گفت‌وگو با حسين سناپور؛ «هيچ‌گاه نويسنده‌ي بزرگ نداشته‌ايم»

به گفته‌ي حسين سناپور، ما هيچ‌وقت نويسنده‌هاي خيلي بزرگي نداشته‌ايم كه البته شرايط اين موضوع دارد بيش‌تر فراهم مي‌شود.

اين داستان‌نويس با حضور در خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، از رويكرد به ادبيات داستاني در مواجهه با شعر، رمان و داستان كوتاه، اقبال مخاطبان به آثار ترجمه‌يي، توجه به مضمون و محتوا و زنان نويسنده سخن گفت.

سناپور صحبت‌هايش را در مقايسه‌ي وضعيت شعر و داستان امروز، اين‌طور شروع كرد كه اقبالي كه بخصوص تا دهه‌ي 40 از شعر مي‌شد، و تا اوايل انقلاب و چه بسا بعد از آن هم ادامه داشت، حداقل از اوايل دهه‌ي 70 برعكس شده؛ يعني پيش از انقلاب، اقبال به شعر خيلي بيش‌تر بود و بعد از اين مقطع، ظاهرا توجه به داستان بيش‌تر شده است.

او با بيان اين‌كه اين موضوع براي خود اهالي ادبيات هم جالب بوده و گاهي درباره‌ي آن صحبت كرده‌اند، با اشاره به سخنراني علي‌محمد حق‌شناس با موضوع "پايان دوران شعرمحوري و آغاز داستان‌محوري"، خاطرنشان كرد كه اين موضوع طبعا يك دليل نمي‌تواند داشته باشد؛ دلايل متعدد است، اما چيزي كه به نظر او برجسته مي‌آيد و تا حدي درباره‌ي آن فكر كرده، اين است كه تا پيش از انقلاب، دنبال اين بوديم كه ببينيم وضع مملكت چه مي‌شود. «همه‌ي مردم و روشنفكران چشم به راه يك اتفاق بزرگ بودند. آن زمان نگاه‌ها رو به جلو بود و شعر هم، بخصوص شعرهايي كه وجه سياسي بيش‌تري داشتند، چنين چيزي از عهده‌شان برمي‌آمد.»

اين داستان‌نويس در ادامه به اين موضوع رسيد كه وقتي انقلاب شد، بخشي از تصورات اتفاق افتاد و شايد بخش نه. «خود اين خيلي‌ها را به اين سمت كشاند كه به‌جاي حركت رو به جلو و فكر به آينده، برگردند و بيش‌تر به گذشته فكر كنند؛ به اين‌كه از كجا آمده‌ايم، هويت، ريشه‌ها و مسائل‌مان چيست. درمجموع وجه خردگرايي و توجه به گذشته در فرهنگ‌مان قوي‌تر شد كه نمودش را بخصوص در علوم انساني مي‌بينيم. كتاب‌هاي تاريخي يا علوم اجتماعي كه به نحوي تاريخ را تحليل مي‌كنند يا رواج بيوگرافي‌نويسي در قالب كتاب كه بخصوص در 10، 15 سال گذشته زياد شده، همه نشانه‌ي توجه به گذشته است.»

به‌اعتقاد سناپور، به نظر مي‌رسد بين شعر و داستان، داستان توانايي بيش‌تري داشته تا برگردد و تعقلي‌تر به گذشته، آدم‌ها، گذشته‌شان و تاريخ سال‌هاي دور و نزديك نگاه كند. «وجه تعقلي داستان به نسبت شعر بيش‌تر است و خواننده‌هاي ما هم كه مي‌خواهند براي سوال‌هاي‌شان درباره‌ي گذشته‌ي تاريخي و هويت فرهنگي‌مان پاسخي پيدا كنند، بيش‌تر به اين گونه‌ي ادبي توجه نشان داده‌اند.»

او در توضيح دليل ديگري هم كه گفت كم و بيش به آن اشاره شده است، به اين پرداخت كه ما از نظر شعر غني هستيم و كار كلاسيك خوب به اندازه‌ي كافي داريم. حتا شعر نو خوب هم زياد داريم. بنابراين هر خواننده براي خواندن شعر به سراغ آن‌ها مي‌تواند برود و درنتيجه توجه به شعرها و شاعران تازه كم‌تر است، درحالي‌كه تعداد رمان‌هاي خوب‌مان در اين مقايسه و در 100 سال داستان‌نويسي‌مان خيلي كم است؛ و درنتيجه اشتياق براي ادبيات داستاني و بخصوص رمان، بيش‌تر.

حسين سناپور در ادامه در مقايسه‌ي وضعيت رمان و داستان كوتاه و اين‌كه گفته مي‌شود رمان خوب نداريم، گفت: در كشور ما از جهتي خوشبختانه بهترين كارهاي دنيا مرتب ترجمه مي‌شوند؛ اگرچه تا حدي بي‌حساب و كتاب است، اما به‌هرحال اين امكان را داريم كه بسياري رمان‌هاي خوب دنيا را به فارسي داشته باشيم؛ "خدايان چيزهاي كوچك" آرونداتي روي كه جايزه‌ي "بوكر" را گرفت و در انگلستان و هند پرفروش شد، "آن‌جا برو كه دلت تو را مي‌برد" از يك نويسنده‌ي ايتاليايي و آثار ديگري از نويسندگاني چون جان گريشام تا گونتر گراس و غولي مثل يوسا.

نوبسنده‌ي رمان‌هاي "نيمه‌ي غايب" و "ويران مي‌آيي" در ادامه‌ي اين موضوع افزود: درنتيجه بخصوص شايد در 10 سال گذشته، تعداد بسيار زيادي از بهترين رمان‌هاي دنيا در دسترس خوانندگان ما بوده است و خواننده‌ي ما هم به‌طور طبيعي رمان‌ها‌ي ايراني را با آن‌ها مقايسه مي‌كند و باز به‌طور طبيعي مي‌شود گفت، كارهايي كه در حد كارهاي خوب دنيا باشد، زياد نداريم. طبيعي است در اين مقايسه به اين نتيجه برسيم كه تعداد رمان‌هاي خوب‌مان زياد نيست.

سناپور اين نگاه را وجه بيروني موضوع دانست و يادآور شد: از كشورهاي ديگر آثار خوب‌شان ترجمه مي‌شود و مي‌خوانيم. از پرو احتمالا فقط يوسا را خوانده‌ايم؛ درواقع خواننده‌ي‌ ما كارهاي ايراني را با آثار ترجمه‌نشده مقايسه نمي‌كند. فكر نمي‌كنم بيش‌تر از 10 كشور ازجمله آمريكا، انگليس، فرانسه و ايتاليا باشند كه وضع‌ رمان‌نويسي‌شان خيلي بهتر از ما باشد. از خيلي كشورها كاري ترجمه نمي‌شود، از بعضي جاها هم مثل تركيه مثلا آثار اورهان پاموك در ايران منتشر مي‌شود كه مورد توجه قرار نمي‌گيرد. اين موضوع به‌عبارتي به سخت‌گيري خواننده برمي‌گردد و طبيعي است او كتاب‌هاي بي‌عيب و نقص خوب بخواهد.

به گفته‌ي وي، بعيد است كه به جز آن 10 كشور، رمان‌نويسي ما خيلي عقب‌تر از بقيه باشد.

او در ادامه در توضيح دليل دروني اين‌كه چرا كم‌تر رمان خوب داريم، متذكر شد: رمان‌نويسي كار حرفه‌يي است و كسي كه بخواهد مدام رمان بنويسد، بايد بتواند از اين راه زندگي كند؛ درحالي‌كه در كشور ما اين‌طور نيست. رمان‌نويسان ما حرفه‌يي نيستند؛ يا اغلب پاره‌وقت‌اند. رمان‌نويسي هم با كار پاره‌وقت جور درنمي‌آيد، درحالي‌كه داستان كوتاه را پاره‌وقت هم مي‌توان كار كرد. مي‌شود يكي دو روز يا هفته‌اي نشست و سر و ته يك داستان كوتاه را جمع كرد و چون در مملكت ما داستان‌نويسي پاره‌وقت است و حرفه‌يي نيست، داستان كوتاه‌نويس، زياد، و به همان نسبت، خوب داريم. داستان كوتاه‌نويسي ما، شايد منهاي آمريكا – كه در اين زمينه بي‌نهايت قوي است – با چند كشور برتر ديگر در زمينه‌ي داستان‌نويسي مي‌تواند رقابت يا برابري كند.

حسين سناپور از رويكرد و اقبال خوانندگان به آثار ترجمه‌يي در مقايسه با آثار تأليفي هم گفت.

نويسنده‌ي مجموعه‌ي داستان‌هاي "با گارد باز" و "سمت تاريك كلمات" اين موضوع را بسيار طبيعي دانست، با اين استدلال كه يك ايران است در مقابل كل جهان و براي نمونه به اين موضوع اشاره كرد كه اگر يك نمايشگاه نقاشي بين‌المللي هم باشد و ما وقت محدودي داشته باشيم، طبعا اول آثار خارجي را مي‌بينيم.

وي گفت، با اين كه سينما را خيلي دوست دارد، اما شايد در سال يكي دو فيلم ايراني ببيند، براي اين كه آن‌قدر فيلم خوب خارجي هست كه ترجيح مي‌دهد آن‌ها را ببيند يا به استقبال زياد از تئاترهاي خارجي در جشنواره‌ي فجر اشاره كرد و گفت: اگر در طول سال هم تئاترهاي خارجي داشته باشيم، از تئاترمان از اين هم كم‌تر استقبال مي‌شود.

سناپور در ادامه خاطرنشان كرد: اما اگر ايران را با پرو، كلمبيا، بنگلادش و حتا آمريكا مقايسه كنيم، فكر نمي‌كنم اقبال به آن طرف خيلي سنگين‌تر باشد. درست است كه اين‌جا بهترين كتاب‌هاي ديگر كشورها منتشر مي‌شوند، اما كتاب‌هاي خارجي كه تجديد چاپ مي‌شوند، خيلي كم‌اند. مثلا كتاب‌هاي يوسا كم‌تر چاپ دوم شده، درحالي‌كه معمولا مترجم خوبي هم داشته است. البته استثنائا سالي دو سه اثر به چاپ چهارم، پنجم رسيده‌اند؛ مثل "كوري" ساراماگو؛ اما مگر آخرين كتاب ترجمه‌شده‌ي ماركز - "زنده‌ام كه روايت كنم" - چقدر چاپ شده؛ درحالي‌كه او غول داستان‌نويسي جهان است، يا كتاب‌هاي كوندرا هم. يعني اگر سراغ تك كتاب يا تك نويسنده برويم، مي‌بينيم استقبال از آثار خارجي خيلي هم زياد نيست و اتفاقا به رمان‌هاي خوب ايراني خيلي بيش‌تر توجه شده است.

او نشانه‌ي اين موضوع را هم بيش‌تر شدن رغبت ناشران به داستان ايراني و بخصوص رمان عنوان كرد و گفت: اگر استقبال مخاطبان زياد نبود، اقبال ناشران هم بيش‌تر نمي‌شد. ناشراني كه اصلا داستان كار نمي‌كردند، حداقل دو سه سال است كه به انتشار اين نوع ادبي روي‌ آورده‌اند و همه‌ي اين‌ها نشان مي‌دهد وضع آن‌قدر هم بد نيست.

سناپور در بخش ديگري از اين گفت‌وگو درباره‌ي تأثير دانش و آگاهي نويسنده از ديگر علوم، بخصوص علوم انساني، يادآور شد: دانش و دانايي هرچه بيش‌تر باشد، طبعا در داستان‌نويسي تأثير مي‌گذارد؛ بخصوص علوم اجتماعي و انساني. اما اين‌كه اين‌ها تأثير مستقيم و تعيين‌كننده داشته باشند، گمان نمي‌كنم اين‌طور باشد.

به‌اعتقاد او، عامل اصلي، هيچ‌كدام از اين‌ها نيست؛ عامل اصلي، همين است كه داستان را بلد باشيم، كار را جدي بيگريم و احيانا قصه‌ي خوبي پيدا كنيم و خوب آن‌را تعريف كنيم؛ شرط اصلي نويسنده‌ي خوب بودن، اين است. طبيعي است كه ده‌ها چيز ديگر هم به اين موضوع كمك مي‌كند، ازجمله دانش‌هايي غير از داستان‌نويسي. اما اگر داستان ما مشكل دارد، در اين نيست كه نويسنده، دانش اجتماعي يا دانشش از علوم انساني كم است، بلكه مشكل اول در خود داستان‌نويسي است؛ يكي اين‌كه تكنيك داستان را خوب و به قدر كافي بلد نيستيم و ديگر اين‌كه براي‌مان به‌صرفه نيست و وقت كافي برايش نمي‌گذاريم؛ اگر اين دو باشد، مي‌شود داستان قابل قبولي درآورد.

وي درباره‌ي نويسندگان بزرگ و مقايسه‌ي اين نويسندگان در دنيا و ايران اظهار داشت: نويسندگان‌مان را در حد نويسندگان بزرگ و غول‌هاي جهان مثل داستايوفسكي، تولستوي، كوندرا و كافكا نمي‌بينم. براي نويسنده‌ي غول شدن شايد دانش نويسنده در زمينه‌ي فلسفه، علوم اجتماعي و تاريخ، بايد زياد باشد. ما هيچ‌وقت نويسنده‌ي غول نداشته و نداريم؛ نويسندگاني در حد ماركز، يوسا، كوندرا و داستايوفسكي.

البته به نظر اين نويسنده، شرايط اين موضوع دارد بيش‌تر فراهم مي‌شود، اما زمانش معلوم نيست.

او در عين حال به اين نكته هم اشاره كرد كه اين نويسنده‌ها تعدادشان خيلي كم است و شايد 10، 15 نفر بيش‌تر نشوند. اين را هم يادآوري كرد كه به شخصه مثلا همينگوي را هم جزو اين نويسنده‌ها حساب مي‌كند.

سناپور كه دوره‌اي را در كارگاه‌هاي داستان‌نويسي هوشنگ گلشيري گذرانده، درباره‌ي توجه به قصه و مضمون در داستان و آن‌چه درباره‌ي‌ كار گلشيري گفته مي‌شود كه فرم‌گراست و بي‌توجه به محتوا، توضيح داد: اين حرف شايد از طرفي درست باشد، ولي از طرفي دروغ است. درباره‌ي گلشيري مثلا مي‌گفتند فرماليست است، به اين معنا كه به مسائل اجتماعي يا محتوا توجه ندارد؛ اما من در نويسنده‌هاي خودمان هيچ كسي را كه به اندازه‌ي او به مسائل اجتماعي توجه داشته باشد، سراغ ندارم، حتا كساني كه ادعايش را هم دارند. آن‌قدر كه مسائل اجتماعي در كار او هست و حتا در شخصي‌ترين كارش هم مثل "كريستين و كيد"، در كار هيچ نويسنده‌ي ديگري ديده نمي‌شود.

وي در عين حال متذكر شد: اما اين درست است كه گلشيري يك آدم تجربه‌گرا بود. دنبال اين بود كه نوترين و بديع‌ترين داستان را بنويسد. با مسائل تكنيكي خيلي سر و كله مي‌زد كه خودش - اگر مهم‌ترين شاخص نباشد - از مهم‌ترين خصلت‌هاست. به اين معنا با خيلي‌ها فرق مي‌كرد و داستان‌هايش اغلب ساده نبودند، گاهي موضوعاتش پيچيده و بغرنج بود. بخشي از هويت تاريخي‌مان را در "معصوم پنجم" دستمايه‌ي كار قرار داده و خود موضوع خودبه‌خود دشوار بود. يا در "كريستين و كيد"، تقابل فرهنگ ايراني و شرقي را با فرهنگ اروپايي و بخصوص انگليسي، دستمايه‌ي كارش كرده كه باز خود موضوع خودبه‌خود پيچيده‌ است. داستان‌هايش اغلب ذهني هستند (يعني متكي به ذهن شخصيت‌ها) و اين دلايل باعث مي‌شود كار او ساده و عامه‌فهم نباشد. آن‌ها كه دنبال اين بودند طوري بنويسند كه كارگر كارخانه و كشاورز روستايي هم كارشان را بفهمد، با اين نوع كار مشكل داشتند و انگ‌هاي جورواجور به آن مي‌زدند.

سناپور كه مجموعه‌ي مقالات "همخواني كاتبان" را در بررسي كارهاي هوشنگ گلشيري گردآوري كرده، معتقد است، هر اسمي بر كار او مي‌توان گذاشت، به‌جز اين‌كه غيراجتماعي است و به محتوا توجهي ندارد.

وي درباره‌ي توجه خودش به مسائل جامعه و اتفاقات اطراف، آن‌را دغدغه‌اش دانست و اين‌كه بعد توجه مي‌كند كه خواننده‌ چه مي‌خواهد يا الآن از نظر اجتماعي چه بايد نوشت.

او با بيان اين‌كه دغدغه‌ي خودش را مي‌نويسد، افزود: اگر نويسنده دغدغه‌ي خودش را ننويسد، سفارشي‌نويسي مي‌كند و بعيد مي‌دانم كار خوبي نوشته شود. البته يك وقت سفارشي را از اجتماع، ناشر يا نهادي مي‌گيريم كه دغدغه‌ي خودمان هم هست، كه در اين صورت، بعيد نيست داستان خوبي دربيايد.

به‌گفته‌ي سناپور، اگر نويسنده در زمانه‌ي خود زندگي كند و درگير مسائل پيرامونش باشد، خودبه‌خود چيزي خواهد نوشت كه بيان بخشي از مسائل اجتماع و حرف ديگران هم هست. البته اين احتمال هم هست كه كسي دغدغه‌ي خود را بنويسد كه مسائل اجتماعي نباشد. ممكن است داستان خوبي هم بنويسد، ولي معمولا با اقبال خواننده روبه‌رو نمي‌شود. گرچه ممكن است عده‌ي كم‌تري آن را بپسندد و تعريف كنند، ولي طبعا فروش و بازخورد اجتماعي زيادي نخواهد گرفت.

بخش پاياني اين گفت‌وگو به ارزيابي داستان‌نويسي زنان رسيد. سناپور درباره‌ي‌ گستردگي اين حضور و در عين حال انتقادهاي مطرح‌شده، از جمله تكراري شدن كارها، جهان‌بيني‌هاي بسته و پرداختن صرف به امور روزمره از طرف زنان، به ايسنا گفت: تا حالا فكر مي‌كردم درباره‌ي آدم‌هاي موفق شايعه درست مي‌كنند، اما ظاهرا درباره‌ي جريان‌هاي داستان‌نويسي هم اين‌طور است و حرف‌هاي عجيب و غريبي درباره‌ي داستان زنان زده مي‌شود. به نظر من تغيير و تحولات اجتماعي دارد اتفاق مي‌افتد، بخصوص در حيطه‌ي زنان. موفقيت آن‌ها فقط در داستان نيست، در خيلي جاهاي ديگر هم هست كه مشخص‌ترينش ورودي‌هاي دانشگاه است كه نسبت حضور زنان به مردان 70 به 30 است. اين اتفاق كه شايد اسمش را خيزش هم بتوان گذاشت، برخلاف تمام محدوديت اجتماعي براي زنان اتفاق افتاده است.

او افزود: شنيده‌ام تعداد كتاب زن‌ها دو سه برابر شد و چه در برنده‌هاي جوايز، چه در نامزدها، تعداد زنان حتا گاهي از مردها هم بيش‌تر مي‌شود. اين نشان مي‌دهد داستان زنان رشد خيلي خوبي داشته، اما اين‌كه گفته مي‌شود از دست هم كپي مي‌كنند، گمان نمي‌كنم درست باشد. اين موضوع اگر درباره‌ي زن‌ها درست باشد، درباره‌ي مردها هم همين‌طور است.

وي در عين حال خاطرنشان كرد: تنها جنبه‌اي از اين حرف كه مي‌شود گفت نكته‌ي درستي در آن است، اين است كه موضوعات اغلب زنان نويسنده، موضوعات خانه و خانواده است. گرچه نگاه به اين موضوع هم در نويسنده‌هاي مختلف فرق مي‌كند، ولي شايد از نظر موضوعي، دايره‌ي انتخاب زن‌ها محدودتر بوده است. اين نكته اگر هم درست باشد، غيرعادي نيست، براي اين‌كه زنان ما اجازه‌ي تجربه‌هاي اجتماعي كم‌تري دارند.

سناپور همچنين گفت: به جهان‌بيني بسته و باز خيلي اعتقاد ندارم، براي اين‌كه در درجه‌ي اول، داستان نوشته مي‌شود و در درجه‌ي دوم ممكن است برداشت فلسفي شود. اول نويسنده بايد داستانش را خوب بنويسد. اگر هم بيش‌تر داستان‌هاي زنان به حيطه‌ي خانواده مربوط مي‌شوند، به نظرم نشان‌دهنده‌ي اين است كه درگيري‌شان با آن‌جاست و اگر در اين‌باره تأسفي هم هست، براي كل جامعه است و به همه‌ي ما برمي‌گردد كه چرا اين اجتماع طوري با زن‌ها رفتار كرده كه جايگاه و درگيري‌شان فقط به خانواده مربوط شود. اگر هم كوتاهي باشد و تقصيري، به كل جامعه برمي‌گردد؛ نه فقط به زن‌ها.

حسين سناپور آثار ديگري را نيز منتشر كرده، ازجمله: داستان‌هاي نوجوانان "افسانه‌ي شب طولاني" و "پسران دهكده" و همچنين مجموعه‌ي مقالات "ده جستار داستان‌نويسي".

"نيمه‌ي غايب" او برگزيده‌ي مهرگان ادب در سال 78 شد و در سال 79 نيز به همراه "برهنه در باد" محمد محمدعلي برگزيده‌ي‌ يلدا. همچنين "ويران مي‌آيي" جزو كانديداهاي نهايي جايزه‌ي گلشيري و يلدا شد و "با گارد باز" هم كانديداي نهايي جايزه‌ي گلشيري.

انتهاي پيام

  • جمعه/ ۱۳ مرداد ۱۳۸۵ / ۰۹:۳۷
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 8505-05700
  • خبرنگار : 71157