يادي از صداپيشه‌ي «گوريل انگوري» گفت‌وگو با صادق ماهرو ـ دوبلور كارتون‌هاي محبوب كودكان

صاق ماهرو از مديران دوبلاژ و گويندگان پيشكسوت در سوم فروردين ماه 1318 در تهران متولد شده و از 18 سالگي، فعاليت هنري‌اش را با تئاتر و سپس به طور جدي با دوبله آغاز كرده و در پيش از 40 سال حضورش در اين حرفه، تيپ‌هاي ماندگاري را صداپيشگي كرده است و «گوريل انگوري» با صداي او هنوز در ذهن‌ها باقي است.

اسناگلپوس، كوييك درا مكگرا، اما دارلينگ (يوگي و دوستان)، داروغه ناتينگهام ( رابين هود)، دالتون‌هاي بازنده(لوك خوش شانس)، خرس (كتاب جنگل)، تلي ساوالاس ( هنگ جانبازان)، جك اوهالوران (خداحافظ زيباي من)، وارن اوتس (اين گروه خشن)، شيرعلي قصاب (دايي جان ناپلئون)، غول (حسن كچل)، سركار استوار (مجموعه فيلم‌هاي صمد) و پدر هند (محمد رسول‌الله«ص») از ديگر كارهاي اوست.

ماهرو در گفت‌وگويي تفصيلي با خبرنگار سينمايي ايسنا از تاريخچه شفاهي دوبله سخن گفت.

آغاز فعاليت هنري با تئاتر

من فعاليتم را از 18 سالگي به عنوان بازيگر در تئاتر پارس به مديريت رضا همراه شروع كردم و به اتفاق مرحوم عزت‌اله مقبلي متن‌هايي را در آن جا اجرا مي‌كرديم و افرادي مثل رضا شفيع، ملكه رنجبر، مينو شفيع و عارفان از هم‌دوره‌هاي ما در تئاتر بودند. از تئاتر‌هايي هم كه حضور داشتم مي‌توانم به «مرد ماهيگير» اشاره كنم كه من نقش مشعرالشعرا را بازي مي‌كردم و مقبلي نقش سلطان را داشت و يا تئاتر «شعله من» به كارگرداني صمد صبايي كه من نقش پروفسوري را بازي مي‌كردم.

ورود به دوبله

كار دوبله را از سال 1335 آغاز كردم شخصي به نام موسيو هايمن در يكي از اجراهاي ما در تئاتر پارس حاضر شد و از من و «مقبلي» براي كار دوبله دعوت كرد. ما آن موقع نمي‌دانستيم دوبله يعني چه؟ همان شب به استوديو «اطلس فيلم» در خيابان نادري رفتيم و كارمان را شروع كرديم و نخستين كارم هم يك فيلم هندي بود كه به جاي پدر راج‌كاپور صحبت كردم. همان شب اولي كه در دوبله حضور پيدا كرديم 150 تومان در پاكت گذاشتند و به ما دادند و براي ما كه از تئاتر شبي 5 تومان مي‌گرفتيم، پول زيادي بود. با آن پول يك پالتو خريدم.

دوبله فيلم‌هاي هندي و روسي

با تمركز روي كار دوبله به صورت حرفه‌اي آن را ادامه دادم. آن موقع تاجي احمدي، هوشنگ مرادي، ناصر ملك‌مطيعي و تقي ظهوري از افرادي بودند كه كار دوبله مي‌كردند و هنوز به عنوان بازيگر وارد سينما نشده بودند. كم‌كم فيلم‌هاي هندي داشت جاي خودش را باز مي‌كرد و در كنار آن فيلم‌هاي مطرحي هم از روسيه بود كه ما آن را دوبله مي‌كرديم؛ از جمله «فاطيما» كه با فريدون سقفي كار كرديم . دو خوان در فيلم بودند كه يكي را نصرت‌اله محتشم و ديگري را من گفتم. همزمان با دوبله چون دوره لابراتوار ديده بودم. صبح‌ها هم در لاراتوار شير پاستوريزه كار مي‌كردم تا اين كه مجبور شدم به سربازي بروم و 2 سال فاصله‌اي بين من و عشقم كه دوبله بود افتاد.

تيپ‌هاي ثابت

بيشتر فعاليتم، دوبله فيلم‌هاي ايراني بود و از تيپ‌هاي ثابتي كه آن موقع مي‌گفتم سركار استوار و ابرام گوسفندي در مجموعه فيلم‌هاي صمد و هم‌چنين نقش‌هايي كه آرمان با گويش ارمني صحبت مي‌كرد بود كه آن را در مجموعه «مدار صفر درجه» هم تكرار كردم. حبيب اله بلور هم از كساني بود كه من در فيلم‌ها جايش حرف مي‌زدم. در فيلم‌هاي خارجي هم تلي ساوالاس را از نخستين فيلمش كه «دوازده مردخبيث» بود من مي‌گفتم. چارز برانسون در «فرار بزرگ» و «هفت دلاور»، جك هدم در «ريولوگو»، آكين تاميروف و اولين فيلم لي مارتين در ايران از ديگر افرادي بودند كه به جايشان صحبت كردم.

دوبله كارتون

علاقه زيادي به دوبله كارتون داشتم و به جرات مي‌گويم 80 درصد كارتون‌هاي قديمي را من دوبله كردم كه در اكثر آن‌ها مدير دوبلاژ هم بودم، از موفق‌ترين آن‌ها كه هنوز هم از آن ياد مي‌شود «گوريل انگوري» است كه من گوريل را گفتم و اصغر افضلي به جاي انگوري حرف زد. سر كارتون «قصه جنگل» هم ابوالحسن تهامي من را صدا زد و خواست جاي خرس صحبت كنم و گفت صدايي بگذارم كه با آهنگي كه مي‌خواند يكي باشد و در نهايت آن هم كار خوبي شد. براي دوبله كارتون‌ گوينده‌هايي بايد باشند كه به درد اين كار بخورند و بتوانند تيپ‌هاي مختلف را خلق كنند آن موقع كارتون‌هاي «هانا باربرا» در سطح بالايي بودن كه من جاي تك‌تك شخصيت‌هاي كارتوني‌اش مثل «امادارلينگ»، «كوييك درا مك‌گرا» و «بابالويي» با تيپ‌هاي مختلف حرف مي‌زدم و بعد از مدتي تمام اين شخصيت‌ها در «يوگي و دوستان» جمع شدند و من مديريت آن كار را عهده‌دار شدم. ديدم نمي‌توانم همه رل‌هاي قبلي را با هم بگويم و سه نقش كه خيلي معروف شده بود و نمي‌شد آن را عوض كرد را خودم گفتم و بقيه را به ديگران سپردم و از آن‌ها خواستم شبيه قبل بگويند. ناصر طهماسب به جاي «يوگي»، مرحوم آژير به جاي دستيارش و جواد بازياران هم به جاي «بابالويي» صحبت كردند. بسياري از كارهايي هم كه قبل از انقلاب دوبله كردم در بعد از انقلاب پخش شدند مثل «بل و سپاستين» و «مهاجران» كه آنها هم كارهاي موفقي بودند.

مهاجرت به خارج

من سهم كوچكي از هتلي در انگليس داشتم و در هيات مديره آن جا انتخاب شدم تا دوره مديريت هتل را بگذرانم به انگليس رفتم و در آن جا بودم كه انقلاب اسلامي شد و برگشتم تا 21 سال پيش ايران بودم و دوباره به آلمان رفتم و در آن جا ساكن شدم كه سه سال پيش همسرم فوت كرد و از آن به بعد بين ايران و آلمان در رفت و آمد هستم و ديگر نه مال اين جا هستم و نه مال آن جا. هنگامي هم كه به ايران مي‌آيم بعضي از دوستان لطف دارند و مي‌خواهند صداي كلفت من در فيلم‌هايشان باشد و دعوت به كار مي‌كنند. در آلمان هم اقدام به كار دوبله كردم اما نشد انجمن آن ها آن قدر محكم وعالي است كه نمي‌توان وارد شد، حتي گفتم نقش‌هايي كه لهجه دارد را به من بدهيد، گفتند ما خودمان اين كارها را مي‌كنيم البته اسمم را نوشتند و آدرس گرفتند كه اگر نياز داشتند تماس بگيرند كه از آن زمان 10 سال مي‌گذرد. آن جا كارهاي خيلي زيادي دوبله مي‌شود و كانال‌هاي زيادي دارند كه كارهاي دوبله شده پخش مي‌كنند. در قديم سريالي را به نام « 5 دقيقه به آخر» را دوبله مي‌كرديم كه هر قسمتش 2 ساعت بود. نماينده‌هاي دوبلاژ دنيا كه يكي از آن‌ها آلماني بود آمده بودند و تماشا مي‌كردند و باورشان نمي‌شد 17 صفحه را دو نفري يك تيك بگوييم. از آن‌ها پرسيدم شما چگونه مي‌گيريد؟ گفتند خط خط اما امروز دوبله‌هايشان به دهه 40 ما كه دوران طلايي دوبله ايران است رسيده و بسيار عالي شده است.

وضعيت امروز دوبله

به نظر من دوبله قديم خيلي بهتر بود، البته علتش گوينده‌ها نيستند، بلكه سرعت بي‌مورد است كه وارد كار امروز دوبله شده است. يكي از دلايل اصلي كه دوبله‌ها ضعيف شده‌اند، كم شدن درآمدها و بالا رفتن هزينه‌ها است. من شب عيد كه ديگر اوج كار است ديدم خيلي از گوينده‌ها بيكار بودند. كساني هم كه كار دارند تند‌تند آن را انجام مي‌دهند تا كار جديدي بگيرند تا بتوانند درآمدي داشته باشند. با وجود اين كه الان كار بي‌نهايت ساده شده است. قديم كه كار مي‌كرديم دستگاهي داشتيم، بنام «لوبر» كه فيلم را تكه‌تكه نشان مي‌داد و امكان سوختن فيلم هم بود و كار را بسيار سخت مي‌كرد، اما امروز امكانات بسيار خوبي وجود دارد و فن‌آوري‌هاي زيادي شده است. دوبله‌هاي كارتون هم خيلي خراب شده است و صداها سرجايشان نيستند. البته خود انيميشن‌ها هم چنگي به دل نمي‌زنند و اصلا قابل قياس با گذشته كه به صورت دستي ساخته مي‌شدند نيستند. الان همه آدم آهني و جنگ و خونريزي شده كه آثار مخربي براي بچه‌ها دارد و يك نوع خيانت به آن‌هاست. بچه‌ها هم صميمانه آ‌ن ها را دوست دارند. به نظر من اسم اين‌ها را نمي‌شود كارتون گذاشت و نامش قتلگاه است.

توصيه به جوانان

جوان‌هايي كه مي‌خواهند وارد اين كار شوند، سعي كنند شغل ديگر يا درآمد ديگري داشته باشند و در كنار آن به دوبله بپردازند. سفارش من اين است بياييد پشت ما را خالي نگذاريد. اين كار بايد ادامه داشته باشد ولي با آبرو و احترام. در آلمان كساني كه دوبلور هستند برخلاف اين جا احترام زيادي دارند و فرقي ميان آن‌ها، يك هنرپيشه و حتي رييس‌جمهور نيست. اگر جوان‌ها تصميم گرفتن وارد اين كار شوند پشتوانه‌اي داشته باشند تا تن به ارزان‌فروشي ندهند. خود من زماني جزو هيات مديره سنديكاي گويندگان بودم و به خاطر دفاعي كه از حقمان كردم دو ماه من را كنار گذاشتند، ما براي كارمان احترام و ارزش قائل بوديم و به خاطر همين معتقدم دهه40 دوران طلايي دوبله ايران است. من يادم است در فيلمي ژاپني جاي وكيلي صحبت مي‌كردم كه پيگير اصلاح قانوني مي‌شد و ضمن به ثمر رساندن آن در پايان آنقدر گريه مي‌كرد تا مي‌مرد. من براي آن فيلم يك هفته مريض بودم واعصابم خراب بود. براي كارمان جانفشاني مي‌كرديم و فيلم‌ها هم يكي از يكي بهتر دوبله مي‌شد.

الان متاسفانه انشعاباتي هم در دوبله به وجود آمده و انجمن ديگري به نام انجمن گويندگان جوان تشكيل شده كه بعضي از كارهايشان را هم ديدم و خوب بودند. اما مساله‌اي كه خيلي مهم است عده‌اي نزديك به 300 تن در انجمن گويندگان و سرپرستان گفتار فيلم دارند از اين كار نان مي‌خورند و نبايد با هم لج و لجبازي داشته باشند. من مخالف ورود جوان‌ها نيستم و اين كه مي‌گويند دوبلورها دور خودشان حصار كشيده‌اند درست نيست، اما نمي‌شود دو سنديكا داشته باشيم. الان اين دو انجمن مثل دو بچه شده‌اند كه اين طرف و آن طرف كوچه مي‌ايستند و به هم فحش مي‌دهند. آرزويم اين است كه اينها با هم كنار بيايند و اگر اين كار به نتيجه نرسد قطعا هر دو طرف پشيمان خواهند شد.

اين روزها

من عاشق كار دوبله هستم و اگر امروز از نوه‌هايم در آلمان جدا مي‌شوم و به ايران مي‌آيم به خاطر اين كار است و اگر هم به آلمان مي‌روم به خاطر مزار همسرم است و با آن حرف مي‌زنم. وقتي هم كه اين جا مي‌آيم علاوه بر كار دوبله با هم دوره‌هايم بسيار ارتباط دارم و مي‌روم و آن‌ها را پيدا مي‌كنم و يا سر كار مي‌بينمشان. در همين مدت كوتاه چند بار به ديدن عطا‌اله كاملي رفتم ايشان از مديران دوبلاژ خيلي خوب بودند و با هم خاطرات بسياري را داريم. از آخرين فيلمهاي موفقي هم كه در دوبله‌اش شركت كردم «تحليلش كن» به مديريت بهرام زند است. در اين سفرم هم چند فيلم براي تلويزيون به مديريت خانم زهره شكوفنده و محمود قنبري كار كردم، موسسه قرن 21 هم بارها از من تقاضاي مديريت دوبلاژ كرده اما من خيلي خسته‌ام و ديگر حوصله سينك زدن ندارم. آخرين كارم هم مجموعه «مدار صفر درجه» است كه مديريت آنها بهرام زند بر عهده داشت.

جامانده از صحبت‌هاي صادق ماهرو

- تا كنون دوبار به عنوان بازيگر مقابل دوربين ظاهر شدم. يكي در فيلمي از مهدي رييس‌فيروز كه به خاطر اينكه بايد در صحنه‌اي از طناب بالا مي‌رفتم از كار كنار رفتم و ديگري با فريدون مجلسي كه نقش كوتاهي را بازي مي‌كردم.

- بهروز وثوقي چندسالي بعد از من وارد دوبله شد كه گوينده بسيار خوبي بود و از بهترين كارهايش هم «پليس‌هاي بين‌المللي مرز نمي‌شناسند» بود تا اينكه از طريق منوچهر والي‌زاده وارد سينما شد.

- براي فيلم «خرقه» از كاملي، خسروشاهي و بهرام دعوت كردم خودم هم سياه پوست را گفتم بعد از پايان كار جلال صفا رييس دوبله آن زمان گفت: دوبله اين فيلم مثل پيانو مي‌ماند كه هر كدامش يك صدا مي‌دهد.

- با علي حاتمي در «حسن كچل» همكاري كردم ومعتقدم او يك دانشمند بود كه خيلي مي‌فهميد. از من خواست صدايم را براي نقش غول بسازم و بعد هم تلافي كرد واسم من را در تيتراژ، بزرگ بالاي گوينده‌هاي ديگر نوشت.

انتهاي پيام

  • یکشنبه/ ۹ اردیبهشت ۱۳۸۶ / ۱۱:۱۵
  • دسته‌بندی: سینما و تئاتر
  • کد خبر: 8602-04710
  • خبرنگار : 71133