به گزارش ایسنا، با شروع جنگ تحمیلی صدام علیه ایران در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، نخستین کسانی که بیشتر از همه ملت ایران طعم تلخ جنگ و تجاوز به سرزمین و خانه و کاشانه خود را چشیدند، مردمانی بودند که در مناطق مرزی و همجوار با عراق ساکن بودند.
ازجمله شهرهایی که در آغاز جنگ هدف تاختوتاز دشمن بعثی قرار گرفت؛ شهرآبادان بود؛ اما دراینبین مقاومت و ایستادگی مردم و بهویژه جوانان و بچه مسجدیهای محلههای شهر آبادان در برابر تجاوز دشمن، خاطراتی ارزشمند و ماندگار را بجای گذاشته است که مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس را بر آن داشته تا همزمان با ایام شروع جنگ تحمیلی هشتساله رژیم بعثی علیه ایران، در چند شماره این حوادث و اتفاقات را منتشر کند:
راهاندازی تعاونی مسجد
مدتی که گذشت، مواد غذاییای که بچهها از گوشه و کنار و از خانههایشان تهیهکرده بودند هم تمام شد و دوباره با کمبود غذا مواجه شدند. به همین دلیل مسجد از کمیته ارزاق آبادان برای تأمین غذای بچهها کمک گرفت.
غذایی که آنها میفرستادند، خیلی کم و بیکیفیت بود ولی بچهها دنبال این چیزها نبودند و فقط میخواستند غذایی باشد که آنها را برای جنگیدن سرپانگه دارد.
مشکل تأمین آذوقه مردم خیلی حاد شده بود و به همت دفتر امامجمعه، حاجآقا جمی و دادستانی آبادان، کمیته ارزاق، مسئول آذوقه رسانی به مردم شهر و حتی ارگانهای موجود شد. آنها هم برای توزیع آذوقه از مساجد کمک خواستند و مسجد علی بن ابیطالب (ع) توزیع آذوقه کوی کارگر و اروسیه را بر عهده گرفت.
کنار دیوار انتهایی شبستان مسجد یک اتاق قرار داشت که در آن رو به خیابان باز میشد و روبه روی ردیف N بود. بچهها اسم این اتاقک را که مشرفبه خیابان اروسیه هم بود، تعاونی گذاشته بودند.
بیشتر بخوانید:
ابتکاری برای ریزش منافقین در جنگ
داستان نخستین مواجهه یک خانواده با جنگ
کمیته ارزاق، سهمیه ارزاق محله را به مسجد میفرستاد و سهمیه فردی و قیمتها را نیز مشخص میکرد. گاهی هم خود صاحب کالا همراه با جنسش، البته با دستور کمیته ارزاق به مسجد میآمد تا جنس را تحویل بدهد و پس از فروش، پولش را بگیرد و برود.
خیلی از مغازهدارها هم اجناسشان را رایگان در اختیار تعاونی میگذاشتند تا بین مستمندان توزیع شود. عباس حیاتیان که مسئولیت اصلی توزیع را بر عهده داشت، با چند دستیار، اجناس ارسالی را در اتاقک خالی میکردند.
زمان توزیع اجناس، معمولاً جلو در اتاقک تعاونی تجمع میشد و این موضوعی نگرانکننده بود. برای همین بچههای مسجد تصمیم گرفتند برای نگهبانی و پناه گیری آنی، سنگری در کوچه بسازند. در مواقعی هم که عراق منطقه را زیر آتش داشت، یا تعاونی را باز نمیکردند یا اگر باز بود، فوراً آن را میبستند و از مردم خواهش میکردند که سریع متفرق شوند.
توزیع ارزاق مجانی بین نیازمندان
در همان زمان اسماعیل سوری توانست از طریق آقای رشیدیان، نماینده آبادان در مجلس که ساکن همان محل بود، پولی تهیه کند تا بتوانند با تهیه ارزاق مجانی مستمندان شناساییشده را در آن وانفسای جنگ، تا حدی تحت حمایت قرار دهند. این قدم بزرگی بود و به بچههای مسجد هم روحیه داد.
زندگی در شهر جنگی
منازل شرکتی که نزدیک به مراکز نفتی و صنعتی و نظامی، بهخصوص پالایشگاه و پتروشیمی آبادان بودند، خیلی در معرض خطر قرار داشتند. علاوه بر این، کمبود ارزاق، قطع آب و برق، مشکلات خدمات شهری مثل حملونقل و خدمات پزشکی و بهداشتی، شرایط جنگی و توصیههای مسئولان برای ترک شهر، باعث شده بود که مردم، سراسیمه خانوادههایشان را از زیر آتش دور کنند.
بیشتر مردم خانوادههایشان را از شهر بیرون برده بودند و از هر خانواده یک یا دو مرد برای دفاع در شهر مانده بودند. تنهایی افراد باقیمانده در محلهها باعث مهربانی بیشازپیش مردم باهم شده بود.
مردم سعی میکردند داشتههای کم خودشان را با بقیه تقسیم کنند. عدهای مساجد را برای زندگی ترجیح میدادند؛ چون هم نوعی امنیت روحی پیدا میکردند و هم ساختمان مساجد تا حدودی استحکام مناسبی داشتند.
نظامیها و نیروهای وابسته معمولاً در مقر خودشان مستقر بودند. بعضی از مردم هم در سنگرهایی که خودشان ساخته بودند، زندگی میکردند. این سنگرها با ادامه جنگ کمکم به سنگرهای جمعی تبدیل شدند.
دفاع از شهر با هر عقیدهای
بعضی از جوانان مسلمان و غیرمسلمانی که به مساجد و نهادها و ستادهای گروهکها وابسته نبودند یا اعتقادی نداشتند، به خاطر غیرت دفاع از شهرشان، مانده بودند. این افراد با بچههای هممحلیشان در خانهای جمعی زندگی میکردند و درعینحال از اموال همسایگان هم محافظت میکردند.
اعتقادات مختلف آنها باعث شده بود که خودشان به چنین خانههایی، خانه تیمی بگویند و بچههای مسجد به آنها لقب جبهه آزادیبخش داده بودند!
۱۰ مهر بود که عنایت با نوزده عدد برنو که سپاه به مسجد تحویل داده بود، با شادی و هیجان به مسجد آمد و بچهها را صدا کرد. همه دور او جمع شدند و از شدت خوشحالی، سریع مشغول پاک کردن تفنگها شدند.
محمود برای اینکه تفنگها را آزمایش کند و مطمئن شود سالماند، چند تیر هوایی شلیک کرد. از آن روز به بعد با وجود اسلحهها، نگهبانی جدیتر شد.
شهر خیلی نا امن و ناآرام شده بود؛ برای همین فردای آن روز عنایت دستور ساخت دو سنگر را داد، یکی مقابل در ورودی و یکی دیگر سر نبش خیابان اروسیه. عنایت یک پاسبخش هم برای ارتباط بین دو سنگر انتخاب کرد.
از آن روز به بعد بچهها با تفنگهای برنو بهنوبت در این سنگرها نگهبانی میدادند. اوایل که هنوز اسلحه نداشتند، مسعود و بهرام با کادر آشپزخانه که از خانه آورده بودند، نگهبانی میدادند. آنها با جلد پلاستیکی دفترهای درسی، برای کاردهایشان غلاف درست کرده بودند و آن را به کمر میبستند و نگهبانی میدادند.
منبع:
علیرضا فخارزاده، سعیده سادات محمودزاده حسینی، بچههای مسجد طالقانی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران ۱۴۰۲، صص ۹۳، ۹۴، ۹۵، ۹۷، ۹۸، ۹۹،
انتهای پیام