شهید آبشناسان
-
صدّام برای اسارت یا شهادت این فرمانده ایرانی جایزه تعیین کرده بود
هرگز امکان نداشت سرهنگ آبشناسان را در ستاد لشکر پیدا کرد! همیشه درحال شناسایی، یا در عملیات چریکی، یا مشغول راز و نیاز در حسینیه پادگان بود. امکان نداشت دعای کمیل شبهای جمعه او، ترک شود. در هر موقعیتی که بود، شب جمعه که میشد، به یکی از بچهها میگفت فلانی برو یک فانوس پیدا کن تا با خدا راز و نیاز کنیم. سپس زیر درختی یا در گوشه حسینیه مینشست، و در کنار نور فانوس، دعای کمیل میخواند. چنانچه از نزدیک او را نگاه میکردید، بیتابی و تراوش اشکهای او را بهراحتی میدیدید.
-
داستانهای خاص چند فرمانده شهید
اسلحهاش را همچنان به سمتم گرفته بود و دوباره تکرار کرد: بخواب روی زمین! یک نفر که اسلحه کلاشینکفش را روی سرم گذاشته بود، دست کرد در جیبم و کارت شناساییام را بیرون آورد. فهمید که راست میگویم. بلافاصله دستم را گرفت و از روی زمین بلندم کرد و مرا در آغوش گرفت و معذرت خواست. با اینکه خوشحال بودم به دست نیروهای خودی افتادم، اما گریهام گرفت.