاران سال‌هاي اول انقلاب را كه كارمند امور اداري پخش بود و سال‌ها پيش بازنشسته شده است، پس از قريب بيست سال در مركز بهداشت سازمان ملاقات كردم. پس از احوال‌پرسي، سراغ تك‌تك همكاران پخش و تحريريه را گرفت و البته اسم بعضي‌ها را هم فراموش كرده بود. در اين بين جالب بود كه از من پرسيد: «احوال آقاي آهنگ خاوران چطور است؟» و من فوري متوجه شدم كه منظور او آقاي محمود كريمي، مجري برنامه‌هاي دفاع مقدس است؛ چون در سال‌هاي اوليه جنگ با الهام از مقدمه يكي از كتاب‌هاي استاد محمدرضا حكيمي، مطلبي حماسي نوشته بودم كه اين‌گونه شروع مي‌شد: «آهنگ خاوران دارند، خاوراني در باختران. به سوي چشمه‌هاي روشنايي مي‌شتابند، به سوي هرچه پاكي و نور. آهنگ خاوران دارند، خاوراني در دل باختران...» و آقاي كريمي اين متن را بارها در برنامه‌هاي مختلف ويژه عمليات رزمندگان اسلام خوانده بود. اين همكار امور اداري ما كه سر و كار چنداني با مسايل تبليغات جنگ و علاقه چنداني به مقوله شعر و نثر و نوشتن از او مشاهده نكرده بوديم، پس از گذشت بيست سال كه نام آقاي كريمي را فراموش كرده، مطلبي را كه او اجرا كرده در حافظه داشت و اين البته خود شاهدي است بر لطافت روابط موجود و آثار عميق و نافذ و مثبتي كه آن رابطه و اينگونه اجراها و اين دست مطالب بر مخاطبان خود در آن مقطع زماني داشته است. موسوي همچنين درباره دغدغه‌هاي همكاران پخش راديو در ارتباط با جنگ نيز مي‌گويد: به عنوان مثال مدتي احتمال بمباران شيميايي تهران و برخي از شهرهاي ديگر توسط دشمن متجاوز مطرح بود. واقعا از جنايتكار متجاوزي چون صدام بعيد نبود كه شهرهاي ايران را بمباران شيميايي كند و در تهديدهايش هم بارها اين موضوع را گفته بود و ما ناگزير در پخش راديو آژير ويژه حملات شيميايي را مهيا كرده بوديم و يك تلفن بي‌سيم كه استانداري تهران را به رژي راديو مرتبط مي‌كرد به اين امر اختصاص داشت. اين گوشي تلفن از نوع همان تلفن‌هاي بي‌سيمي بود كه در ميدان‌هاي جنگ مورد استفاده رزمندگان قرار مي‌گرفت؛ روكشي برزنتي داشت و شماره‌گيري آن به صورت هندلي بود. آژيري كه به عنوان آژير شيميايي تهيه شده بود، در حقيقت پالسي بود كه به صورت مقطع و در فواصل معين تكرار مي‌شد و صدايي ناخوشايند و دلهره‌آور داشت، شايد هم به نظر من اينگونه بود. در ابتدا و يا اواسط اين آژير اعلامي با صداي مرحوم عبدالرضا هاشمي ضبط شده بود كه مردم را از بمباران شيميايي مطلع مي‌كرد و در خصوص چگونگي مواجهه با اين فاجعه توصيه‌هايي داشت. آرزوي من و همكارانم اين بود كه صداي اين آژير را هيچ‌وقت از راديو نشنويم و خوشبختانه اين آرزو محقق شد. وي افزود:‌نكته‌اي كه در ارتباط با حملات شيميايي بايستي متذكر شوم اين است كه اين نوع حملات برخلاف حملات معمولي هوايي كه به محض ردگيري رادار قابل اثبات و پدافند است، پس از اصابت بمب به هدف و متصاعد شدن گازهاي شيميايي به اثبات مي‌رسد و شايد با گذشت مدتي از بمباران و با مشاهده وضعيت شيميايي بتوان نسبت به آن واكنش نشان داد. به همين سبب خط ارتباط تلفني راديو براي اطلاع از بمباران شيميايي برعكس حملات معمولي هوايي به جاي ستاد مشترك ارتش به استانداري تهران مرتبط مي‌شد و اين عزيزان بودند كه مي‌توانستند فاجعه احتمالي بمباران شيميايي را به پخش راديو اطلاع دهند. موسوي در ادامه اين گفت‌و‌گو همچنين مي‌گويد: بنده به عنوان كسي كه ساليان متمادي از اوايل انقلاب و ابتداي جنگ تاكنون در پخش راديو حضور دايم داشته است، مدعي‌ام كه راديو در همه جريانات حساس و تاريخ‌ساز انقلاب و دفاع مقدس، حضور فعال و چشم‌گيري داشته است و چون ما خدمتگزار مردم و برخاسته از ميان مردم بوده‌ايم، همه اين مقاطع تاريخي را با گوشت و پوستمان حس كرده‌ايم. ما سخن گفتن از جبهه و شهادت و ايثار را در همه حال براي خود واجب مي‌دانستيم و در برنامه‌هاي مختلف، حتي اگر اتفاق خاصي در جبهه‌ها نيافتاده بود، يادي از رزمندگان و شهيدان مي‌كرديم و خاطره آن‌ها را گرامي مي‌داشتيم. يكي از كارهاي پسنديده‌اي كه در آن روزگار انجام مي‌شد توصيف جبهه‌ها بود و بنده نيز به مقتضاي حال و مقال، متون توصيفي فراواني درباره جبهه‌ها نوشته‌ام و صحنه‌هاي نبرد را در روز و شب به تصوير كشيده‌ام. اما توصيف شب‌هاي جبهه براي من داستان و روايتي متفاوت دارد. در يكي از چهارشنبه‌ شب‌هاي دي‌ماه سال 65، به عادت معهود در شيفت شب چهارشنبه شب، در پخش حاضر شده بودم. در آن روزگار، مسوولان شيفت شب، سردبيري برنامه راه شب را نيز كه به صورت زنده پخش مي‌شد برعهده داشتند. به همين جهت شب‌ها به صورت ثابت بين همكاران تقسيم شده بود و برنامه‌هاي چهارشنبه شب را بنده به عنوان سردبير به اتفاق سعيد توكل تهيه‌كننده و هرمز شجاعي مهر و عليرضا كريمي گويندگان برنامه و بهرام علي‌يار صدابردار ارايه مي‌داديم. آن شب كه هرگز از خاطرم نمي‌رود، آقاي محمدعلي ابطحي كه در آن زمان مدير راديو بود، با من تماس گرفت و گفت پخش را براي قطع برنامه و اعلام شروع عمليات رزمندگان آماده كنيد، تا از لحاظ متن و گوينده در هنگام قطع برنامه‌ها كه احتمالا فردا صبح اول وقت خواهد بود مشكلي خاص نداشته باشيد. اين تلفن اگرچه خبر از عمليات رزمندگان و پيروزي‌هايي در جبهه‌ها مي‌داد و مرا به عادت معمول شاد كرد، ولي در دلم نگراني‌هايي را هم دامن زد؛ زيرا برادر كوچكم سيدرضا، به تازگي از كرمان به جبهه جنوب اعزام شده بود و در حال فرا گرفتن آموزش‌ها و تمرينات فشرده غواصي و خط‌ شكني در عمليات عبور از اروند بود. حدود دو ساعت بعد دوباره ابطحي تماس گرفت و گفت ديگر لازم نيست براي قطع برنامه تدارك خاصي ببينيد و اين گفته حاكي از اين بود كه عمليات به دلايلي منتفي شده و يا لو رفته و متوقف شده است. چند روز بعد خبر مفقودالاثر شدن برادرم در عمليات كربلاي چهار به دستم رسيد. اين درست زماني بود كه مطالب راه شب چهارشنبه شب هفته بعد را آماده مي‌كردم. اثري كه اين خبر بر فكر و روحم گذاشت، مرا از نوشتن يك راه شب معمولي و روتين به سمت نگارش مطلبي درباره جنگ و توصيف شب‌هاي جبهه سوق داد. به گونه‌اي كه به طور تمثيلي احوال برادرم را در هنگام عمليات كه از دوستانش شنيده بودم، در اين مطلب به تحرير كشيدم. البته بنده افتخار اين را دارم كه يكي ديگر از برادرانم نيز كه سيدرضي نام داشت در پنجم آذرماه سال 60 به شهادت رسيده است. خلاصه كلام اينكه اين مطلب توصيفي، ادبي و تا حدي حماسي، دستمايه‌ كار زيبايي شد كه زحمت اصلي آن را سعيد توكل تهيه‌كننده با ذوق راديو و گويندگان تواناي اين رسانه، هرمز شجاعي‌مهر و عليرضا كريمي كشيدند و به صورت زنده در راه شب چهارشنبه شب اجرا شد. بعدها هم نوار ضبط شده اين مطلب در برخي از برنامه‌هاي ويژه دفاع مقدس پخش شد و من هنوز آن را به يادگار نگه داشته‌ام. با توضيحاتي كه دادم شايد مناسب باشد بخشي از اين متن خاطره‌انگيز را براي ثبت در دفتر فعاليت‌هاي دفاع مقدس راديو تقديم شما كنم: «انتظار غريبي است زنده ماندن، بودن و ماندن و فرسودن، و سرانجام رفتن و تباه شدن، و ديگر هيچ.... مرتع زندگي بوي گنداب مي‌دهد؛ در اين مرداب، نفس هرزه باد مسمومي است كه انسان را مي‌كشد. در اين لجنزار عفن روح عشق مرده است. حماسه و شور و تپش ديرزماني است كه در اين آب گندآلود مدفون شده است. در اين فضاي آلوده نه نفس گرمي است، نه قطره اشك شوقي، نه نم ‌نم سرشك تأسفي، نه برق خنده‌اي، نه ديده چشم‌ انتظاري، هيچ؛ سياهي غم‌آگيني بر اين صحيفه رخت افكنده است. در اين گنداب نه گياهي مي‌رويد، نه چشمه‌اي مي‌جوشد، و نه حتي از روزني پرتو آفتاب مي‌تابد... چه جهل زشتي است در اين فضا ماندن و فرسودن و در تسلسل روز مرگي، عشق را به مسلخ كشيدن. چه خسران عظيمي است كه انسان اعجاز شگفت‌ آفرينش را در ميدان نبرد ببيند و آنگاه در حصار بي‌روح و سرد و بي‌رمق زندگي عزم ماندن كند و سرانجام در برزخ پوچي و پليدي به ناچار دست از هستي بشويد و نغمه ناساز و بي‌وزن مردم و مدفون شدن سر دهد. چه سرود غم‌انگيزي، چه سوگ زشتي! شب است و جام جبهه از شراب ماهتاب لبريز است. سكوت است و سياهي. آن سوي خط جغدان شوم نغمه مرگ سر داده‌اند. خفاشان شب‌پرست چشمان بي‌فروغشان را دمادم در كاسه چشم جولان مي‌دهند كه شايد سايه‌اي را با تير بزنند و نشان شجاعت بگيرند؛ غافل از اينكه روح بي‌تاب و شورشگر سنگرنشينان جبهه حق دمادم در اعتلا و عروج است و در سنگر سرد جز جسمي بي‌جان جنبنده‌اي نيست. هرچه هست همان روح است كه گاه در مهبط خويش هبوط مي‌كند و بر لباني گلواژه مقدس تكبير مي‌نشاند. باور كنيد من بارها در اين دل سياهي و سكوت، صداي حركت روح را شنيده‌ام؛ آهنگ بهجت‌انگيز و دلنوازي كه نغمه سايش بال فرشتگان را مي‌ماند و صوت دلنواز داود پيروزي را. بايد دل از زنگار تعلقات مادي شست و روح زنداني خويش را به امواج متلاطم اقيانوس سكوت سپرد و آنگاه در زلال وجدان و آيينه ضمير خويش دنياي ملكوتيان را به نظاره نشست. من بارها جذوات پرشرر اين طبيعت شگفت را ديده‌ام. باور كنيد هنوز تصوير اخگر فروزاني كه چونان آتشفشان از دل سنگر مي‌جوشيد و تا اوج ثريا زبانه مي‌كشيد در چشمان دلم جلوه مي‌كند. شب است و سنگر در ظلمت سكوت فرو رفته است كه ناگهان چشمه‌اي از نور دل سنگر را مي‌شكافد و بر اوج مي‌جوشد. آواي دل‌انگيز و صوت دلپذيري در فضا مي‌پيچد و گوش آدمي را به نوازش مي‌گيرد. گويا نجواي دل‌انگيز سنگرنشيني است كه با هستي مطلق راز مي‌گويد و نياز مي‌خواهد: «خدايا بدان عهدي كه با تو بسته‌ام هنوز پايبندم؛ از جان و مال و هستي خويش گذشته‌ام و آهنگ پيوستن به تو را دارم. بار الها! به حرمت پيامبران و امامانت و به قداست خون‌هاي پاك همسنگرانم كه در اين دل سياه شب، بر بستر سرد خاك جان داده‌اند، قسمت مي‌دهم؛ بر سيماي من خاك مذلت مپاش و بال پروازم ده تا از خاك بر افلاك پر كشم و در جوار قرب تو آرام گيرم. خدايا من ضعيف به پيمان خويش وفا كردم و از هستي خويش گذشتم، تو چگونه با اين عظمت كبريايي به وعده خويش عمل نمي‌كني؟!» لحظه‌اي از خود بي‌خود مي‌شوم. چشمان اشك‌آلودم را بر اين كوه آتشفشان خيره مي‌كنم. دريايي از نور مي‌بينم. پژواك نغمه اين سنگرنشين هنوز در فضا پيچيده است. گويي انعكاس صداي اين نجواگر است كه از عرض برمي‌گردد. گويي همهمه‌اي است. زمان بوي حادثه مي‌دهد. امواج متلاطم اروند را مي‌بينم كه بر مصب رود بالا و پايين مي‌روند. اروند و نجوا و همهمه، معجون مقدسي كه بوي پيروزي مي‌دهد. قلب زمان مي‌تپد و لحظه‌ها چونان امواج اروند بر بستر زمان مي‌گذرند. همهمه‌ها بالا مي‌گيرد و صدايي آشنا به گوشم مي‌رسد؛ گويا كه در اين فضا با دوست خويش صحبت مي‌كند. گوش جان به امواج دلپذير اين صدا مي‌سپارم. صدايي بغض‌آلود مي‌شنوم كه مي‌گويد: «برادر در چهره‌ات فروغ محمدي مي‌بينم. راستش را بخواهيم به تو حسرت مي‌برم. به عظمت خداوند قسمت مي‌دهم كه اگر رفتي مرا هم شفاعت كن.» ور در پايان خاطره‌اي در خصوص صداي جبهه و ارتباط آن با پخش راديو هم بيان كرد و توضيح داد: همان‌گونه كه متذكر شدم، راديو در آن مقطع زماني نقش تعيين‌كننده‌اي را در تبليغات جنگ برعهده داشت و به شهادت بسياري از صاحب‌نظران و مردم به خوبي از عهده رسالتي كه بر دوش داشت برآمد. شايد به سبب ايفاي همين نقش برجسته بود كه مسوولان سازمان تصميم به راه‌اندازي صداي جبهه گرفتند و خط ارتباطي مستقيمي را از راديو تا جبهه‌ها برقرار كردند. هشت سال دفاع مقدس، مردم را به گونه‌اي با جنگ و پيامدهاي آن پيوند داده بود كه جنگ جزو زندگي آنان شده بود. صداي جبهه در حقيقت صداي اين پيوند بود. رزمندگان حاضر در جبهه‌ها مثل ساير اقشار مردم با صداي جبهه تماس مي‌گرفتند، با آن مكاتبه مي‌كردند و تعيين‌كننده خط مشي و سلوك برنامه‌سازي اين راديو بودند. البته برنامه‌هاي صداي جبهه به صورت توليدي پخش مي‌شد و ما در پخش كمتر در برنامه‌سازي‌هاي اين راديو دخيل بوديم، اما در هنگام عمليات و وقتي كه برنامه‌هاي شبكه سراسري راديو قطع مي‌شد و برنامه‌هاي زنده حماسي پخش مي‌شد، برنامه‌هاي عادي صداي جبهه هم پخش نمي‌شد و به جاي آن برنامه‌هاي زنده شبكه سراسري راديو رله مي‌شد. بدين‌سان ارتباط دست‌اندركاران پخش راديو با رزمندگان جبهه‌ها هم برقرار مي‌شد و اين خود يكي از افتخارات ما در سال‌هاي پرخطر و پرخاطره دفاع مقدس بود. انتهاي پيام
  • شنبه/ ۳۰ مرداد ۱۳۸۹ / ۱۰:۲۲
  • دسته‌بندی: فرهنگ حماسه
  • کد خبر: 8905-18046.164406
  • خبرنگار :