داريوش معمار: شعرخوانهايمان كم نشدهاند شعر نو، مدرن و حتا شعر زبان، اينروزها سخت پرطرفدارند
بايد قبول کنيم که عميقترين هنر مدرن ما، امروز باز هم همان شعر است؛ تنها هنري که امروز طرفداران و خوانندگانش کمتر از آن به عنوان يک رسانه انتظار دارند و بيشتر در بستر هنر، به ساختن و پرداختن به آن سعي ميکنند. داريوش معمار - شاعر - با بيان اين مطلب در گفتوگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، يادآور شد: شايد بهتر باشد اول تکليف خود را روشن کنيم. شعر آيا يک کالاست که ما از آن ايجاد صحنهي عرضه و تقاضا را انتظار داشته باشيم؛ يا اصولاً هنر کالاست؟ بهنظرم، هنر کالا نيست، اين نبودنش هم البته نه از قابل عرضه نبودن، بلکه از هنر بودن آن برميآيد. وي با اعتقاد بر اينكه هنر توليد نميشود، در ادامه توضيح داد: هنر به اين دليل كه تعريف نميشود، توليد نميشود. چيزي که آن را نتوان تعريف کرد و از آن شناخت مشخصي به مصرفکننده ارايه داد، قابل عرضه و مصرف نيست و چيزي که عرضه و مصرف نشود، توليد هم نمي شود. پس اثر هنري چگونه شکل ميگيرد؟ شايد بتوان گفت اثر هنري ساخته ميشود. ساخته شدن همانطور که ميدانيد، لزوماً بهمعناي توليد شدن نيست؛ آنطور که انسان ساخته ميشود، شکل ميگيرد. اين شاعر جوان در ادامه همين بحث افزود: معناي توليد مثل در انسان، توليد شدن نيست؛ چون انسان قابل عرضه به مثابه کالا نيست. اما حيوان توليد ميشود، چون قابل عرضه است. حالا از خود ميپرسيم چيزي که قابل توليد وعرضه نيست، چرا قيمت دارد؟ بعد به اين جواب مي رسيم که در اصل آنچه که ما مثلاً بابت يک کتاب شعر ميپردازيم، قيمت آن نيست؛ چون ما چيزي را ميتوانيم قيمتگذاري کنيم که آنرا بتوان مصرف کرد؛ درصورتيکه يک شعر خوب هميشه در حال دوباره شدن است و به همين دليل، هيچوقت مصرف نميشود. وي معتقد است: آنچه پشت جلد يک کتاب شعر با عنوان قيمت ثبت ميشود، قيمت شعر نيست، بلکه قيمت چاپ و کاغذ است. درباره اينكه گفته ميشود شعر امروز اقبال ندارد، بر طبق شناخت از تشکلها، انجمنها و نشستهاي شعري که در سراسر ايران برگزار ميشود، ميگويم شعر نو، مدرن و حتا شعر زبان، اين روزها سخت پرطرفدارند، حتا بيش از شعر کلاسيک و همينطور هنر مدرن؛ اما اين وسيله، يعني کاغذ است که امروز اعتبار گذشته را ندارد. معمار با بيان اين مطلب كه شعر امروز مخاطب خود را دارد، تصريح كرد: سري به اينترنت بزنيد؛ خب اگر شعر معاصر اقبال عمومي ندارد، پس مخاطب اين همه گفتوگو و مقالهاي که نوشته ميشود و از طرف خبرنگاران سايتها و خبرگزاريها انجام ميشود، کجاست؟ اين همه وبلاگ ادبي، با اين همه شعر نو از کجا آمده؟ فکر ميکنم بايد دقيقتر نگاه کنيم. وي در عين حال افزود: بله، تيراژ کتاب - يعني کاغذي که در دهههاي قبل به دليل نبود تنوع رسانهيي، مهمترين رسانه بوده - خصوصاً در مورد شعر، با توجه به نحوه ساخته شدن و در دسترس قرار گرفتنش، پايين آمده است؛ اما شعرخوانهاي ما کم نشدهاند. قبلاً تيراژ کتابها مثلاً 50 هزار نسخه بود، امروز شده هزار نسخه. در عوض بيش از 50 هزار وبلاگ و بيش از هزار سايت ادبي کوچک و بزرگ ساخته شده که هر کدام در ماه چندينهزار بازديدکننده دارند؛ پس روشها عوض شدهاند. سرايندهي «مريم بنت سعيد» ادامه داد: با اين اوصاف، شعر و هنر اتفاقاً به خودش نزديکتر شده است. در ضمن به اين نکته هم بايد اشاره کنم كه شعر کلاسيک هم خوانده ميشود. خب شعر کلاسيک چندصد سال بهدليل نبود هيچ امکان رسانهيي و نبود هنرهايي مانند نمايش و نقاشي و حتا موسيقي - که ميدانيد در اينجا حکم مسخرگي و بياعتباري داشته -، در آن دوران، سخت به طبقه اشراف وابسته بود. تنها شعر بهعنوان هنري نسبتاً مردمي، حکم رسانه را بهعهده داشته است. وي گفت: همين يکه بودن شعر باعث شده، شعر کلاسيک بخصوص غزل، ريشههاي عميقي در فرهنگ مردم ما داشته باشد. اما از سوي ديگر، در بسياري از مواقع، اين وظيفهي رسانه بودن، شعر را از هنر دور کرده، چون رسانهها بر پايهي ارزشها عمل ميکنند و هنري که به تبليغ ارزش و عرف خاصي مقيد باشد، نميتواند بالنده شود. معمار وضعيت شعر نو را با شعر كلاسيك متفاوت دانست و اظهار داشت: شعر نو از بدو شکلگيري تا امروز، تا آنجا که توانسته، از زير بار اين رسانه بودن و مقيد بودن شانه خالي کرده و به ذات هنر نزديک شده است. ازسويي، ظهور هنر سينما و برداشته شدن قيد و بندها و ممنوعيت هنرهاي ديگري که آمادگي رسانه شدن را داشتهاند و برعهده گرفتن وظيفه تبليغ ارزشهاي عرفي توسط اين هنرها - بخصوص طي چند سال اخير - بهنوعي باعث شده اين احساس بهوجود بيايد که شعر يعني همان رسانه آييني، به بحران دچار است؛ درصورتيکه اينطور نيست. شعر، جلوتر از داستان، سينما، نمايش، موسيقي و تئاتر، عليه رسانه بودن شوريده و با غلبه کردن بر رسانه، به خودش نزديک شده است. وي درباره مقصد شعر امروز و آينده آن معتقد است: شعر امروز به همان ناکجايي که همه اصرار دارند، ميرود. اما ناکجا کجاست؟ جايي ديگر است که مفهوم بودن خود را از نرسيدن و همواره در راه بودن و رفتن کسب ميکند، و شاعران امروز مسافران اين ناکجا هستند؛ روندگاني که تنها به رفتن فکر ميکنند. اگر منصفانه نگاه کنيم، شاعران شعر نو در اين مملکت، پيشگامان درک زندگي مدرن و شکستن قالبها و حصارهاي زندگي اينجايي بوده و هستند كه اين تهور و نترسي، بنا به سنت عرف و عادت که هميشه در جبهه مبارزه با تغير است، هرچند مهجور و تنهاست، اما بيشک ماندگار و هميشه در راه بودن است. معمار در پايان گفت: وضعيت مخاطب شعر در تمام دنيا به ركود دچار است، به اين دليل که شعر امروز دنيا، بيش و پيش از تمام هنرهاي ديگر از کالا و مصرف شدن و رسانه بودن تن برتابيده و سعي کرده است تا به ذات هنر نزديک شود، و البته شعر امروز ايران هم از اين قاعده مستثنا نيست. انتهاي پيام