فلسفه در ایران امروز /۲

فلسفه و آینده آن در ایران

«باید تعقل را به‌جای تقلید، تفکر را به‌جای تعصب، روش نو را به‌جای عادت به کار ببریم؛ اگر این سه واژه را در آموزش جابه‌جا کنیم، مشکل فلسفه حل می‌شود.»

چالش‌های کنونی فلسفه در جامعه امروزِ ما چیست و در عرصه‌های مختلف چطور می‌تواند خود را نشان دهد؟ آیا باید در جستجوی زندگی فیلسوفانه باشیم یا در جستجوی فلسفه در زندگی؟ فلسفه چطور می‌تواند میل به امور غریزی را کاهش دهد و بنیان‌های لازم برای زیست اخلاقی را فراهم کند؟ آیا فلسفه از ما انسان‌های اخلاقی‌تر و شهروندان بهتر و مسئولیت‌پذیر می‌سازد؟ آیا انسان آرمانی و جامعه آرمانی و مطلوب، انسان و جامعه فلسفی است؟ آیا در شرایطی که امروز با آن مواجه هستیم یعنی با توجه به شرایط ملموس جامعه و بحران‌ها و شکاف نسل‌ها و مباحث اقتصادی و فرهنگی، فلسفه می‌تواند در کنش سیاست‌گذاران، تصمیم‌گیران و همچنین بر کنش سیاسی مردم و در حل بحران‌های اجتماعی اثر گذار باشد؟ 

آنچه در ادامه می‌خوانید بخش دوم و آخر میزگرد خبرگزاری ایسنا منطقه اصفهان به مناسبت ۳۰ آبان‌ماه روز جهانی فلسفه و با موضوع «فلسفه و ایران امروز» است که با حضور حجت‌الاسلام والمسلمین جعفر شاه‌نظری، دکترای فلسفه و کلام اسلامی از دانشگاه قم و معاون فرهنگی سابق دانشگاه اصفهان؛ سید مهدی امامی جمعه، دکترای فلسفه و کلام اسلامی از دانشگاه تربیت مدرس تهران و عضو هیئت علمی گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه اصفهان و همچنین علی کرباسی‌زاده اصفهان، دکترای فلسفه تطبیقی از دانشگاه قم، دانشیار گروه فلسفه دانشگاه اصفهان و رئیس خانه حکمت اصفهان برگزار شد.

ایسنا: گفته شد که فلسفه به متن‌خوانی تبدیل‌شده است و رسالت خودش را دوره معاصر انجام نداده یا نمی‌تواند انجام دهد، همین‌طور به نقش کمرنگ فلسفه اشاره شد. فلسفه امروز در کشور ما با چه چالش‌هایی مواجه است و چطور می‌تواند در عرصه‌های مختلف خود را نشان دهد؟

امامی‌جمعه: به نظر من بزرگ‌ترین چالش فلسفه اسلامی این است که ما در نظام آکادمیک چه در حوزه و چه در دانشگاه، تمامیت فلسفه خودمان را در اختیار نداریم، مثلاً طلبه یا دانشجو در سه سطح کارشناسی، ارشد و دکتری با حدود ۳۰ تا ۴۰ قاعده فلسفی حکمت متعالیه آشنا می‌شود، درصورتی‌که نه با زیبایی‌شناسیِ ملاصدرا، نه با عشق شناسیِ ملاصدرا، نه با هرمنوتیک ملاصدرا، نه با فلسفه سیاسی ملاصدرا، نه با فلسفه اجتماعی ملاصدرا و نه با نگاه ملاصدرا نسبت به هنر یا به تعبیر خود او با صنایع لطیفه آشنا نمی‌شود، یعنی اصلاً این‌ها مطرح و به بحث گذاشته نمی‌شود. فلاسفه بزرگ ما در این ۴۰۰ سال، بحث‌های مختلفی ذیل اصالت وجود یا ادله اصالت وجود یا تشکیک وجود مطرح کرده‌اند و درباره آن موضع رد و تأیید داشته‌اند، اما چرا این بحث‌ها در مورد مباحثی که ملاصدرا در مورد زیبایی‌شناسی مطرح می‌کند، صورت نگرفته است؟

خیلی جالب است حتی وقتی اساتید فلسفه‌، اسفار ملاصدرا را تدریس می‌کنند و به جلد هفتم این کتاب می‌رسند، آن را کنار می‌گذارند، یعنی اصلاً بحث نمی‌شود، درصورتی‌که ملاصدرا نزدیک به ۷۰ صفحه در جلد هفتم اسفار در مورد زیبایی‌شناسی و عشق شناسی بحث کرده است. اول باید این مسائل احیا شود. ملاصدرا بحث‌های گسترده‌ای درباره عدالت اجتماعی دارد که باید احیا شود. فلسفه باید مورد نقادی قرار بگیرد، یعنی من معتقدم که فلسفه اسلامی بدون نقد، امکان بازسازی و نوسازی ندارد. بنابراین اولین مرحله، احیای مباحثی است که مورد غفلت واقع‌شده است، در مرحله دوم باید به نقد و آسیب‌شناسیِ آن پرداخته شود. امروز باید دید آیا فلسفه ملاصدرا دقیقاً با سؤالات و مسائل امروز در جامعه خودمان و همین‌طور در جهان، امکان مواجهه دارد یا نه؟ باید ببینیم که آیا ملاصدرا چه پاسخی درباره مسائل امروز دارد، یا چه ظرفیت‌هایی در فلسفه ملاصدرا وجود دارد که امکان مواجهه با مسائل امروز را فراهم می‌کند؟ این ظرفیت‌ها باید شناسایی شود، ضمن اینکه باید خلأها و نارسایی‌های موجود نیز شناسایی شود. این مسائل، مجموعه چالش‌های جدی ما با مسئله فلسفه اسلامی است و من معمولاً می‌گویم این‌ها چالش‌های جدیِ ما با اساتید فلسفه است. فلسفه اسلامی ظرفیت‌های واقعی خودش را دارد، ولی عمده چالش‌های ما روی روش تدریس فلسفه اسلامی و تلقی اساتید فلسفه نسبت به فلسفه اسلامی است.

شاه‌نظری: چالشی که فراروی فلسفه اسلامی به‌خصوص در دوران معاصر قرار دارد، کارکرد آن است، یعنی بعضی می‌گویند چه فایده‌ای دارد که فلسفه بخوانیم؟ با فلسفه خواندن چه مشکلی حل می‌شود؟ چه دردی از ما دوا می‌کند؟ این‌ها سؤالات مهمی است.

امامی جمعه: البته من معتقدم این سؤال از روش تدریس است.

ایسنا: بله، سؤال ما هم همین است که آیا امروز فلسفه، علمی است که فقط محدود به کلاس‌ها و کتاب‌ها است یا اینکه در شرایطی که امروز با آن مواجه هستیم، یعنی با توجه به شرایط ملموس جامعه و بحران‌ها و شکاف نسل‌ها و مباحث اقتصادی و فرهنگی، آیا فلسفه می‌تواند برای سیاست ما نسخه بدهد و در کنش سیاست‌گذاران، تصمیم گیران و همچنین بر کنش سیاسی مردم، در بحران‌های اجتماعی  اثرگذار باشد؟

شاه‌نظری: بله، این‌ها چالش‌هایی است که امروز فلسفه با آن به‌طور جدی مواجه است. فلسفه اگر بخواهد پاسخ شما را بدهد، اول باید دید اینکه آیا ظرفیتش را دارد؟ ما مدعی هستیم که ظرفیتش را دارد. دوم اینکه باید چه‌ کاری انجام شود؟ می‌گوییم باید نوآوری کند، یعنی از آن روش قبلی پوست بیندازد که فقط تعلیم یک سلسله مفاهیم، قانون و قواعد نباشد، البته نمی‌توان این مفاهیم و قواعد را حذف کرد و باید در جای خود باشند، ولی باید از این مسائل کمی پوست بیندازد. اساتید نباید رسالت خود را فقط به جنبه آموزش و تعلیم منحصر کنند. گاهی رسالت دانشگاه را فقط در آموزش تفسیر می‌کنیم، درحالی‌که خروجی دانشگاه نمی‌تواند به‌عنوان سرمایه دانشگاه قرار بگیرد، اگر خروجی دانشگاه را به‌عنوان تولید یک نهاد دانشگاهی و یا سرمایه اجتماعی بدانیم، اینجاست که دانشگاه باید آموزش، پژوهش، فرهنگ و هویت بسازد، یعنی این سه ضلع باید باشند تا دانشگاه رسالت خود را به‌خوبی انجام دهد و دانشگاه وقتی می‌تواند رسالت خود را انجام دهد که این سه ضلع باهم کار کنند. مفهوم اینکه این سه ضلع باید با هم کار کنند، یعنی دانشجو بفهمد که کاربرد آموزش او کجاست؟ بفهمد آموزش او در جامعه به‌عنوان خروجی در کجا می‌تواند نقش ایفا کند؟ یعنی تولیدیِ و خروجی دانشگاه باید ایجاد سرمایه اجتماعی باشد، نه انسانی که فقط یک‌سری آگاهی‌های روز کتابخانه‌ای را در ذهن خود حفظ کرده باشد، چون در این صورت این شخص خیلی نیروی مفیدی برای جامعه نیست و اثربخشی ندارد. این‌ها چالش‌هایی است که فرا روی فلسفه‌ ما هم وجود دارد و این فلسفه باید نوآوری داشته باشد، نوآوری از کجا می‌آید؟ ما در متون دینی می‌گوییم تضارب الافکار موجب تولید علم می‌شود؛ دین هم این قابلیت و ظرفیت را دارد که به این پاسخ‌ها جواب بدهد، فلسفه هم همین‌طور، اما باید معضل اصلی آن حل شود، یعنی تفکر خلاق باید به‌جای آموزش صرف بنشیند.

امامی جمعه: دقیقاً. این سؤالی که مطرح کردید را از فارابی بپرسید که آیا فلسفه می‌تواند با چالش‌ها مواجهه پیدا کند و در راستای پاسخ به مسائل گام بردارد؟ فارابی می‌گوید اگر چنین چیزی نباشد، اصلاً فلسفه لغو است و شبه‌فلسفه است. ملاصدرا اولین هدفی که برای فلسفه بیان می‌کند، خلاقیت است، یعنی فیلسوف باید آفرینندگی و خلاقیت داشته باشد که این نکته خیلی مهمی است و زمینه‌های خود را نیاز دارد.

شاه نظری: بله فراهم کردن زمینه آن کار بسیار سختی است.

کرباسی زاده: بستگی دارد که ما چه رویکردی داشته باشیم. بعضی از آقایان می‌گویند رویکرد شما به فلسفه اسلامی باید به‌گونه‌ای باشد که به‌عنوان آلت و ابزار به آن نگاه کنید، به‌گونه‌ای که در خدمت دین و مفهومی کردن و عقلانی کردن باورهای دینی باشد که البته این‌طور بوده و شاید نگاه غالب به فلسفه هم این بوده است. گاهی رویکرد ما به فلسفه، یک رویکرد اصالتی است که می‌گویند من این متن را می‌خوانم و فلسفه‌ حق، فقط ملاصدرا است و لا غیر، و یا آنچه گاهی نوعی تعبیر از حکمت خالده وجود دارد؛ بنابراین همیشه نقد لازم است و اگر نباشد، ما قطعاً پیشرفت فکری نخواهیم داشت. نگاه امثال هانری کربن، رویکرد طریقی است، یعنی طریقتی به قضیه نگاه می‌کنند، اینکه ما بیاییم فلسفه را با این عنوان نگاه کنیم که می‌خواهیم در زمانه خودمان چه‌کار کنیم. اینجا عامل زمان خیلی مهم است. اگر ما بخواهیم در این زمانه بیندیشیم، یکی از چالش‌ها این است که بالاخره چیزی به نام مدرنیته در این جهان اتفاق افتاده و اکنون چند قرن از آن گذشته است. مواجهه ما با این پدیده چقدر مواجهه دقیق و عالمانه بوده است؟ مثلاً در زمان صفویه بیشتر در امور نظامی و داشتن تسلیحات با غرب ارتباط داشته‌ایم و کم‌کم در دوره قاجار بیشتر به سمت مسائلی رفتیم که ظاهر قضیه بود، ولی با بطن قضیه که تفکر و جهان‌بینی فلسفی غرب بود، به‌درستی تعامل نداشته‌ایم. از کتاب‌های فلسفه غرب ترجمه‌های زیادی شده است، ولی اینکه ببینیم دقیقاً مؤلفه‌های اصلی چه چیزهایی هستند و با آن‌ها دست‌وپنجه نرم کنیم و محصول این دست‌وپنجه نرم کردن این باشد که مسائل بنیادی که در غرب با آن‌ها مواجه شدند را ببینیم و اینکه ما چه پاسخی برای آن‌ها داشتیم، صورت نگرفته است. حتی زیبایی‌شناسی، عدالت اجتماعی و توسعه، مفاهیم مدرن هستند و وقتی یک استاد دانشگاهِ ما، یعنی کسی که اهل حکمت و فلسفه است و می‌خواهد بر اساس آن چیزی که در این تفکر مدرن ساخته‌شده، بگوید که ما در تفکر خودمان چیزی داریم که می‌خواهیم با آن هم‌سخن شویم یا خیر؟ باید گفت که این کارها در مراحل مقدماتی است و شاید خیلی قبل‌تر باید انجام می‌شد تا امروز محصول آن را ببینیم، ولی متأسفانه بر سر مباحث فلسفه موانعی بوده و هست.

ایسنا: برای دوری از زندگی هرروزه که در یک سیکل تکرار قرار دارد و معطوف به نیازهای جزئی و اشتغال دائم یا حداکثری به غرایز و نیازهای شخصی و احتمالاً رسیدن به پوچی است، آیا ما باید در جستجوی زندگی فیلسوفانه باشیم یا در جستجوی فلسفه در زندگی؟ چه تفاوتی بین این دو می‌بینید و فلسفه چطور به ما کمک می‌کند تا با تحلیل و نقد زندگی هرروزه از این زندگی فراتر برویم؟ در این خصوص فلسفه چطور می‌تواند میل به امور غریزی را کاهش بدهد و بنیان‌های لازم را برای زیست اخلاقی فراهم کند؟

شاه‌نظری: انسان‌ها بر اساس باورها، اندیشه‌ها و فکرشان زندگی می‌کنند و اصلاً اگر حکمت نظری و به‌عبارت‌دیگر اگر ایدئولوژیِ اندیشه را نگاه کنید، تفکیک‌ناپذیر است؛ یعنی هرکسی به آن نوع نگاه و به آن نوع باورهای شکل‌گرفته در خودش و با آن فهم ساخته‌شده در خودش زندگی می‌کند، یعنی اگر با این دید، نگاه کنید، همه آدم‌های روی کره زمین با فلسفه‌شان زندگی می‌کنند. اگر این مبنا را بپذیریم که من فکر می‌کنم راهی جز این نیست و شما نمی‌توانید انسان را بین اندیشه‌هایش، باورهایش، اعتقاداتش، شناخت‌هایش و رفتارهایش بُرش بزنید، اصلاً امکان برش زدن نیست و اگر این مبنا را در نظر بگیرید، رسالت فلسفه این است که این باورها را درست کند. تمام تلاش فلسفه‌ ما هم این است که باورهای خرافی و باورهای بر اساس تمایلات نفسانی و باورهای حیوانی را کنار بگذارد و باورهای واقع‌بینانه و مرتبط با حقیقت را اصلاح کند، یعنی فلسفه می‌خواهد این باور را اصلاح کند که سعادت را مثلاً فقط در لذت مادی نبینید، بلکه در لذت‌های بالاتر از این یعنی در لذت‌های عرفانی و معنوی هم احساس کنید، لذا نقش عمده فلسفه همین است که این باورها را تصحیح کند تا انسان‌ها با باورهایی زندگی کنند که به شخصیت آن‌ها شکل می‌دهد.

امامی‌جمعه: اصلاً از نظر فلاسفه بزرگ، فلسفه عین زندگی است و فارابی این موضوع را به‌صراحت مطرح می‌کند و می‌گوید اگر شما یک نفر را در نظر بگیرید که همه آثار ارسطو را خوانده و می‌تواند درس بدهد، ولی زندگی او، زندگی انسانی نباشد و یک نفر دیگر برعکس هیچ‌کدام از این‌ها را نخوانده و اصلاً سواد آن را هم ندارد، ولی زندگی او زندگی انسانی است، به نظر من دومی فیلسوف است و اولی فیلسوف نیست. همه حرف من این است که آیا اساتید فلسفه که فلسفه اسلامی درس می‌دهند یا دانشجویان بعد از گذراندن این سه مقطع، آیا چنین تلقی از فلسفه پیدا می‌کنند یا خیر؟ به نظر من چنین تلقی ندارند.

شاه نظری: نه‌تنها تلقی، بلکه آیا دانشجو وقتی فلسفه می‌خوانَد با وقتی‌که فارغ‌التحصیل می‌شود، در سبک زندگی او تغییری حاصل می‌شود یا نه؟ اگر نشده معلوم می‌شود نقش خود را انجام نداده است.

امامی جمعه: بله، فارابی می‌گوید «فلسفه اصلاً برای زندگیِ انسانی داشتن است.» زندگی انسانی داشتن، دقیقاً روزمره است. یعنی ما در روزمره چطور عمل کنیم؟ این نکته مهمی است یا مثلاً فارابی در کتاب «التنبیه الی سبیل السعاده» می‌گوید تدریس فلسفه باید از کجا شروع شود؟ بعد می‌گوید فلسفه برای جوانان و نوجوانان باید از مباحثی در مورد عدالت، صداقت و دوستی شروع شود، چون بحث ما زندگیِ انسانی در فلسفه است. خیلی جالب است که فلسفه کودک را از آن‌طرف آوردیم، حالا مشکل ما این شده که اصالت وجود را چطور برای یک کودک دبستانی مطرح کنیم؟ درصورتی‌که فارابی می‌گوید «فلسفه را باید از مباحث مربوط به عدالت، صداقت و دوستی شروع کنید.»

کرباسی‌زاده: افلاطون در رساله «جمهوری» و بعضی دیگر مکالماتش، اعضای بدن انسان را متناظر می‌داند و منتقد است فردی که می‌خواهد مسئولیت اجتماعی و رهبری فکری جامعه را عهده‌دار شود باید چه کلاس‌ها و مراحل و مقدماتی را پشت‌سر گذراند.

امامی جمعه: بله دقیقاً. البته یک نکته وجود دارد، ما واژه فلسفه سیاسی را در فارابی داریم، یا مثلاً مفهوم عدالت در مدینه دقیقاً اجتماعی است و با عدالت فردی در زندگی فردی فرق می‌کند. این مفاهیم همیشه در ادوار مختلف تاریخ با واژه‌های مختلف وجود داشته است، یعنی معنا و مفهومش وجود داشته است. انسان زندگی اجتماعی داشته و در زندگی اجتماعی او بحث زیبایی و عدالت مطرح بوده یا حتی فارابی جدا از محبت عاطفی از محبت مدنی صحبت می‌کند. این‌ها هیچ‌وقت موردبحث ما در کلاس‌ها نبوده است و همیشه حرف من این بوده که این بحث‌ها هم باید در کنار همان مباحث نظری مطرح شود و ارتباط آن با مباحث نظری مورد بحث قرار بگیرد؛ البته من همواره معتقدم که خلأها، نارسایی‌ها و ظرفیت‌ها باید شناسایی شود و موردنقد و نقادی قرار بگیرد، آن‌وقت ما دقیقاً به بحث ارتباط فلسفه با زندگی روزمره می‌رسیم.

شاه‌نظری: به‌عبارت‌دیگر بحث فلسفه و زندگی از هم جداشدنی نیست و در فلسفه اسلامی و در بحث اینکه نیک‌بختی، سعادتمندی و خوشبختی در چیست، ابن‌سینا و فارابی می‌گویند در لذت بردن است. لذت چیست؟ این‌طور معنا می‌کنند که لذت این است که رفتار شما متناسب با وجود شما باشد، یعنی مثلاً وقتی چیزی را می‌خورید که با ذائقه شما متناسب باشد، می‌گویید لذت‌بخش است،  فارابی بعد از آن لذت را آرام‌آرام توسعه می‌دهد و می‌گوید یک لذت در خوردن است و یک لذت در دیدن منظره‌های زیبا و بعد همین‌طور تا لذت‌های عقلی، علمی و معنوی بالا می‌رود و اساساً می‌گوید، سعادت و نیکبختی در لذت بردن است، یعنی اگر شما در زندگی‌ات لذت بردی سعادتمند، خوشبخت و نیکبختی هستی.

کرباسی‌زاده: من فکر کنم اگر فلسفه را به معنای عام کلمه بگیریم، دشمن آن یا آفت فلسفه، شتاب‌ورزی است. آفت فلسفه، پیروی از تمایلات فلسفی است و همه فیلسوفان این را می‌گویند. خیلی جالب است که دکارت در تأمل اول از کتاب «تأملات در فلسفه اولی» آنجا که بحث شک را مطرح می‌کند تا به تأمل دوم برسد، نکته جالبی دارد و می‌گوید «من صبر کردم تا دوره جوانیم بگذرد، صبر کردم تا فراغت بال پیدا کنم و این‌قدر تأمل و تحمل کردم تا از آن حالت جهالت بیرون بیایم و وقتی فکری را انجام می‌دهم، بدانم می‌توان تا حدی به آن اعتماد کرد.» این خیلی مهم است و اصلاً این مباحث با ذات فلسفه ارتباط دارد. کسی که فلسفه به جانش افتاد، فلسفه دست از سرش برنمی‌دارد و لذا آدم باید تمرین و ممارست کند که این‌ها صفت‌هایی است که اصلاً با ذات فلسفه ارتباط دارد.

ایسنا: تا چه اندازه رفتارهای اجتماعی از نفوذ نگاه فلسفی ما به زندگی شکل می‌گیرد و آیا فلسفه از ما انسان‌های اخلاقی‌تر و شهروندان بهتر و مسئولیت‌پذیر می‌سازد؟ اگر چنین است آیا انسان آرمانی و جامعه آرمانی و مطلوب، انسان و جامعه فلسفی است؟ یا اینکه اگر جامعه با فلسفه نسبت خوبی داشته باشد، جامعه‌ی اخلاقی‌تر و هنجاری‌تر خواهد بود؟

امامی‌جمعه: اگر بخواهیم مبنایی و مستند صحبت کنیم، ملاصدرا می‌گوید اقتضای فلسفه‌ای که داریم، عشقِ به مردم، تعهد و مسئولیت در برابر مردم و مبارزه با زورگویی است. سهروردی هم جمله‌ای دارد که می‌گوید «ما حکیم را حکیم نمی‌دانیم، مگر اینکه بتواند با اراده خود خلع بدن کند.» ملاصدرا نیز چنین جمله‌ای دارد که می‌گوید «ما کسی را حکیم نمی‌دانیم مگر اینکه عشق به عدالت و عشق به صداقت داشته باشد و در برابر زورگویان مقاومت داشته باشد.» بنابراین باید از نظر ملاصدرا بین ذات و حقیقت حکمت و این مقوله‌ها ارتباط وجود داشته باشد. این دقیقاً یک نوع اخلاق اجتماعی و مبتنی بر عشق به مردم است و جالب است که ملاصدرا روی دیگر فناء فی الله را فنای در خدمت به خلق می‌داند، یعنی می‌گوید «شخصی که به مرحله والا رسیده وقتی‌که خدا را عبادت می‌کند، چنان عبادت می‌کند که مردمی وجود ندارند و وقتی‌که خدمت به خلایق می‌کند، چنان خدمت می‌کند که گویی خدایی وجود ندارد» و این را اقتضای حکمت می‌داند، ولی متأسفانه این بحث‌ها اصلاً مطرح نمی‌شود.

شاه‌نظری: دقیقاً همین جمله را پیامبر(ص) گفته است که چون فانی فی الله است، فانی فی الخلق شد، یعنی آن‌چنان دلسوز خلق شد و آن‌چنان تحمل و عشق می‌ورزد و غصه می‌خورد که وقتی یک نفر خطا می‌رود، گویا او دق می‌کند. برای همین آیه آمد که ما نمی‌خواستیم این‌قدر تو دق کنی که چرا فلانی راه خطا می‌رود. در روایات هم داریم که بهترین عبادت، خدمت خلق است.

امامی جمعه: بله و بعد بحث این است که مبانی فکری ما چیست که مقتضیِ این‌ها شده و به این‌ها رسیده است؟ و این مورد باید توضیح داده شود.

شاه نظری: بله نسبت علم و حلم؛ روایت است که پیامبر(ص) از سه ویژگی صحبت می‌کند و می‌گوید «الحلم یُرد بالجهلَ الجاهل» یعنی آن‌کسی که نابخردی را از جامعه می‌زداید. درواقع آن سرشتی که می‌شود به زندگی و زیست جمعی داد، اخلاق است.

کرباسی زاده: ما الآن در جامعه خود دچار گسست‌ها و شکاف‌های عمیق شده‌ایم و فلسفه باید جایگاه خود را پیدا کند و نسبت خود را با فرهنگ مشخص کند و بازهم باید بگوییم که نسبت بین حکمت نظری و حکمت عملی چیست و بگوییم در فلسفه ما واقعاً همه‌چیز در علامه طباطبایی محقق بود که حکمت نظری و عملیِ او، عرفانِ او و سیر و سلوک او، یگانه بود و هیچ‌کدام از آن‌ها فیلم و تظاهر نیست، یعنی همه آن‌ها واقعیت است. در فلسفه اسلامی حداقل رابطه بین حکمت نظری و عملی خیلی عمیق است و در دوران اخیر به بحث‌های جدی‌تر نیاز دارد تا بتوانیم به شکاف‌ها بپردازیم.

ایسنا: یعنی تأثیر فلسفه همیشه مثبت است؟ آیا فرد باید از سلامت روان برخوردار باشد تا تأثیر فلسفه، مثبت باشد؟ یعنی آیا فیلسوف بدکردار نداریم؟ تضمینی وجود دارد که تأثیر فلسفه در جهت عادلانه‌تر شدن و اخلاقی‌تر شدن انسان و جامعه باشد؟

کرباسی زاده: نه نمی‌توانیم بگوییم که فیلسوف بدکردار نداریم و اصلاً کتابی هم تحت همین عنوان به فارسی ترجمه‌شده است.

شاه نظری: حکیم بدکردار نداریم.

کرباسی زاده: منتهی منظور نویسنده کتاب این است که فیلسوفانی را در تاریخ فلسفه برشمرده که چه سوءاستفاده‌هایی از مکاتبشان شده است، برای مثال چرا باید هیتلر یا فلان سیاستمدار در حرف‌هایش از فلسفه‌ای به‌طور خاص اسم بیاورد؟ یا اینکه گفته چرا باید کتاب چنین گفت زرتشت اثر نیچه، کتاب دعای سربازان هیتلر شود؟ یا چرا مثلاً حرف‌های هیوم در انگلستان که در فلان آشوب از آن استفاده شد. این حرف غیر از ذات فلسفه است؛ ولی همان‌ها هم جواب دارد که چرا فلسفه ‌هایدگر بدون هیچ‌گونه مقدماتی مستقیماً منجر به حزب نازیسم شد و یا مثلاً خیلی روی فلسفه نیچه کار کردند و با مقدمات عجیب‌وغریب به مانیفست پیروان هیتلر تبدیل شد. این موضوع باید بحث شود و اگر برای فلسفه ذات و ویژگی‌هایی قائل شوند، جواب‌مان هم حاصل می‌شود.

شاه نظری: بله به این مسئله برمی‌گردد که فلسفه را به لحاظ ذات و ویژگی‌هایش، چطور تعریف کنیم.

کرباسی‌زاده: مگر اینکه فرد برای فلسفه، ذات قائل نباشد.

شاه نظری: یا ذات قائل نباشد یا به همان اصطلاحات و مفاهیم اکتفا کند. وقتی منزل علامه طباطبایی در خیابان صفائی بود و به حرم می‌رفت، من مکرر و بسیار زیاد همراهش می‌رفتم و آدم این را باور و احساس می‌کرد که او حکیم است یعنی احساس می‌کردی که کوه تقوا و زهد و پارسایی و انسانیت و خرد در حال حرکت است. چنین فردی حکیم است.

ایسنا: دکتر شایگان ‌هم در کتاب «زیر آسمان‌های جهان» این را تفسیر می‌کند.

شاه نظری: به این فرد، حکیم می‌گوییم که در ذات فلسفه بدکرداری به وجود نمی‌آید.

کرباسی‌زاده: ولی به این معنا نیست که فیلسوفان بدکردار نداریم.

شاه نظری: اما اگر فقط به حمایت از اصطلاحات پرداخته شد، مثلاً پزشکی که علمش را دارد، سیگارش را هم می‌کشد و کار دیگرش را هم می‌کند، یعنی او فقط جنبه علمی دارد و نه فلسفه؛ بنابراین علوم را نباید فقط در سلسله مفاهیم و آگاهی‌های ذهنی تفسیر کرد که آن‌وقت فیلسوف بدکردار هم ممکن است پیدا شود.

امامی جمعه: جالب است که فارابی می‌گوید «اگر فلسفه از مباحثی مثل عدالت و محبت شروع نشود، ممکن است فلسفه به آنجایی برسد که فارغ از این حرف‌ها باشد» و بنابراین فارابی می‌گوید «این فلسفه، فلسفه باطلی است.»

کرباسی زاده: اصلاً اکثر فیلسوفان یک بابی راجع به دوستی دارند و این خیلی مهم است که چرا این باب را باز کردند.

ایسنا: به موضوع فرهنگ اشاره کردید، اگر فرهنگ را مکمل وجود انسان و موضوع فلسفه فرهنگ را انسان بدانیم در این مورد فلسفه با ارائه‌ی الگوهایی نوین، چقدر به انسان در شکل­‌دهی هرچه بهتر زیست‌جهان فرهنگی‌­اش و خروج از بحران انسانیت کمک می‌کند؟ 

کرباسی زاده: اگر به این موضوع از زاویه‌ای نگاه کنیم که در فلسفه جدید و معاصر غرب به آن پرداخته‌شده، آن فلسفه یک جهان‌بینیِ کلی است. آقای دکتر داوری در بحث‌شان درباره نیچه، مثالی می‌زدند و می‌گفتند که «فکر نکنید اگر ما اینجا درباره نیچه و هایدگر صحبت می‌کنیم، منظورمان این است که اگر به آلمان رفتید، همه مردم در آنجا دقیقه می‌دانند که نیچه چه چیزی گفته است، حتی بعضی از آن‌ها هم اسم او را هم نشنیده‌اند، اما مهم این است که آن‌ها فرهنگی را تشکیل دادند که حتی آن زیست‌شناس هم به فهم آن مبنا لابد و ناگزیر است.»، این  یعنی تأثیرگذار است، اما متأسفانه فلسفه این نقش را در جامعه ما ندارد و اصلاً پرداختن به واژه فرهنگ و یا اینکه اساساً افلاطون و ارسطو چه تعریفی از آن داشتند و الآن در نظام اجتماعی و سیاسی چه جایگاهی دارد، بحث پیچیده‌ای است.

شاه نظری: بله، چون فرهنگ خیلی معنای وسیعی دارد. اگر این جمله را در راستای پرسش شما بگنجانیم که اگر فرهنگ را در خصوص فرد، انسان، فرهیختگی تعبیر کنیم، اینجاست که نقش حکمت بسیار مؤثر است، لذا اگر به حکیمان خود نگاه کنیم فرهیخته هستند.

کرباسی زاده: تأثیرگذاری اجتماعی آن خیلی مهم است.

شاه نظری: اگر این مبنا را قرار دهیم، همان خرد را رشد دادن و تعقل را رشد دادن است. اگر ما بازتاب یک شیء را برخاسته از درونش تلقی کنیم، آن‌وقت این فرهیختگی که بازتاب است، برخاسته از درونِ تعقل‌گرای خردورز است و اینجا نقش فلسفه خیلی مهم است.

کرباسی زاده: شاید جایگاه خیلی از دانش‌ها در فرهنگ مشخص است، ولی جایگاه فلسفه در فرهنگ چیست؟ نسبت آن با فرهنگ چیست؟

امامی‌جمعه: یکی از نسبت‌های خاص بین فلسفه و فرهنگ این است که فلسفه می‌گوید تعلیم و تربیت نباید بر اساس تقلید استوار باشد، یعنی اینجا بحث عادت و تقلید مطرح است که خیلی مهم است، یعنی اینکه همواره نگاه قشری از مردم فقط و فقط به دهان دیگران باشد و هیچ قدرت حلاجی کردن و بالا و پایین کردن مطلب وجود نداشته باشد که این در زندگی خانوادگی، اجتماعی و فرهنگی خیلی تأثیر دارد. اولین جمله ملاصدرا در ابتدای اسفار این است که «تعلیم و آموزش نباید بر اساس تقلید استوار باشد» و در طلب برهان و دلیل بودن، اقتضای اولیه فلسفه است که اصلاً باید تعلیم داده شود، منتهی از کِی باید تعلیم داده شود؟ ملاصدرا می‌گوید از کودکی.

کرباسی زاده: نبودن پرسش، یعنی مرگ فلسفه.

شاه نظری: دقیقاً. شما باید تعقل را به‌جای تقلید، تفکر را به‌جای تعصب، روش نو را به‌جای عادت به کار ببرید؛ اگر این سه واژه را در آموزش جابه‌جا کنید، مشکل فلسفه حل می‌شود.

ایسنا: در این‌بین، نهاد تعلیم و تربیت برای اینکه با مشکلات جدی و سطحی‌نگری مواجه نشود و در علوم و دانش‌ها تعمق ایجاد کند، چطور می‌تواند از فلسفه استفاده کند؟ مثلاً مهندس یا پزشکِ ما و سایر مشاغلی که از رشته‌های دانشگاهی،با تعمق و دانش عمیق‌تری به جامعه وارد شوند؟ آیا باید در دانشگاه‌ها تعلیمات فلسفه را وارد کرد یا روش دیگری وجود دارد؟

امامی جمعه: تلقی ما از فلسفه نباید صرفاً مطالب فلسفه باشد. آیا مثلاً جواب یک نفر به سؤال شما مثبت باشد، ولی نتیجه بگیریم که یک دوره اصالت وجود و وحدت وجود و مانند آن را برای دانشجویانِ مثلاً زیست‌شناسی هم بگذاریم؟ موضوع این است که باید ساحت‌های مختلف حکمت متعالیه که متناسب با آن رشته‌ها است را در نظر بگیریم، مثلاً ملاصدرا بحث‌هایی درباره نسبت فلسفه با طبیعت و نسبت فلسفه با زمین دارد که می‌گوید زمین را باید اکرام کرد، به زمین باید احترام گذاشت و حتی می‌گوید زمین را باید دلسوزتر از مادر دانست، چون مادر، تو را در یک‌جهت و آن‌هم برای مدتی تغذیه کرده است، ولی زمین از چند جهت تو را تغذیه می‌کند، بنابراین باید زمین را اکرام کرد.

شاه‌نظری: بله زمین، عمر را تغذیه می‌کند.

کرباسی‌زاده: در آثارالباقیه ابوریحان ‌هم آمده است.

امامی‌جمعه: البته این‌ها نه به‌صورت خام و ساده، بلکه باید بحث و استخراج و درباره آن نظریه‌سازی و سیستم سازی شود. منظور این است که اگر ما مُراد از فلسفه را تحقیق و برهان و استدلالی بودن و تفکر روشمند و نظام‌مند بدانیم، آن‌ها را برای دانشجویان رشته‌های مختلف لحاظ کنیم، به درد او می‌خورد و مفید و مناسب است.

کرباسی زاده: مورد پرسش هم برای آن‌ها هست، این موضوع الآن مدت‌هاست مبتلابه اکثر بچه‌های فلسفه است؛ قبلاً در نظام آموزشیِ ما درس منطق برای دانشجویان وجود داشت، یعنی از گروه فلسفه‌ می‌رفتند و منطق را برای دانشجویان پزشکی می‌گفتند، ولی بعد کم‌کم درس اختیاری شد و بعد هم آن را برداشتند. بخشی از این نظام آموزشی، تقلید از نظام آموزشی غرب است و هنوز در بعضی از رشته‌ها مثلاً رشته‌های فنی و مهندسی، پزشکی و غیره یک‌سری از واحدهایی با عنوان منطق، تفکر انتقادی و تفکر خلاق واقعاً لازم است. الآن بچه‌های پزشکی به ما مراجعه کردند و ما گاهی در خانه حکمت برای آن‌ها این دوره‌ها را تحت عنوان تفکر خلاق یا تفکر انتقادی و امثال آن‌ها برگزار می‌کنیم، یا مثلاً به منطق نیاز دارند. من فکر می‌کنم فلسفه و منطق برای سایر رشته‌ها هم لازم است و به درد همه رشته‌ها می‌خورد و آن‌ها گاهی سؤالاتی دارند که اگر این مقدار اطلاعات را داشتند، می‌توانستند آن سؤالات را جواب دهند. من فکر می‌کنم این موضوع باید یک‌بار دیگر در سیستم آموزشی احیا شود یا اینکه اگر کل آن را تحت عنوان یک تفکر روش‌مند در نظر بگیریم، بالاخره آن‌ها ‌هم حق دارند که بدانند و درواقع این نیاز وجود دارد.

شاه نظری: من این‌طور مثال می‌زنم، اینکه در تعامل و ارتباط علوم با یکدیگر لازم است و هیچ شکی در آن نیست، اما اگر بتوانیم به ذهنِ همان علم حرف بزنیم، مثلاً فرض کنید که من می‌خواهم مبحث خدا را برای بچه‌های دبستانی یا دبیرستانی بگویم و از برهان صدیقین و ابن‌سینا صحبت کنم، چون آن‌ها مفاهیم و پیش‌فرض آن را ندارند، این موضوع خسته‌کننده است و جا نمی‌افتد، اما وقتی می‌آییم همین مسئله را برای یک دانشجوی زیست‌شناسی و مثلاً در خصوص ترکیب بافت یک چشم بیانی می‌کنیم، قضیه فرق می‌کند.

کرباسی زاده: این همان شیوه آموزشِ تفکر به جوان‌ها است، یعنی آن‌ها دیگر این شیوه را قبول ندارند که یک معلم حرف بزند. حتی مباحث دینی را  باید در قالب شیوه جدید و به‌صورت جمعی کار کرد و اینجاست که فلسفه‌های مضاف به درد می‌خورد، یعنی آن‌ها در فلسفه مضاف خیلی حرف برای گفتن دارند.

شاه نظری: بله خیلی کارآمد است.

انتهای پیام

  • سه‌شنبه/ ۱ آذر ۱۴۰۱ / ۰۹:۰۹
  • دسته‌بندی: اصفهان
  • کد خبر: 1401090100084
  • خبرنگار :