به گزارش ایسنا، بعد از انقلاب نمود کلی و اکثریتی جامعه و سبک زندگی به شکلی معنیدار تغییر کرد. این تغییرات با شروع جنگ تحمیلی رشد کرد. تا پایان نبرد و مبارزه با رژیم بعث به اوج تکامل خود به عنوان سبکی منحصر به فرد از زندگی تبدیل شد.
در این دوران، ارزشهای ایرانی اسلامی در بالاترین مدل خود در جامعه نمود یافت. در این دوران با اکثریتی مواجه بودیم که تمام قلب و روحشان با اسلام و انقلاب بود. از فرزند بالاتر و ارزشمندتر در جهان مادی برای یک خانواده، برای والدین، وجود ندارد. در بحبوحه جنگ هزاران خانواده با عزیمت فرزندانشان به جبهههای جنگ مشکلی که نداشتند بلکه آنها را مایه افتخار خود میدانستند.
بسیاری از نوجوانان که هنوز به استقلال کامل نرسیده بودند حتی بسیاری از آنها که شرایط سنی برای حضور در جبهه را نداشتند به هر طریقی خود را به خط مقدم میرساندند. شاید امروزه برخی منتقدین و افکار عمومی به همین مساله انتقاد داشته باشند که چرا نوجوانان زیر سن قانونی به جبهه میرفتند و استدلالات جامعهشناختی و بحث آسیبهای اجتماعی را پیش بکشند که شاید در اصول اجتماعی درست باشد اما یک نکته اینجا از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و آن، تفوق ارزشهای حاکم بر جامعه است. بدین معنا که ما آن زمان در مقطعی از تاریخ بودیم که در آن روحیه سلحشوری، جانفدایی برای وطن و اسلام، یک ارزش والا بود که هیچ کس و هیچ استدلالی در زمان خود نمیتوانست بر آن غلبه کند.
البته در دهه شصت و در بحبوحه جنگ، همه مردم مثل هم زندگی نمیکردند و اقشار مختلف داشتیم اما اکثریت جامعه به شکلی قاطع بر همین ارزشها استوار بود. در آن زمان آنقدر که دغدغه دفاع از میهن مهم بود، تجملات و رسیدن به ظاهر چشمگیر و جذابیتهای بصری جمعی، پسند جایگاهی نداشت. آن روزها اگر جوانی اگر بی دلیل به جبهه نرفته بود در درون خود عذاب وجدان داشت و احساس میکرد جامعه به اون به مثابه کسی مینگرد که توان یا جسارت دفاع از میهنش را نداشته است.
دهه شصت دههای متفاوت بود. به اذعان خبرنگاران خارجی و کارشناسان، عجیب بود که یک نوجوان تخریبچی با چه انگیزه و نیتی پا در میدان مین میگذارد. همه ما صحنههای زیادی از همان جوانان و نوجوانان جان برکف دیدهایم. مقایسه کنید با دستهای از جوانان امروز که با هر تنشی میان جمهوری اسلامی ایران با رژیم اشغالگر صهیونیست، با سرعت هرچه تمامتر به سمت پمپ بنزینها میروند تا برای فرار هرچه دورتر و بیشتر، باکشان خالی نباشد.
اینها همه به ارزشهایی برمیگردد که در دوران دفاع مقدس در خانوادهها جاری بود. پدر خانواده اگر توانایی جبهه رفتن نداشت، هر روز پای تلویزیون اخبار را پیگیری میکرد و با بغض و گریه و حسرت نبودن در کنار رزمندگان، روزگار سپری میکرد. آن طرف اتاق، مادر مدام برای رزمندگان دعا میکرد و شجاعت جوانان رزمنده را تحسین میکرد. در چنین سبک زندگی و فضای خانوادگی، فرزندان هم به تدریج با این احساسات، عواطف و ارزشهای مسلط خانواده آشنا میشدند و خواسته و ناخواسته این ارزشها در درون آنها نهادینه میشد.
دهه شصت همه چیزش فرق میکرد. خانوادهها ساده زیستتر بودند. سطح توقعات پایینتر بود. و همین پایین بودن سطح توقعات، زندگی را به غایت شیرین و کم دغدغه میکرد. میتوان از تمام کسانیکه در آن دهه بزرگسال بودهاند جویا شد و بدون شک همه آن سشیرینی و خوشبختی خانوادههای دهه شصت را تایید میکنند.
آیا امروز با بالا رفتن سطح توقعات و به دنبال آن سطح رفاه خانوادهها، بجز رفاه و آسایش، آیا خوشبختی و خرسندی هم در این سبک زندگی به ارمغان آمده؟ آیا آنقدر که جوان و نوجوان دهه شصت از افتخار و شرف حضور در جبهه نبرد علیه ظلم به خود میبالید و لذت میبرد، جوان امروزی از آزادیهای بی پایبست و رها و لباسهای متعدد و متنوع و ارتباطات بی مرز و محدوده و حریم و حرمت، احساس خرسندی میکند؟
انتهای پیام
زمان دفاع مقدس ارزشی والاتر از حضور در جبهه برای جوانان نبود!
به اذعان خبرنگاران خارجی و کارشناسان، عجیب بود که یک نوجوان تخریبچی با چه انگیزه و نیتی پا در میدان مین میگذارد. همه ما صحنههای زیادی از همان جوانان و نوجوانان جان برکف دیدهایم. مقایسه کنید با دستهای از جوانان امروز که با هر تنشی میان جمهوری اسلامی ایران با رژیم اشغالگر صهیونیست، با سرعت هرچه تمامتر به سمت پمپ بنزینها میروند تا برای فرار هرچه دورتر و بیشتر، باکشان خالی نباشد.