همايش «هست پنهان» در بزرگداشت مولانا روز گذشته (دوشنبه) با تجليل از شهرام ناظري به كار خود پايان داد.
به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در روز دوم برگزاري اين همايش در دانشگاه اميركبير كه با سخنراني ميرجلالالدين كزازي، محدعلي اسلامي ندوشن، بهاءالدين خرمشاهي و احمد جلالي همراه بود، از شهرام ناظري به عنوان كسي كه شعرهاي مولوي را با نواي خوش به جهانيان معرفي كرده است، تقدير شد.
ميرجلالالدين كزازي كه دربارهي «تجلي حماسهي عرفاني در مثنوي معنوي» در اين همايش سخن ميگفت، مولانا را خدايمرد بزرگ عرفان و انديشه و ادب ايران خواند و اظهار كرد: مولانا ميگويد، من گنگ خوابديده و عالم تمام كر. او ميخواهد از حالها و آزمونهاي درويشانهي خود سخن بگويد. خويش را گنگ و لال معرفي ميكند؛ آنچه شناختهام، در خواب بر من گذشته است. ميخواهم از رؤياي خود با شما سخن بگويم؛ رؤيايي كه رازناك و گاه سخت ناگشودني است. آنچه را مولانا در رؤيا ديده است، با زباني كه توانايي گفتن ندارد، ميخواهد با كساني در ميان نهد كه كرند. من عاجزم ز گفتن و خلق از شنيدنش.
اين استاد دانشگاه با ارايهي تعريف و تحليلي از حماسه، تصريح كرد: درويش كه ميخواهد به خداخويي برسد، همان پهلوان حماسه است؛ اما با خود در كشاكش و ستيز است. در اين نبرد، دشمن، دروني و خانگي شده است. درويش با من خويش و تن خويش ميرزمد. بزرگترين دشمن درويش، خود اوست. ميشود بتهاي بيروني را در سايهي تلاش شكست؛ اما شكستن بت «من» كاري خرد و آسان نيست. آرمان راهرو، چيرگي بر اين دشمن شگرف نيرومند نهان است. اين آرمان همان است كه نهانگرايان ما آن را مرگ در زندگي خواندهاند. بمير اي دوست پيش از مرگ / اگر مي زندگي خواهي. انسان فرخنده انساني كه به خواست خود در زندگاني رسيده است. كسي است كه در زندگاني ميميرد. بميريد، بميريد، در اين عشق بميريد / در اين عشق چو مرديد، همه روح پذيريد.
كزازي سپس گفت: درخواست مولانا اين است كه از چنبرهي چيرگي تن و من برهيم. اين مرگ آغازي است براي زندگاني جاويدان، فرهنگ درويشي، پيوستهاي است بر فرهنگ حماسي ما. از آنجاست كه مثنوي مولانا چونان بزرگترين واژههاي جهان آكنده از دمهاي حماسي است. مولانا پي در پي از ستيز و آويز سخن ميگويد. از جهان ناسازها كه ما در آن گرفتاريم؛ اما اندرز مولانا اين است كه ما بكوشيم تا بتوانيم خود را از اين دام به در كشيم و رهانيم. انسان فرخندهي فرجامگر كسي است كه ميتواند در دل ناسازي بماند و بزيد؛ اما يكسره و يكسويه شود. در همان هنگام كه در گيتي است، به مينو برود؛ به همين خاطر، مولانا ما را به همانديشي اندرز ميدهد. ارزش اين شايستگي در اين نكته نهفته است كه ما در جهاني زندگي ميكنيم كه در سرشت خود چالشخيز است.
اين پژوهشگر تأكيد كرد: اگر جهانيان با اندرزهاي مولانا آشنا ميشدند، ميآموختند كه چگونه در دل ناسازي ميشود به سازگاري رسيد؛ به همين خاطر ما در اين روزگار بيش از هر زمان ديگري به مولانا نيازمنديم.
سپس يكي از حاضران پرسشي دربارهي مليت مولانا مطرح كرد و كزازي پاسخ داد: بيهيچ گمان، يكي از ايرانيترين ايرانيان، مولاناست. من به كوتاهي ميكوشم برهان اين سخن را با شما در ميان بگذارم. مولانا كودكي خردسال بوده كه همراه با پدرش به تركيه ميرود؛ 12ساله بوده است. زيستنامهنويسان او نوشتهاند كه در نيشابور عطار را ميبيند و عطار الهينامه را به مولانا ميدهد و به پدرش اندرز ميدهد كه او را گرامي بدارد؛ زيرا به زودي آتش در سوختگان جهان خواهد زد. بعد از هجرت، مولانا سراسر زندگانياش را در آنجا ميگذارد و هرگز به ايران پاي نميگذارد. اگر حالا كودكي در 12سالگي كوچ كند، رنگ آن سرزمين را به خود ميگيرد؛ اما مولانا نه تنها با سرزمين كوچ پيوند نميگيرد؛ بلكه همچنان پارسيزبان ميماند و كانوني گرانمايه را در آن سرزمين براي پاسداشت زبان و فرهنگ ايراني پديد ميآورد. هنوز آوازخوانان تركيه نيز بيتهاي پارسي او را ميخوانند؛ بدون آنكه معناي آنها را بدانند.
كزازي در ادامه تأكيد كرد: چگونه ميتوان گفت مولانا ايراني نيست؟! گيرم كه دهها سال در تركيه زيسته باشد و گورگاه او در آنجا باشد. در سراسر مثنوي يا ديوان شمس سرودهاي به زبان تركي نمييابيد. اگر هم هست، سرودهي پيروان مولاناست كه اندكاندك به آن راه يافتهاند. دعوي افغان بودن مولانا نيز يكسره بيپايه است. اگر افغان بودن او را در معناي بلخي بودن و ايراني بودن بدانيم، مسألهاي ندارد. در زمان مولانا، اصلا افغانستان وجود نداشته و بلخ در آن روزگار، بخشي از خراسان بزرگ بوده است.
سپس بهاءالدين خرمشاهي لوح تقدير همايش را به ميرجلالالدين كزازي تقديم كرد و خود به بحث دربارهي سماع پرداخت و گفت: با نگاهي به «گاتها»ي زرتشت تا «صداي پاي آب» و آثار بعد از آن درمييابيم كه ما ملت موزوني بودهايم. اينكه شعر سپيد وزن و قافيه را كنار گذاشته، زيبندهي ادب ما نيست.
اين نويسنده و پژوهشگر به ذكر خاطرهاي از غلامحسين ابراهيمي ديناني پرداخت و عنوان كرد: ديناني ميگفت در تركيه بوديم، يك قرآنشناس عرب حجازي در محفل دوستانهاي گفت خداي را شكر كه قرآن كريم بر ملت ما نازل شده است. دانشمند مصري گفت، بهترين خوشخوانيهاي قرآن در مصر بوده است. دانشمند ترك گفت، الحمدالله كه بهترين كتابتهاي قرآن كريم در امپراتوري عظيم عثماني انجام شده است. استاد ديناني ميگويد، اما قرآن در كشور ما فهميده شده است. ميخواهم بگويم كه قرآن كريم، الفاظ وحي است، هر چند تجددگرايان قبول نداشته باشند. آنها خود را خسته ميكنند. البته ما در كتابت و قرائت قرآن نيز جايگاه ويژهاي داريم. با اين مقدمه ميخواستم بگويم همهي كتابهاي مقدس خوشخواني ميشوند. گاهي اينقدر به اين مسأله توجه ميشود كه كتابت آن فراموش ميشود؛ مشكلي كه اوستا دچار آن شده است.
وي افزود: نميخواهم قرآن را با هيچ كتابي مقايسه كنم؛ اما دربارهي سماع دو حكم است؛ يكي تحريم و ديگري حلال بودن. عدهاي از جمله صاحب «سوانح العشاق» ميگويند، سماع حلال است. در اسلام، حديثي كه در رد آواي خوش باشد، به ياد ندارم. همه تأييد ميكنند كه ميشود، قرآن را به آواي خوش خواند. امام محمد غزالي در آداب قرائت قرآن بحثي دربارهي سماع دارد كه آن را حلال ميشمارد. حضرت مولانا و پيروان او هم سماع ميكردند. هيچ قسمتي از «ديوان كبير» نيست كه بر مبناي وزن مرتب نشده باشد و غزلها با مناسبتها هماهنگ ميشدهاند.
خرمشاهي همچنين گفت: در صد سال اخير يا شايد 50 سال است كه «ديوان كبير» در بين ما رواج يافته است؛ به علت دشواري و حجيم بودن آن، و به همين جهت من 22 گزيده از ديوان كبير را يادآور شدم. برگزيدهاي با عنوان «انسانم آرزوست» فراهم كردم؛ به خاطر رفع اين مشكل. شصتدرصد غزليات مولانا اهميت عرفاني دارند و ما نياز داريم «ديوان كبير» را برگزيني كنيم.
اوح تقدير همايش را احمد جلالي - ر ييس كتابخانهي مجلس شوراي اسلامي و نمايندهي پيشين ايران در يونسكو - به خرمشاهي داد و با اشاره به اينكه مردم بسياري در جهان به مولانا علاقهمندند، گفت: آنچه پيوند مولانا را با ايران جاودانه كرده، اين است كه در هر جاي جهان اگر ميخواهند از مولانا سراغ بگيرند، نام مولاناشناسان بزرگ ايران مثل بديعالزمان فروزانفر، جلالالدين همايي، محمدرضا شفيعي كدكني، عبدالحسين زرينكوب و محمدعلي موحد به ذهن ميآيد. در اين مسير و نسل اساتيد مولاناشناس، محمدعلي اسلامي ندوشن هم هست. اين افراد باعث شدند، مولانا همواره با ايران شناخته شود.
وي افزود: غزلهاي مولانا پر از تصوير و محتوا و زيباييهاي هنري است. مولانا غزليات و مثنوي را براي ما به يادگار گذاشت. شفيعي كدكني ميگويد، مثنوي مولانا جلالالدين بزرگترين حماسهي روحاني بشريت است كه خداوند براي جاودانه كردن زبان فارسي، آن را به ما هديه داده است. مولانا در لحظه ميتوانسته فرمهاي بديع و ناب و غيرتكراري براي ارايهي بيان خويش در سرزمين غزل بسازد. دربارهي سورئال زياد شنيدهايم؛ ولي وقتي به عرصهي شعر ميرسيم، مولانا را ميبينيم با تصاوير بديعي كه خلق كرده است.
او همچنين تصريح كرد: هر دانشي با خيال پر و بال ميگيرد. اگر خيال پر و بال بگيرد، نوآوري زاده ميشود.
جلالي در پاسخ به پرسشي دربارهي اينكه آيا ايران در سال مولانا كمكاري كرده است، گفت: به يك معنا بله و به يك معنا نه. براي ما جالب نيست كه اولين چاپ منقح مثنوي به زبان فارسي در كمبريج توسط نيكلسون انجام شده باشد. از همان دوران تا به حال ما كمكاري كردهايم. در كتابخانههاي ما مجموعهي آثار افلاطون و ارسطو با چاپهاي مختلف كه البته لازم است، وجود دارد؛ اما اثري از تمامي آثار مولانا يا ابن سينا نميبينيم. از طرف ديگر، با توجه به كشورهاي ديگر كمكاري نداريم. ما به لحاظ محتوايي از ديگران جلو هستيم؛ اما به لحاظ حق مولانا، كار بزرگي انجام ندادهايم.
احمد جلالي لوح تقير همايش را از دستان محمدعلي اسلامي ندوشن دريافت كرد، كه او با اشاره به اينكه غلو كردن دربارهي بزرگان از ارزش آنان ميكاهد، گفت: مولوي يكي از بزرگترين مغزهايي است كه تمدن ايرانزمين به وجود آورده است و از هرجهت به فرهنگ، تاريخ و تمدن ايران وابسته است. اگر اين خصوصيات نبود، مولوي هيچگاه مولوي نميشد. اما بياموزيم كه دربارهي بزرگان غلو نكنيم. بعضي عبارات كه دربارهي بزرگان به كار ميبريم، به جاي اين كه باعث شناخت شود، موجب آشفتگي خواهد شد. هر بزرگي به عنوان يك انسان داراي ضعفها و قوتهايي است. تنها ارزشي كه براي او قائل هستيم، به اين علت است كه با گفتار و كردار خود به روشنايي جامعهي بشري و ايجاد تفاهم بين اعضاي جامعهي بشري كمك كرده و دامنهي فرهنگ بشري را گسترش داده است.
اسلامي ندوشن با اشاره به آثار بزرگ ادب فارسي همچون ديوان كبير مولانا، غزليات حافظ و ديوان عطار و سنايي، تأ كيد كرد: تمامي اين آثار يك روي ظاهر دارند و يك روي باطن. با توجه به ظاهر ادبيات و عبارات نميشود به كنه آن دست يافت. در بسياري از نوشتههايي كه در باب مولوي است، به مسائلي برميخوريم كه نشان از بررسي ظواهر موضوع دارد. مثلا اينكه مولوي در فلان بيت به كدام حديث يا اسطوره نظر داشته است؛ اما به اينكه وي چه چيزي به تفكر و راه زندگي جامعهي فارسيزبان و جوامع ديگر افزوده، توجهي نشده است. خود مولانا نيز ميگويد، هر كسي از ظن خود شد يار من / از درون من نجست اسرار من.
او با اشاره به موضوع عشق در آثار مولانا عنوان كرد: به قول حافظ، اين قصه از هر زبان كه ميشنوم، نامكرر است. مثنوي بر محور عشق حركت ميكند. توجه به اين نكته لازم است كه چه اتفاقي باعث شده زبان فارسي يكي از پرعشقترين زبانهاي دنيا شود. در هيچ زبان ديگري به اندازهي اين زبان از عشق صحبت نشده است. گاهي برخي حوادث ايرانيان را مجبور كرده كه گريزگاهي به نام عشق براي خود بيابند. ايرانيان بيش از هر چيز تمايل داشتند تا يكپارچگي خود را حفظ كنند و براي جلوگيري از تجاوز به اين يكپارچگي، به فرهنگ پربار خويش پناه آوردند. عشق نيز در مركز توجه فرهنگ ايراني قرار ميگيرد. بار سنگين ادبيات عرفاني بر روي كلمهي «عشق» است، البته اين عشق ارتباط ساده بين دو نفر نيست؛ بلكه بعد وسيعي مييابد و به نيروي جهندهي حيات مبدل ميشود؛ به گونهاي كه همهچيز بايد با عشق حركت كند تا زندگي جان بگيرد. عشق در ادبيات ايران به كائنات و نباتات و... تسري مييابد. مولانا نيز بر همين اساس، حركت «ديوان كبير» را بر روي محور عشق تنظيم ميكند.
اين محقق و پژوهشگر با يادآوري معنويت و روحانيت كه در آثار مولانا به چشم ميآيد، تصريح كرد: تمام مسأله در مثنوي اين است كه دنيا به اصل و فرع تقسيم شده است. مسألهي جسم و روح در آن جاري است. جنبههاي ناساز زندگي زاييدهي جسم انسان است و در اثر برخورد بين جسم و روح، زندگي شكل ميگيرد. تفكر مولانا به گونهاي است كه انسان را وادار ميكند در راه كسب معنويت كوشش كند، تا از اين طريق، هواي نفس و خودخواهيهايش را ضعيف كند.
به گزارش ايسنا، تقدير از شهرام ناظري نيز قرار بود با حضور خرمشاهي انجام شود، كه او خواست تا اسلامي ندوشن و جلالي نيز روي سن بروند.
ناظري پس از اجراي بيتهايي از مثنوي، گفت: هنرمندان بزرگ و متعهد به مردم عشق ميورزند و مهمترين انگيزهي زندگي هنري من اين است كه براي مردم كار كنم.
شواليهي آواز ايران در سخناني دربارهي جايزههايي كه در سال مولانا گرفته است، گفت: اين هدايا باران رحمت مولانا و هديهي مولوي به من بودند. من از كودكي تا امروز بر سر خوان مولانا بزرگ شدهام، كه اول مرد بشريت است. اين جوايز صرفا بهخاطر موسيقي به من ارايه نشدند؛ بلكه بهخاطر نوع تفكر و عمل من در زندگي، كه هميشه سعي كردهام با مولانا در ارتباط دايم باشم، به من اهدا شدند. من اين را يك هديهي آسماني ميدانم و هميشه سپاسگزارم كه مرا بهعنوان يك فرزند كمترين براي دريافت اين هديه لايق دانستهاند.
ناظري حضور در جمع دانشجويان را افتخاري بزرگ براي خود دانست و گفت: حضور در جمع شما حس روانتري به من ميدهد؛ زيرا دانشجويان قلب تپندهي جامعه هستند. هدف اصلي هنرمند، ارتباط با اجتماع است و دانشجويان بهعنوان قلب تپنده و موتور حركت جامعه در اولين ردهي انتخابها قرار دارند.
او افزود: از من خواستهاند دربارهي خداوندگار مولانا سخن بگويم؛ اما گفتار از من قشنگ نيست؛ زيرا استادان بنام در اين باب سخنها گفتهاند. من ترجيح ميدهم با اين قضيه موسيقيايي برخورد كنم.
ناظري در پاسخ به اين پرسش كه درك شخصياش از شعرهاي مولانا تا چه حد به انتقال حس شعرهاي مولانا كمك كرده است، گفت من از دوران نوجواني كه به آموزش موسيقي مشغول شدم، متفاوت از ديگران انديشيدم. سعي كردم تا لحن حماسي گمشدهاي را كه در موسيقي ما وجود داشت، زنده كنم. دغدغهي من اين بود كه چرا اين لحن حماسي در فضاي موسيقي سنتي ما حضور ندارد. از اين راه اشعار مولانا به من ياري رساندند. من از كودكي بهعلت شرايط خانوادگي با مولانا مأنوس بودهام.
اين هنرمند در ادامه افزود: شعر مولوي با من سازگارتر است. موسيقي سنتي ما 95درصد بر روي اشعار سعدي كار ميكند؛ اما فردوسي و مولانا در موسيقي سنتي ما حضور ندارند. احساس كردم شعر مولانا با روح و طرز تفكر من سازگارتر است. با برنامهريزيهايي كه در سالهاي اخير صورت گرفته است و به مدد تلاشهاي مولويپژوهان ايراني، مولانا در سطح جهان شناخته شد. من هم در بخش موسيقي سهم كوچكي داشتم.
او در پايان اظهار كرد: زماني كه كار فوقالعادهاي از من تراوش ميكند، لحظهي زيبايي براي من است.
در فواصل برنامه نيز كليپهايي از كنسرتهاي شهرام ناظري به نمايش درآمدند و اجراي گروه موسيقي روحتاف و تقدير از برگزاركنندگان، از ديگر بخشهاي مراسم بودند.
انتهاي پيام