رابرت سي‌مورگان به آمريكا بازگشت؛ "تحميل محض" در آمريكا، اروپا و حتا آسيا شايع است ديمين هيرست و جف‌ كونز هنرمندان جنجالي‌ و تبليغاتي‌ رسانه‌هاي غربي‌اند

رابرت سي‌مورگان ساعتي پيش از بازگشت به كشورش، در موزه‌ي هنرهاي معاصر تهران گفت: هنرمندان در يك خلأ تئوريك به‌سر مي‌برند.

به گزارش خبرنگار بخش هنرهاي تجسمي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين منتقد نامي و هنرشناس دنيا با پايان داوري و اعلام نهايي راي خود به برگزاركنندگان، بامداد امروز به آمريكا بازگشت.

او روز گذشته در نشستي كه در موزه هنرهاي معاصر تهران برگزار شد، عنوان كرد: راهي كه هنر در جهان اقتصادي طي مي‌كند، مخالف آن چيزي است كه در مباحث آكادميك به ما آموزش داده‌اند.

وي اضافه كرد كه موضوع مقاله‌اش برگرفته از مقاله‌اي از نويسنده نيويورك تايمز است كه گفته، هر چيز سه‌بعدي يك مجسمه است و من به اين فكر افتادم كه چگونه مي‌شود تعريفي به اين سادگي از يك موضوع داشت و بعد مقاله‌اي از منتقد برجسته‌ي ديگري خواندم كه تعريف شاهكار هنري در مقياسي و ابعاد وسيع تعريف كرده بود.

او اذعان كرد: مشكلي را كه من در تعريف اين دو منتقد ديدم اين بود كه هنر خيلي فراتر از اشياي سه‌بعدي و هرچيز بزرگ است.

به‌زعم وي، مفاهيم بنيادي كه هنر را تعريف مي‌كنند، فرم، محتوا و موضوع هستند و اگر اين سه مفهوم نباشند، درك هنر مشكل مي‌شود.

اين منتقد هنري گفت كه مي‌خواسته مقاله‌اش را در چارچوب هنر دهه‌ي گذشته غرب و مفهوم غرب آن بيان كند، ولي به اين مفهوم رسيده است با هدفي كه هنر در جهان اقتصادي دنبال مي‌كند، كاملاً مخالف آن چيزي است كه در دانشگاه‌ها تدريس مي‌شود و ياد داده مي‌شود كه چه‌طور از اجزا و مصالح مجسمه‌سازي در هنرها استفاده شود.

مورگان خاطرنشان كرد: اين كش‌مكش و تضادي كه بين بازار هنر و آكادمي به مفهوم كلاس‌هاي درسي هنر وجود دارد، بيشتر گوياي وضعيت شهرهاست. آن‌چه كه ما در كلاس‌هاي چاپ، نقاشي، عكاسي و ساير ابزار بياني ياد مي‌گيريم و تجربه مي‌كنيم در واقع برخورد انتقادي و تحليلي با هنر است، چيزي كه هرگز در رسانه‌ها و مطبوعات و مجله‌هاي هنري انعكاس پيدا نمي‌كند.

وي ابراز كرد: اما چيزي كه من در 15 سال اخير تجربه كردم، دست‌كم در آمريكايي كه خودم زندگي مي‌كنم، اينست كه حالا دانشگاه‌ها مي‌آيند و بازار هنر را تجزيه مي‌كند كه من اين را مثبت نمي‌بينم.

او افزود: چيزي كه من هميشه در كلاس‌هاي درس به دانشجويانم مي‌گويم اينست كه خيلي مهم است ما شكل گسترده و عرصه گسترده‌اي را در كلاس‌هايمان باز بگذاريم، براي اين‌كه به بحث‌هاي تئوري و تدريجي هنر بپردازيم. نبايد پي‌گير چيزي باشيم كه رسانه‌ها دنبال مي‌كنند.

اين هنرشناس و منتقد هنر يادآوري كرد كه در سخنراني دو روز پيش - در كتابخانه‌ي موزه هنرهاي معاصر تهران - موضع انتقادي نسبت به بازار هنر گرفته است؛ به‌خاطر اين‌كه از نظر او چيزي كه در بازار هنر خرج مي‌شود، هيچ ربطي به مفهوم هنر و كيفيت هنر ندارد.

او اعتقاد دارد، آزادي براي نقد هنر چيزي است كه بايد عرصه‌اش در ارتباط با بازار هنر بيشتر شود، و قيمت‌هايي كه در بازار به‌صورت غيرمنطقي تحميل و تعيين مي‌شوند، عملاً اين عرصه را از بين مي‌برد؛

مورگان گفت: وقتي من درباره‌ي قيمت‌هايي كه كاملاً بي‌ربط هستند، صحبت مي‌كنم منظورم كساني مثل ديمين هيرست،‌ جف كونز ونيز خيلي از كساني هستند كه آن‌ها را هنرمندان مطبوعاتي و جنجالي خطاب مي‌كنم. كساني هستند كه كارشان به قيمت‌هاي گزافي به‌فروش مي‌رود كه عملاً مي‌خواهند به ما اين مطلب را برسانند كه آن‌ها نابغه‌هايي در حد ميكل‌آنژ و داوينچي و ... هستند؛ از نظر من اين‌طور نيست و فكر مي‌كنم ضرورت دارد كه دانشگاه روبه‌روي اين مكانيزم تبليغاتي و مطبوعاتي بايستد و معيار درستي در رويارويي به آن تعريف كند.

به گزارش ايسنا، رابرت سي‌مورگان در ادامه ابراز كرد: دانشگاه‌ها و مراكز آموزشي هنر مي‌توانند يك عرصه‌ي انتقادي بازكنند تا به‌نحوي اين جريان مطبوعاتي را خنثي كنند.

وي افزود: با اين وجود مي‌خواهم به يك جنبه منفي آثاري هم اشاره كنم كه يك رويكرد كاملاً فرم‌گرا نسبت به هنر پيشرفته يا امروزي وجود دارد.

به باور او، بايد به‌جاي اين‌كه يك رويكرد فرماليستي صرف نسبت به هنر پيشرفته اتفاق بيافتد به بخش مفهومي كار اين هنرمندان كه ازجمله تمايلات آن‌ها و فرآيند خلق اثر اين‌كه آن‌ها در يك خلأ تئوريك به‌سر مي‌برند هم بايد توجه كنيم.

وي تاكيد كرد كه منظورش از خلأ تئوريك اينست كه تئوريك بسيار مهم است و بايد به آن توجه كرد؛ اما اين‌كه مباحث تئوريك را چه‌طور به شكل عملي درمي‌آوريم و در اثر خود به كار مي‌بريم هم، بسيار مهم است.

او افزود: مشكلي كه در آمريكا با آن روبه‌رو هستم و مطمئنا در همه‌ جاي دنيا ازجمله آسيا و اروپا و جاهاي ديگر هم وجود دارد، چيزي است كه من اسم آن‌را "تحميل محض" مي‌گذارم. يعني تئوري كه وجود دارد قبل از اين كه كاري تجربه كنيم به مخاطب تحميل مي‌شود. اين خوب است كه هنرمند بخواهد در مورد كارش صحبت كند چراكه حق اوست.

وي تأكيد كرد: در مورد مجسمه اين تئوري خيلي مهم است؛ اما نبايد به‌عنوان سپر دفاعي براي مجسمه استفاده شود. بلكه بايد براي نشان دادن بعد ديگر مجسمه استفاده شود.

مورگان گفت: هرگز نمي‌توان هنر را ثابت كرد؛ اگر مي‌خواهيد چيزي را ثابت كنيد، بهتر است فيزيك و بيولوژي يا ميكروبيولوژي بخوانيد. در حوزه‌ي هنر خيلي‌ها سعي كردند كه آن را ثابت كنند، ولي هرگز موفق نشدند.

اين مدرس تاريخ هنر دنيا همچنين گفت: چيزي كه من بايد در سخنراني‌ام به آن بپردازم و ممكن است با آن تضادي هم در عنوان سخنراني به وجود آيد، تعريف مجسمه‌سازي معاصر است. ما حتا نمي‌توانيم هنر را تعريف كنيم؛ به‌همين دليل است كه هنر بسيار چالش برانگيزتر است و روبه‌رو شدن با آن نياز به يك چالش عظيم دارد.

وي ادامه داد: يك شاعر سمبوليست فرانسوي درجايي مي‌گويد: "خلق كردن براي ارايه چيزي نوين است و ويران كردن براي تعريف." ما در اين‌جا نمي‌خواهيم چيزي را تعريف و در نتيجه ويران كنيم، بلكه مي‌خواهيم از طريق هنر چيز جديدي را در ارتباط با ذهن و كار عملي و ذهني مطرح كنيم.

او گفت: كم‌تر از 100 سال پيش در مجسمه‌سازي اروپا، مشخصاً مجسمه‌سازي، فيگوراتيو بود؛ ما مي‌توانيم اين امر را از هنرمندان پيشرو آن‌زمان، يعني كساني مثل كارپوف باري و رودن تشخيص دهيم.

وي ادامه داد: در سال 1912 مي‌بينيم كه بعد ديگري به مجسمه‌سازي اضافه شد. با كارهايي از پيكاسو و ...، ملاحظه مي‌كنيم انتزاع در حيطه‌ي كار اين دو شكل مي‌گيرد و كمي بعد از آن كنستانتين برانكوزي، مفهومي ديگر را به آن اضافه كرد. مفهومي كه هنرمند بزرگ رمانيايي به مجسمه‌هاي انتزاعي داد و با خلاصه‌كردن جهان به اساس و جوهره فرم، مجسمه‌سازي را دگرگون كرد. ناگهان كيفيت ديگري از هنر را ديديم. چيز‌ي‌ كه برخلاف مجسمه‌سازي فيگوراتيو و نمايش آن‌زمان بود چيزي كه اساس فرم بود و جوهره هرچيزي را نشان مي‌داد.

او در پاسخ چيستي "انتزاع" عنوان كرد: بعضي از منتقدان آن را به‌عنوان ساده‌سازي يا ارايه فرم مي‌شناسند. يعني‌ اين‌كه هنرمند آن فرمي كه از خارج مي‌گيرد؛ آن واقعيت بصري و خارجي و آن را به واقعيت ديگري كه قابل لمس است و در واقع ادامه درك ما از جهان است تبديل مي‌كند.

وي خاطرنشان كرد: پيكاسو در يكي از آثارش به اسم گيتار كه يك كار بزرگ شده فلزي است، واقعيت حجم را به يك واقعيت ديگر تبديل مي‌كند و اين‌جا حجم نيست كه مطرح مي‌شود، بلكه فواصل در كار است كه به ما حجم را القا مي‌كند. در واقع پيكاسو مفهوم گيتار را به‌عنوان يك شي تغيير مي‌دهد و به ما يك واقعيت انتزاعي جديد را معرفي مي‌كند.

مورگان توضيح داد: در مقابل، گروهي از هنرمندان روسي بودند كه اعتراض كردند كه چرا مجسمه بايد به مفهوم واقعيت روزمره وابسته باشد و نمي‌تواند به‌صورت مستقل و خارج از جهان اشيا وجود داشته باشد.

وي از كار لين روسي ياد كرد و گفت: وي از اشياي بي‌مصرف،‌ چوب، ميز و صندلي و ... احجام فضايي ساخت و باب ديگري را در مجسمه‌سازي و عرصه صرف مجسمه‌سازي باز ‌كرد.

به‌گفته‌ي اين استاد تاريخ هنر، در فاصله‌ي سال‌هاي 1912 تا 1950 سه رويكرد مختلف به‌وجود آمد كه در مجسمه‌سازي گسترش پيدا كرد. يكي همان ادامه كار فيگور و نمايشي است و يكي كار انتزاع كه در ارتباط با جهان روزمره شكل مي‌گيرد و ديگري انتزاع صرف است كه به جهان روزمره و اشيا وابسته نمي‌شود. ازجمله مي‌توان كارهاي لين، ديويد اسميت، جاكومتي كه كارهاي زيادي هم از آن‌ها در موزه‌ي هنرهاي معاصر وجود دارد، نام برد.

او به شوخي گفت: بنابراين اگر تا الآن كارهاي اين هنرمندان را نديده‌ايد، بايد بگويم كه خيلي بچه‌هاي بدي هستيد، زيرا اين‌ها مهم‌ترين مجسمه‌سازهاي مدرنيسم هستند كه كارشان الآن در تهران هم وجود دارد.

‌مورگان در ادامه به سال 1960 برگشت و توضيح داد: اين سال براي مجسمه‌سازي بسيار اهميت دارد و هنر مي‌ني‌مال در آن مطرح مي‌شود كه از كارهاي آن‌ها در اين موزه هم موجود است.

وي اذعان كرد: در دهه 1970 شاهد ظهور پست مي‌ني‌ماليسم هستيم يعني چيزي كه فراتر از مي‌ني‌ماليسم؛ ولي با وام گرفتن خيلي چيزهايي كه در مي‌ني‌ماليسم وجود داشت شكل گرفت.

او اضافه كرد: در 1980 شاهد بروز و ظهور ابزار فناوري ديجيتال هستيم كه جاي آنالوگ را گرفت و ديديم كه هنر كاملاً به‌عرصه جديدي وارد شد. در دهه 80 و بعد از ظهور ديجيتال مي‌بينم كه هنر چيدمان به‌عنوان از هم‌گسيختگي فرم و تبديل آن به تكه‌هاي مختلف يك امكان بياني جديد را ايجاد مي‌كند كه بسياري از هنرمندان فمنيست از آن براي بيان خودشان در مفاهيم سياسي كه بيشتر در ايدئولوژيك مطرح مي‌شود، استفاده مي‌كنند. از اتفاق ديگر اينست كه همه تا انتهاي دهه‌ي 90 به اينترنت دسترسي پيدا مي‌كنند و در نتيجه در اين‌جا با ظهور جهاني‌سازي جديد و مبارزات بين علوم كامپيوتر يك مقابله‌اي در بين هنر آكادميك و بازار شكل مي‌گيرد.

به‌گفته‌ي وي، در دهه‌ي 80 و 90 عرصه‌ي چيدمان فقط براي هنرمندان فمنيست اجرا نمي‌شود، بلكه در عرصه معنويت هم مطرح شده است كه آنينش كاپور و جيمزتري كه معمار هم هست از آن دسته‌اند و هر دو به اين مي‌پردازند كه چه‌طور مي‌شود معنويت را از طريق درك ديگري احيا كرد.

او اذعان كرد: اكنون در قرن 21 در وضعيتي قرار داريم كه كار چيدمان و پرفورمنس يا اجرا، خيلي سازمان يافته‌تر شده و ما براي بيان ايده‌هايمان از آن‌ها استفاده مي‌كنيم. خيلي از منتقدان معتقدند با اين‌كه ابزار جديدي براي كار هنر استفاده مي‌شود، اما يك بازگشت به فيگور و پيكره وجود دارد، ولي درون اين بازگشت يك رويكرد كاملاً روانشناسانه هست كه هنرمندان به تزلزل جهان وجود از طريق يك روانشناسي فردي مي‌رسند و به آن اشاره مي‌كنند و به بيان خود درمي‌آورند.

سي‌مورگان افزود: شايد خيلي از شما خبر داشته باشيد كه قرار است يك نمايشگاهي از آثار جاكومتي در پاريس برگزار شود و اين به نظر من نشان‌دهنده موج علاقه جديد است كه به اين هنرمند درحال شكل‌گيري دوباره است. با اين‌كه جاكومتي در دهه 50 و 60 براين مجسمه‌ها كاركرده اما من فكر مي‌كنم دليل خاصي براي استقبال از اين هنرمند وجود دارد.

وي گفت:‌ چيزي كه در كار جاكومتي وجود دارد، محكوم به زمان نيست و امروزه هم مي‌تواند دوباره خودش را نشان دهد و برخلاف آثاري مثل دمين هيرست، جف كونز و كساني كه اسمشان را برديم از طريق يك سيستم تجاري توليد نشده است بلكه همچنان ممكن است در دهه‌هاي متوالي در حيطه روح و روان و در حيطه قلب هنرمند تأثيرگذار باشد.

او با نشان دادن دو اسلايد از مجسمه‌هاي جاكومتي گفت:‌ جاكومتي فيگور را به اساسي‌ترين عناصر تشكيل‌دهنده‌اش كاهش داده است تا نشان‌دهنده انساني كه در جست‌وجوي هويت و حضور خودش در جهاني كه بسيار خشن است، باشد و در مورد مجسمه‌اي ديگر از جاكومتي كه نمود شروع راه رفتن را نشان مي‌دهد گفت: اگر به ياد داشته باشيم اين همان حركتي است كه رودن در آثارش در اوايل قرن بيستم استفاده كرده و بعدها جاكومتي هم اين را در كارش مي‌گنجاند.

او توضيح داد: من نمي‌خواهم براي شما مجسمه‌سازي را تعريف كنم؛ ولي خواهش من از شما اين است كه مجسمه‌سازي را احساس كنيد به نظر من مجسمه‌سازي يعني فرم و احساسي كه در ارتباط با اين فرم مطرح مي‌شود و از شما مي‌خواهم اين احساس را دريافت كنيد.

او ادامه داد:‌ هيچ توضيح خاصي را نمي‌توان براي كار هنري آورد در واقع نقطه‌ي اشتراك تمام هنرمندان آسيايي، اروپايي،‌ آفريقايي، سفيدپوست و سياه‌پوست اينست كه آن‌ها عميقاً به درون خودشان رجوع مي‌كنند و بعد از اين رجوع تلاش آن‌ها در شكل توليد نمود پيدا مي‌كند و خودش را با وجوه هنرمند و برگشت هنر در عرصه جهاني مطرح مي‌كند.

به‌زعم وي، براي قضاوت هنر قطعا بايد معيارهايي وجود داشته باشد و من هم مي‌گويم كه اين معيارها وجود دارند اين معيارها در تحرك اثر هنري وجود دارد يعني حيطه‌اي كه اثر هنري بهتر مي‌تواند به‌عنوان يك اثر پويا عمل كند و ارتباط بهتري برقرار كند.

‌مورگان تصريح كرد: اين‌كه يك معيار نقدي و بحث انتقادي روي هنر گشوده شود من هم علاقه‌مندم كه در اين رويكرد آكادميك چنين عرصه‌اي باز شود؛ چون وقتي قيمت‌ها در بازار هنر بسيار بالا مي‌روند امكان وجود عرصه انتقادي از بين مي‌رود به دليل اين‌كه توجيح منطقي براي اين قيمت‌ها نمي‌تواند وجود داشته باشد و من فكر مي‌كنم شما بايد هنري را هم كه بازار امروز مطرح مي‌كند ببينيد و آن را در فضاي دانشگاهي خودتان بررسي كنيد و ببينيد از قيمت‌هايي كه براي اين آثار مطرح مي‌شود، چه‌قدر اطلاع داريد.

انتهاي پيام

  • سه‌شنبه/ ۶ آذر ۱۳۸۶ / ۱۴:۴۱
  • دسته‌بندی: تجسمی و موسیقی
  • کد خبر: 8609-02902
  • خبرنگار :