گفتوگو با محمد قاسمزاده؛ «راههاي توليد ادبيات خلاقه در ايران مسدود شده است»
محمد قاسمزاده اعتقاد دارد: چند دهه پيش، دره عميقي ميان ادبيات جدي و عامهپسند وجود داشت، ولي امروز مرزها مخدوش شدهاند. اين داستاننويس با حضور در خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در گفتوگويي با گروه فرهنگ و ادب ايسنا عنوان كرد: مخالف ادبيات عامهپسند نيستم، هرچند كه خواننده آن هم نيستم و شايد بعضي از كتابهاي اينچنيني را خوانده باشم. ضمن اينكه سالانه هزاران رمان و مجموعه داستان توليد ميشود كه بسياري از رمانها جزو ادبيات عامهپسندند. وي با بيان اين مطلب كه توليد ادبيات عامهپسند را به فال نيك ميگيرد، چراكه تعداد خوانندگان ما را زياد ميكند، افزود: از ميان خوانندگان ادبيات عامهپسند، بخشي در آينده خواننده ادبيات جدي خواهند شد. قاسمزاده دليل پرمخاطب بودن ادبيات عامهپسند را درگير نشدن خواننده با مسالهاي ذكر كرد و اظهار داشت: ادبيات عامهپسند ما را با هيچ چيز درگير نميكند و مانند سريالهاي تلويزيوني تنها به فكر سرگرم كردن مخاطب است و اين طبيعي است كه خواننده دنبال چيزي باشد كه او را سرگرم كند. وي درباره تفاوت ادبيات عامهپسند و جدي امروز با قبل از انقلاب توضيح داد: ادبيات عامهپسند كه در كودكي ما وجود داشت، كمتر به مطبوعات جدي راه مييافت و حتا ناشري كه ادبيات خلاقه توليد ميكرد، سراغ اين كتابها نميرفت. درواقع اين نوع كتابها ناشران خاص خود را داشتند، ولي حالا اينطور نيست. امروز نههزار ناشر داريم كه براي انتشار كتاب به هر سمتوسو ميروند و حتا ناشران جدي ما هم به چاپ كتابهاي عامهپسند روي ميآورند. نگارنده رمان "رقص در تاريكي" معتقد است: ادبيات خلاقه راههايي براي ايجاد جاذبه دارد، ولي آن راهها در ايران مسدود است. در كشورهاي ديگر اين راهها در راديووتلويزيون وجود دارند، كه در اينجا اينگونه نيست. در كشور ما تبليغ كتاب نيست يا در دانشكدههاي ما به زحمت پس از حافظ، شاعر و نويسندهاي مطرح ميشود و اصولا استادان ما ادبيات جديد را نميشناسند. وقتي ادبيات به دست مردم نميرسد، چگونه انتظار داريم كه آنها كتاب بخوانند؟ وي با بيان اين مطلب كه استادان دانشگاه ما متخصص ادبيات معاصر نيستند، افزود: ادبيات معاصر سالهاست در دانشگاههاي ما جا ندارد. مجلات ادبي هم تقريبا وجود ندارند، يعني با اين تعداد جمعيت، يك يا دو مجله ادبي، يعني هيچ و صفر. او در ادامه با انتقاد به وضعيت تيراژ كتابها گفت: چگونه است كشوري كه 20هزار دانشجوي ادبيات فارسي دارد، تيراژ كتابهايش زير دوهزار است؟! در كشوري كه نههزار ناشر داريم، چرا بايد هزارو200 كتابفروشي باشد؛ در حالي كه اين موضوع بايد برعكس شود. وقتي تمام اين راهها براي توليد ادبيات خلاقه بسته است، چگونه ادبيات جدي توليد شود؟ قاسمزاده متذكر شد: ادبيات عامهپسند راههاي خود را هميشه دارد و از آن هم استفاده ميكند، اما اين وسط ادبيات جدي ميماند و راههايي كه براي توليدش بسته است. وي با بيان اين مطلب كه امروز نه ناشر، نه روزنامهنگار و نه نويسنده ما نميداند چه بايد بكند، گفت: ما امروز در حالي كه پا به شرايط جديد ميگذاريم، بايد شرايط را بشناسيم و مطابق آن رفتار كنيم. وقتي از روابط سنتي نشر وارد روابط مدرن شدهايم، بايد سازوكار آن روابط را بدانيم؛ ولي ناشران ما اين را نميدانند، به اين دليل وقتي كتابي را منتشر ميكنند، مصيبت فروش آن را دارند. البته تازگيها ناشران دارند چيزهايي ياد ميگيرند، مثلا جشن رونمايي كتاب برگزار ميكنند، ولي در اين حد هم وقتي ميخواهند نويسنده يا منتقدي را دعوت كنند، كسي را نميشناسند. نگارنده "توراكينا" با اعتقاد بر اينكه شرايط زندگي امروز عوض شده است و مخاطب ديگر وقت چنداني براي خواندن كتاب ندارد، يادآور شد: در اين اوضاع، بايد به مخاطب اطلاعات داده شود و روي كتاب تبليغ شود كه اين كار بيشك تاثير دارد. چگونه است روي اثري كه تبليغ ميكنند، به چاپ دهم يا يازدهم ميرسد؟ اين يكي از راههايي است كه ميتواند در جذب مخاطب و توليد ادبيات جدي تاثير داشته باشد. روزنامهها ميتوانند اين كار را انجام دهند، ولي متاسفانه آنها هم پاتوق چند نفر شده است. وي در عين حال دو دهه اخير را از دهههاي مهم در ادبيات داستاني ايران دانست و متذكر شد: داستانها و رمانهايي كه در دو دهه اخير نوشته شده، جزو بهترين داستانهاي 80 سال اخير ايراناند. البته ما هنوز "بوف كور"مان را چاپ نكردهايم و با آن بايد بهعنوان يك استثنا برخورد كرد و كنارش گذاشت، اما به لحاظ زباني، نويسندگان اين دو دهه قويتر از نويسندگان گذشتهاند. قاسمزاده موضوعات مطرحشده را در داستان دو دهه اخير متنوعتر از گذشته دانست و درباره سبك نويسندگان اين دو دهه توضيح داد: نويسندگان امروز نسبت به گذشته كارورزي بيشتري در سبكها داشتهاند؛ گيرم كه كار آنها در حد تجربهاندوزي باشد، ولي در دل تجربهاندوزي كارهاي بزرگ به وجود ميآيد. اين داستاننويس افزود: در موضوع سياست نويسندگان ما در گذشته يك سمتوسو داشتند و سمت خوشبينانه كه "آينده از آن ماست" و "مردم و مبارزاتشان مهم است" را ملاك قرار ميدادند، ولي برخورد نويسندگان اين دو دهه بسيار متنوع است. گاهي دنبال انكار سياست و گاه دنبال تعيين آن رفتهاند و گاه به روشهاي سياسي و درست وغلط بودن آن و... پرداختهاند و ديگر يك خط مشخص كه زير پوشش رئاليسم اجتماعي، داستان ميگفتند، نداريم و انواع و اقسام نگاه به سياست وجود دارد، كه به اين دليل اين دو دهه بسيار مهم است. وي در عين حال معتقد است: ممكن است اين تجربيات به جايي نرسد. هميشه چيزي مطرح شده و به مكتب هم تبديل نشده و بازتاب وسيعي هم نداشته، ولي گاهي هم به مكتب تبديل و ماندگار شده است. او درباره تجربههاي داستاننويسان دو دهه اخير و كارهايي كه با توجه به ادبيات غرب و نظريه پستمدرن انجام ميدهند، گفت: بعضي از كارهايي كه در ايران انجام ميشود، در بيرون ايران جاذبه خود را از دست داده است، ولي داستاننويسان ما هنوز آن را تجربه ميكنند؛ همسويي ما با ادبيات غرب، همسويي همزمان نيست. ادبيات پستمدرن كه از هفت يا هشت سال قبل در ايران اوج گرفت، سه يا چهار دهه قبل در غرب مطرح بود، كه اينك اوجش را در غرب از دست داده است. ولي اينجا بسياري از تجربيات در اين زمينه همراه با آگاهي نيست و اطلاع دقيقي از آن جنبش و مكتب نداريم؛ هركس برداشتي دارد، مثل همان داستان فيل در خانه تاريك مولوي. نويسنده "بانوي بيهنگام" آگاهي كافي از اين جريانات را باعث زودتر به نتيجه رسيدن دانست و افزود: آن وقت است كه دوره آزمون طي و خطاها كمتر خواهد شد و اثري كه خلق ميشود، با آن جريان همخواني بيشتري خواهد داشت. ولي ما با يك دوره ترجمه كتابهاي پستمدرن ميخواهيم با يك جنبش همراهي كنيم، مثل اينكه كورسوي چراغي را داشته باشيم و بخواهيم با آن همراهي كنيم. وي يكي از مشكلات ادبيات امروزمان را نبود نقد درست دانست و گفت: يكي از مشكلات ما اين است كه نقد در اين كشور مرده است. اگر كسي تاب تحمل عقيده ديگري را ندارد، نبايد سراغ ادبيات داستاني بيايد، نه به عنوان نويسنده و نه به عنوان منتقد؛ زيرا ادبيات جاي سبكها و صداهاي متنوع است. قاسمزاده با اشاره به كتاب "رئاليسم و ضد رئاليسم" سيروس پرهام، اظهار داشت: در اين اثر يك سبك مثلا رئاليسم به عنوان ادبيات درنظر گرفته ميشود و بسياري از شاهكارهاي ادبي را به عنوان ضد رئاليسم مورد حمله قرار ميدهد؛ اين يعني بدترين ادبيات و استبداد محض. آيا ميتوان داستايوفسكي را به عنوان ضد رئاليسم محكوم، يا كافكا را منكوب كرد و گفت، ما ادبيات داريم. وي افزود: متاسفانه اين شيوه به اخلاق ما تبديل شده؛ من اگر پستمدرن باشم، با تمام ادبيات غير پستمدرن به اين شيوه برخورد ميكنم، يا اگر نويسنده داستان روانكاوانه باشم، با تمام ادبيات غير روانكاوانه برخورد ميكنم و اينگونه است كه همه با هم فرو ميروند. اين داستاننويس با بيان اين مطلب كه دوره غولها گذشته و به اين دليل كسي در اين دو دهه چهره بزرگي نشده است، تصريح كرد: در تمام هنرها اين اتفاق افتاده است و ديگر دوره، دوره غولها نيست؛ زيرا سطح آگاهي مردم به غولها بسيار نزديك شده و اين موضوع بسيار هم خوب است؛ چراكه در گذشته آنها به بت تبديل ميشدند و چون امروز سطح آگاهي مردم بالا رفته، نه تنها در اين دهه، بلكه در دهههاي بعد هم ديگر غولها به وجود نميآيند. هرچند به باور قاسمزاده، از دل اين دو دهه نويسندگان مطرح و خوبي براي دهههاي بعد به وجود خواهند آمد. انتهاي پيام