به گزارش ایسنا، نوزدهم بهمن ماه ۶۰، خیابانهای زعفرانیه در تهران مرکز درگیریهای بزرگی بود که آینده سازمان مجاهدین را تحت تأثیر قرار داد. چندین پایگاه مهم مجاهدین خلق تحت محاصره نیروهای سپاه قرار گرفت و ساکنین آن بشدت مقاومت میکردند. صدای مستمر رگبار گلولهها و انفجار، تمامی منطقه را تحتالشعاع خود قرار داده بود. ساعاتی بعد، خبر مهمی در سراسر ایران پیچید: «موسی خیابانی و اشرف ربیعی(همسر مسعور رجوی) به همراه تعداد زیادی از مهمترین فرماندهان مجاهدین کشته شدند».
حادثهای که تشکل مجاهدین در داخل ایران را به نقطه پایانی خود نزدیک کرد و (چند ماه بعد در رخدادهای ۱۲ – ۱۹ – ۲۱ اردیبهشت ۶۱) به سرفصل نهایی رسید. رخدادی مهم که مسعود رجوی آن را «عاشورای مجاهدین» نامید. پس از محاصره این خانه تیمی و چند ساعت درگیری مسلحانه آنجا توسط پاسداران انقلاب اسلامی تصرف شد. در این واقعه ۲۳ نفر از جمله آذر رضایی کشته شدند.
در این زمینه بیشتر بخوانید:
*از فتوای «پاسدارکُشی» منافقین چه میدانید؟
*ردی از خونهای دهه ۶۰ در جشنواره فیلم فجر
*رابطه فرهنگی منافقین با «سیانور»
*جنایتهای «اشرف» علیه زنان
فعالیت گروه مجاهدین خلق در بین سالهای ۶۰ تا ۶۴ بر ترورهای داخل ایران متمرکز بود. یک بخش از این جنایات معطوف به ترور سران نظام یا اصطلاح مجاهدین «راس هرم» بود که واقعه ۷ تیر و ۸ شهریور(انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلام و دفتر نخست وزیری) از آن جمله است و یک بخش نیز زدن سرانگشتان نظام(اصطلاحی که مجاهدین بکار میبردند) بود که شامل مردم کوچه و بازار میشد که گاه تنها جرمشان داشتن عکس امام خمینی یا شهدای انقلاب بر دیوار مغازهشان بود.
با این وجود پس از ضربه ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ و ترور مرکزیتِ داخل کشورِ سازمان در خانه زعفرانیه و هلاکت موسی خیابانی(مرد شماره دوم سازمان) و اشرف ربیعی همسر رجوی که هدایت ترورها را برعهده داشتند، به مرور از توان و ظرفیت این گروه در داخل کشور کاسته شد.
موسی خیابانی که تنها بازمانده کلیدی سازمان بود بعد از آزادیاش در سال ۱۳۵۷ در جریان قدرتطلبیها و خودکامگی مسعود رجوی که رقیب اصلی موسی بود عمرش تباه شد. موسی خیابانی پس از پیروزی مردم علیه رژیم شاهنشاهی به دلیل کشته شدن رهبران سازمان و خلاء رهبری، تشکیلات سازمان مجاهدین خلق را سازماندهی و فرماندهی میکرد و مسعود نیز با هماهنگیهای ساواک شاه از زندان آزاد شده بود موسی را رقیب تشکیلاتی خود میدانست که در همین روزها کشمکشهایی بین موسی و مسعود در جریان بود تا اینکه اعضای قدیمی و جدید که تازه جذب شده بودند این امر را احساس و بعد از دستور اقدام مسلحانه علیه انقلاب مردمی از سازمان جدا شدند.
یکی از اعضای جدا شده از سازمان مجاهدین خلق روایت میکند: «به یاد دارم رجوی ملعون لقب موسی خیابانی که «سردار» بود را به یک خواننده فریب خورده دیکته کرد که در سالن اجتماعات بین همه اعضاء مسعود را «سردار مسعود» خطاب کنند. رجوی حتی به میراث موسی تلف شده هم رحم نداشته و حسادت میورزید.»
همچنین صفاءالدین تبرائیان کارشناس تاریخ معتقد است که ازدواج مریم و مسعود رجوی نه شرعی بود و نه عرفی. مسعود رجوی عامدانه یکی از اعضای رده بالای سازمان یعنی مهدی ابریشمچی را مجبور کرد که همسرش مریم عضدانلو را ترک کند تا مسعود با او ازدواج کند. مسعود این اقدام را انجام داد تا مهدی ابریشمچی را تحقیر کند.
اشرف ابریشمچی کودک سه ساله مریم قجر عضدانلو (مریم رجوی) و مهدی ابریشمچی، اولین فرزند طلاقهای ایدئولوژیک در تشکیلات مجاهدین خلق بود که در شهریور ۱۴۰۰ در سن ۳۹ سالگی بدون رعایت سلسله مراتب تشکیلاتی، به سمت معاونت زهرا مریخی مسئول اول تشکیلات، گماشته شد. او در سال ۱۳۶۱ به دنیا آمد. و نامش را با «الهام» از نام اشرف ربیعی همسر اول مسعود رجوی که در درگیری ۱۹ بهمن کشته شده بود، اشرف نهادند.
در رخداد ۱۹ بهمن، یک نفر دیگر هم نقش خاص خود را داشت و آن فرزند یکساله اشرف یعنی مصطفی رجوی است. وی که تنها عضو باقیمانده از این درگیری بود، توسط نیروهای سپاه از مرگ نجات یافت و آنگاه در آغوش لاجوردی ماندگار شد. پاسداری که برای نجات جان او اقدام کرد در حال خروج از معرکه توسط منافقین مورد هدف قرار گرفت. این کودک خردسال بعداً تحویل پدربزرگ خود شد که نهایتاً به فرانسه منتقل و در آنجا تحصیل کرد و مدتی بعد به دستور مسعود رجوی به قرارگاههای مجاهدین در عراق منتقل شد. مصطفی بعدها مخالف سیاستهای پدرش در مناسبات شد و نتوانست زندگی در تشکل مجاهدین را برای همیشه پذیرا باشد. «مصطفی» که نام «محمد» برای او انتخاب شده بود، پس از خروج مجاهدین از عراق، به زندگی شخصی روی آورد و از مجاهدین جدا شد.
«محسن رضایی» فرمانده وقت سپاه گفته است: «سازمان (منافقین) گیج بود و بعد از ضربه ۱۹ بهمن نتوانست بفهمد با چه تواناییای از جمهوری اسلامی مواجه است؛ اما هشدار بزرگی برای سازمان بود و بیشتر در حالت گیجی به سر میبرد و قدرت تحلیل شکست را نداشت».(راه؛ تاریخ شفاهی دکتر محسن رضایی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، صص493-499)
انتهای پیام