• پنجشنبه / ۳۱ فروردین ۱۳۹۱ / ۱۲:۴۱
  • دسته‌بندی: خوزستان
  • کد خبر: khouzestan-24814
  • خبرنگار : 50400

وقتي "عباس" دستور پرواز داد؛ خاطره يك خلبان از عقاب تيزپرواز آسمان عشق

وقتي "عباس" دستور پرواز داد؛
خاطره يك خلبان از عقاب تيزپرواز آسمان عشق

به مناسبت روز ارتش جمهوري اسلامي ايران (29 فروردين) و با توجه به رشادت‌هاي خلبانان ارتش در دوران جنگ تحميلي، خبرنگار ايسناي خوزستان با امير سرتيپ خلبان، حسين خليلي، يكي از تيزپروازان ارتش در دوران دفاع مقدس و همرزم شهيد عباس بابايي گفت‌وگويي انجام داده كه مشروح آن را در ادامه مي‌خوانيم.

 

به گزارش خبرنگار اجتماعي ايسناي خوزستان، امير خليلي خاطرات خود را اين‌گونه بيان مي‌كند:

 

"در سال 1335 در يكي از محله‌هاي شهر تهران متولد شدم و پس از سپري كردن دوران تحصيل ابتدايي تا دبيرستان در ايران، در اوايل سال 1354 به نيروي هوايي ارتش رفتم و به آمريكا اعزام شدم. دوره خلباني را در كمتر از دو سال در آمريكا طي كردم و در سال 1356 به ايران برگشتم و به پايگاه چهارم شكاري دزفول منتقل شدم. دوره تاكتيكي هواپيمايي جت f5 را در اين پايگاه گذراندم و در اوايل سال 58 به پايگاه دوم شكاري تبريز منتقل شدم.

 

در دوران انقلاب و اوايل جنگ تحميلي ماموريت‌هايي ازجمله مقابله با در اغتشاشات كردستان را تجربه كردم؛ در اين زمان علاوه بر ماموريت‌هايي كه از پايگاه دوم شكاري تبريز اعزام مي‌شدم، برخي مواقع براي دفاع از خوزستان به پايگاه چهارم شكاري دزفول منتقل و از اين پايگاه به ماموريت‌هايي اعزام مي‌شدم. پس از آن به پيشنهاد شهيدعباس بابايي به پايگاه هشتم شكاري اصفهان رفتم و دوره تاكتيكي هواپيمايي f14 را در اواخر سال 60 گذراندم و به عنوان نخستين خلبان كابين جلو پس از خروج آمريكايي‌ها از خاك وطن به صف مدافعان آسمان كشور اسلامي پيوستم. در اواخر جنگ تحميلي به عنوان نيروهاي هشداردهنده در پايگاه ششم شكاري بوشهر در اختيار رادار بودم و ماموريت‌هاي مختلفي را از اين پايگاه اعزام شدم. در پايان جنگ تحميلي به عنوان مربي خلبان f14 انتخاب شدم.

 

در سال‌هاي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي به اتفاق اميرمهرنيا و اميرامامي به صف انقلابيون پيوستم و در اسفندماه 57 با حمله غارتگران به پادگان مهاباد به عنوان افسر ناظر مقدم هوايي به اين ماموريت اعزام شدم و به همراه شهيد حسين دارابي حمايت‌هاي نيروي هوايي از رزمندگان را آغاز كرديم. با آغاز تجاوز ناجوانمردانه نيروهاي عراقي عليه نيروي هوايي كشور ماموريت‌هاي ما نيز آغاز شد. عوامل صدام از سال 57 در كردستان فعاليت عليه انقلاب را آغاز كردند و در نهايت تجاوز سراسري در شهريور 59 آغاز شد. سال‌هاي جنگ از سخت‌ترين دوران زندگي من است؛ تلخ‌ترين خاطره اين دوران هم مربوط به زماني است كه در ابتداي جنگ تحميلي در حال ترك خدمت و رفتن به منزل بوديم كه عراقي‌ها حمله‌اي گسترده به خاك وطن را آغاز كردند.

 

شهيد زنجاني از بهترين دوستانم بود و ما جزء آخرين نفراتي بوديم كه همه دوره‌هاي تاكتيكي هواپيمايي f5 را سپري كرديم و به صف رزمندگان نيروي هوايي پيوستيم؛ زيرا كساني كه بعد از سال 56 دوره خلباني را طي كردند و وارد ايران شدند،‌ ديگر فرصت تكميل دوره پيدا نكردند. در سال‌هاي جنگ به همراه شهيد اميرزنجاني در ماموريت‌هاي بسياري شركت ‌كردم؛ در يكي از ماموريت‌ها كه با چهار فروند هواپيما اعزام شديم، ماموريت داشتيم كه چهار پادگان عراقي را بمباران كنيم. در اين عمليات پس از ورود به خاك عراق پادگان‌ها را تقسيم كرديم و ماموريت خود را با موفقيت پشت سر گذاشتيم؛ زماني كه با موفقيت از ماموريت‌ برگشتم، من بسيار خوشحال بودم، زيرا اين موفقيت‌هاي شيرين لحظات زندگي انسان را مي‌سازند. وقتي يك خلبان در اوج جنگ و بمباران، ماموريت خود را در خاك دشمن با موفقيت انجام مي‌دهد و سالم بازمي‌گردد، از نظر رواني شادي غيرقابل وصفي پيدا مي‌كند؛ ولي متاسفانه اين شادي براي من طولاني نبود، چون متوجه شديم كه اميرزنجاني از ماموريت خود برنگشته است؛ با پادگان مراغه تماس گرفتيم و در نهايت مطلع شديم كه هواپيماي اميرزنجاني مورد اصابت قرار گرفته تير دشمن به دسته گاز هواپيما اصابت كرده و دست او زخمي شده؛ به همين دليل ارتباط راديويي هواپيما نيز قطع شده بود.

 

پس از آنكه هواپيماي زنجاني مورد اصابت قرار گرفت، بنزين هواپيما تخليه مي‌شود و در چنين شرايطي زنجاني با وجود اينكه مي‌توانست هواپيما را رها كند و جان خود را نجات دهد، در هواپيما ماند و با تلاش خود هواپيما را در يك زمين كشاورزي در مراغه به زمين نشاند. پس از اين موفقيت، آيت‌الله مدني كه آن زمان در آذربايجان غربي بود، در پايگاه مراغه حضور يافت و ضمن تقدير از امير زنجاني بر دست زخمي او بوسه زد. پس از اين حادثه طولي نكشيد كه امير زنجاني در آذرماه 59 به شهادت رسيد.

 

خاطرات بسياري نيز از شهيد بابايي دارم و در سال 60 شاگرد اين شهيد بودم. يادم مي‌آيد در عمليات فتح‌المبين و پس از متوقف كردن پروازهاي آموزشي در حالي كه هواپيما را تست مي‌كرديم، از طريق رادار به ما اعلام شد كه آسمان پر از هواپيماهاي عراقي شده و بعثي‌ها قصد حمله دارند؛ اينجا بود كه عباس دستور پرواز داد و ما بدون هيچ‌گونه سلاح و تجهيزات موشكي به دستور شهيد بابايي با هواپيماي f14 به سمت هدف رفتيم و شروع به هدف‌گذاري كرديم. به محض رسيدن به هدف، نيروهاي عراقي متوجه شدند كه هواپيماي f14 در حال نزديك شدن به آنهاست، ولي نمي‌دانستند اين هواپيما هيچ‌گونه سلاح و تجهيزات موشكي ندارد. به محض نزديك شدن به برد موشكي، هواپيماهاي عراقي به سرعت بمب‌هاي خود را تخليه و منطقه را ترك كردند؛ در اين حمله هوايي بدون اينكه موشكي شليك كنيم، دشمن را ناكام كرديم كه اين موفقيت حاصل درايت و ذكاوت شهيد بابايي بود."

 

به گزارش ايسناي خوزستان، امير سرتيپ خلبان حسين خليلي در حال حاضر و پس از بازنشستگي با دانشگاه دفاع ملي و دفتر مطالعات راهبردي نيروي هوايي و هيات معارفه جنگ شهيد سپهبد صيادشيرازي همكاري دارد.

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha