هم‌رزمان شهید

برای دسترسی به اخبار قدیمی‌تر، در منوی مربوطه سال و ماه را محدود کنید.
  • من از شما شفاعت خواستم، نه شفا!

    من از شما شفاعت خواستم، نه شفا!

    گفتم هر طور شده پول جور کنم، حتی اگر نزول باشد! نگذاشتم منوچهر بفهمد وگرنه نمی‌گذاشت یک قطره آمپول برود توی تنش. آمدیم خانه. بعد از ظهر از بنیاد چند نفر آمدند. برایم غیرمنتظره بود. پرونده‌های منوچهر را خواندند و گفتند: «می‌خواهیم شما را بفرستیم لندن» یعنی تمام! منوچهر گفت: «مرا چه به لندن؟ دلم پر می‌زند بروم بقیع... آن‌وقت می‌خواهید مرا بفرستید لندن؟» اصرار کردند که «بروید خوب می‌شوید و سلامت برمی‌گردید.» منوچهر گفت: «من جهنم هم بخواهم بروم، همسرم را با خودم باید ببرم» و قبول کردند.