شهید خالد حیدری
برای دسترسی به اخبار قدیمیتر، در منوی مربوطه سال و ماه را محدود کنید.
-
داستانهای خاص چند فرمانده شهید
اسلحهاش را همچنان به سمتم گرفته بود و دوباره تکرار کرد: بخواب روی زمین! یک نفر که اسلحه کلاشینکفش را روی سرم گذاشته بود، دست کرد در جیبم و کارت شناساییام را بیرون آورد. فهمید که راست میگویم. بلافاصله دستم را گرفت و از روی زمین بلندم کرد و مرا در آغوش گرفت و معذرت خواست. با اینکه خوشحال بودم به دست نیروهای خودی افتادم، اما گریهام گرفت.