همين همسايه نزديك بود كه فروغي را به سمت خود كشاند تا در کنار شعرهای گاه گاه خودش بیشتر از همین همسایه بنويسد؛ از همین همسایه نزدیک؛ از ادبیات عرب و زندگيش حول محور همين موضوع به گردش در آيد ترجمه ادبيات عرب .
زكريا تامر را بيشتر از ديگران دوست دارد ز انتشارترجمه آثار نزار قباني به دلیل تجاری شدن این شاعر گذشته وجسته گریخته از درویش و آدونیس ترجمه کرده، ترجمههاي که هنوز راضیش نکرده و شکل کتاب به خود نگرفته است زيرا از نگاه او ترجمه شعر درویش، و بویژه آدونیس، جسارتی میخواهد که هنوز در خودش سراغ ندارد.
رحيم فروغي شاعر و مترجم ادبيات عرب است كه با اينكه چند سالي است كه ترجمه آثار عربي در ايران رونق گرفته و شاعران نويسندگان عرب نامي براي خود در ايران يافته اند در گفت گو با خبر نگار سرويس فرهنگ و هنر خبر گزاري ايران ايسنا منطقه اصفهان معتقد است كه ترجمه ادبيات عرب ناديده گرفته شده است و آثار درجه سه و چهار نویسندگان آمریکا و اروپا در ایران ترجمه میشود اما از نویسندگان درجه یک عرب و سایر کشورها و زبانهای همسایه، چندان خبری نیست . مصاحبه زير گفتوگويي است با رحيم فروغي درباره ترجمه ادبيات عرب در ايران.
چه عاملی سبب شد که به سمت ترجمه ادبیات عرب بروید ودر ترجمه بيشتر به چه موضوعاتي توجه داشتهايد ؟
اینکه چرا ادبیات عرب را برگزیدم، یک دلیل قهری دارد و یک دلیل انتخابی. دلیل قهریاش این است که بعد از زبان فارسی، زبان عربی میدانم و زبان دیگری نمیدانم. شاید اگر با زبان دیگری آشنا بودم، ادبیات آن زبان را ترجمه میکردم. اما دلیل انتخابیاش ریشه در نگرش منطقهایام دارد. به گمانم ما باید همسایگانمان را خوب بشناسیم. ما فقط به دور دستها خیره شدهایم و پیش پایمان را نگاه نمیکنیم. شاید کسانی بگویند ادبیات عرب چیز دندانگیری برای ترجمه ندارد، اما پیشنهاد میکنم نخست بخوانند و سپس منصفانه داوری کنند.
دو مجموعه داستان از زکریا تامر برای نوجوانان ترجمه کردهام که در نشر چشمه منتشر شده است و یک مجموعه داستان از سالمه صالح برای بزرگسالان که نشر قطره چاپ کرده است. چند رمان و یک نمایشنامه نیز ترجمه کردهام که با شرایط فعلی حاکم بر بازار نشر، نمیتوانم حرفی در باره انتشارشان بزنم.
با توجه به اينكه شعر و سرايش آن مورد علاقه شماست آيا ترجمه شعر هم انجام داده ايد؟يا به طور كلي علاقهاي به ترجمه آن داريد؟
نمیگویم شعر ترجمه نکردهام، اما منتشر نکردهام. بیشتر مترجمان ادبیات عرب برای دست گرمی شعرهایی از نزار قبانی ترجمه کردهاند. من نیز یکی از کتابهای این عاشقانه سرای عرب را به فارسی برگرداندهام، اما به دلیل تجاری شدن این شاعر از قید انتشارش گذشتهام.
کارهایی هم جسته گریخته از درویش و آدونیس ترجمه کردهام که هنوز خودم را راضی نکرده و هنوز شکل کتاب به خود نگرفته است. به نظرم ترجمه شعر درویش، و بویژه آدونیس، جسارتی میخواهد که من هنوز در خود سراغ ندارم. شاید به سبب اینکه تجربههایی در شعر داشتهام، در ترجمه شعر سختگیر هستم.
ترجمه شعر عرب دشوار تر است یا داستان؟در جامعه ادبی کشور شاهد هستیم که داستان کمتر ترجمه میشود تا شعر و نویسندگان عرب کمتر معرفی میشوند، اما به نظر می رسد ترجمه داستان ساده تر باشد تا شعر؟
ترجمه شعر دشوارتر است. اما در کشور ما بیشتر شعر عربی ترجمه شده است تا داستان عربی. در این باره چند دلیل را میتوان برشمرد. نخست اینکه ترجمه داستان، بویژه اگر منظورتان داستان بلند و یا رمان باشد، صبر و حوصله و تمرکز بساری نیاز دارد. مترجم باید بتواند مدتی را بصورت مداوم بر روی یک رمان کار کند. اما ترجمه شعر چنین مداومتی نیاز ندارد و مترجم هر وقت فرصت داشت می تواند لابلای روزمرگیهایش شعری ترجمه کند و پس از آنکه به حجم یک کتاب رسید آنها را به چاپ بسپارد.
دیگر اینکه اقبال به ترجمه شعر اتفاقا به دلیل دشواری شعر است. عنصر اساسی شعر تخیل است و تخیل شعر را منطق گریز میکند. بنابراین باب تاویل در شعر بسیار گسترده است و راه توجیه اشتباهات احتمالی برای برخی مترجمان باز میماند. اما داستان چون از منطق مشخصتری پیروی میکند، آنچه را مچ گیری می نامند، و البته بنده میانهای با آن ندارم، آسانتر میکند.
دلیل سوم شاید این باشد که با حذف چند شعر از یک مجموعه، شاید بتوان آن را از سد سانسور گذراند، بگونه ای که آسیبی به شعرهای از آب گذشته نرساند. این کار در مجموع داستان هم امکان دارد، اما حذف بخشهایی از رمان امکان پذیر نیست. به عبارت دیگر اگر مترجم به شعری برخورد کرد که مشکل ممیزی دارد، میتواند از خیر آن بگذرد اما در مورد رمان باید قید کل کتاب را زد.
نکته دیگر اینکه عربها به شعرشان شناخته شدهاند و پیش فرض ذهنی بسیاری این است که داستانشان چندان چنگی به دل نمیزند. از طرفی شعر زبان احساس است و بیان احساسات در جامعه خریدار بیشتری دارد.
آیا اکنون فضا برای ترجمه آثار عربی فراهم است یا خیر؟ آیا در بحث ترجمه ادبیات عرب با مشکل ممیزی روبه رو هستیم؟
پس از اتفاقاتی که بهار عربی خوانده شد، کم کم برخی نگاهها متوجه ادبیات عرب شد. این توجه در مطبوعات و استقبال- دست کم شفاهی- ناشران و گپ و گفتهای اهل کتاب دیده و شنیده میشود، اما تا فراهم بودن عملی فضا فاصله زیادی است. بویژه اینکه فضای کلی برای کتاب، ادبیات، فرهنگ، هنر و مقولههایی از این دست هر روز نابسامانتر میشود. مشکل ممیزی نیز انگار از ازل پشت قباله هنر و ادبیات این کشور نوشته بوده است.
با توجه به تعدد مترجمان ادبیات عرب و کثرت آثار ترجمه شده، یک مترجم ادبیات عرب بنا به گستردگی این زبان باید به چه ویژگیهایی توجه کند؟
در پرسش شما، دو گزاره وجود دارد، یکی تعدد مترجمان عرب و کثرت آثار ترجمه شده و دیگری گستردگی این زبان، گزاره نخست نادرست و گزاره دوم با مشخص کردن مفهوم گستردگی درست است. عربی به گفته شما زبانی گسترده است، به این معنا که بیست و دو کشور از جنوب غرب آسیا تا شمال آفریقا به این زبان سخن میگویند، مینویسند، میاندیشند و خلاصه زندگی میکنند.
این کشورها با وجود زبان و ویژگیهای مشترکشان تفاوتهایی نیز در جنبههای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و . . . با هم دارند که همین مسئله گستردگی آنچه را به این زبان نوشته میشود، بیشتر میکند. از طرفی زبان عربی با زبان فارسی همسایه است و از دیر باز مشترکات بسیاری، سخن گویان به این دو زبان را به یکدیگر پیوند داده است.
البته در طول تاریخ گاهی عواملی که بیشتر سیاسی بودهاند این دو همسایه را از هم دور کردهاند و کوبیدن بر طبلهای افراط و تفریط، آسیبهای فراوانی به این رابطه زده است. در حوزه ادبیات، که بیشترین شناخت ملتها را از یکدیگر رقم میزند، ما خبر زیادی از این همسایه نداریم. آنها هم همینطور، آنها هم خبر زیادی از ادبیات ما ندارند. این واقعیت تلخ بین ما و دیگر همسایگانمان هم برقرار است. ما حتی از ادبیات دو کشور همسایه و همزبانمان یعنی افغانستان و تاجیکستان نیز چندان خبری نداریم.
کافی است آمار کتابهایی را که از نویسندههای آمریکایی و اروپایی به فارسی ترجمه میشود با آثاری که از کشورها و زبانهای همسایه به فارسی برگردانده شدهاند مقایسه کنید. آثار درجه ی سه و چهار نویسندگان آمریکا و اروپا در ایران ترجمه می شود اما از نویسندگان درجه یک عرب و سایر کشورها و زبانهای همسایه چندان خبری نیست. البته باید استثناها را در نظر داشت به عنوان مثال آثاری که از پاموک، نویسنده ترک، ترجمه شده بیشتر پس از دستیابی ایشان به جایزه نوبل بوده است. یا نجیب محفوظ از کشور مصر نیز تحت تاثیر همین عامل در ایران شناخته شده است و تا پیش از آن گمان میکنم فقط بهمن رازانی، رمان دزد و سگهایش را در سال 1357 به فارسی ترجمه کرده بود.
شاید گفته شود تولید ادبی کشورهای غربی با کشورهای عربی قابل مقایسه نیست. درست است، منظور من نسبت آثار ترجمه شده به آثار تولید شده است، که اگر این نسبتها را در دو گروه پیش گفته بررسی کنیم، نتیجه ناراحت کننده است. بنابر این با گزاره نخست پرسش شما موافق نیستم. مترجمان جدی ادبیات معاصر عرب در ایران به تعداد انگشتان دست هم نمیرسند. منظورم از مترجمان جدی کسانی هستند که روی این کار متمرکز شده باشند.
البته کسانی بوده و هستند که گاهی به دلایلی اتفاقی و ناپایدار اثری را از عربی به فارسی برگرداندهاند. پس از پاسخ به دو پیش فرض شما، به این نکته میرسیم که یک مترجم ادبیات عرب باید به چه ویژگیهایی توجه کند. پاسخ این پرسش بسیار گسترده است. نخستین مسئله که مترجمان از زبانهای دیگر هم متاسفانه با آن دست به گریبان هستند، انتخاب اثری است که بتواند مجوز انتشار بگیرد. در کشور ما همانگونه که نویسندهها از آغاز نوشتن هر اثری ناخود آگاه به گرفتن مجوز میاندیشند، مترجمان نیز برای انتخاب، این دغدغه را دارند.
اگر حسرت مترجمان این مملکت را لیست کنند، یعنی آثاری را که مترجمان خواندهاند و دوست داشتهاند آنها را به فارسی برگردانند و لذت خواندنش را به همزبانانشان پیشکش کنند، اما حسرت این کار بر دلشان مانده، برشمارند، فهرستی بسیار بلند بالا خواهد شد. سازگاری با معیارهای سانسور که بسیار هم گسترده و متغیر هستند مهمترین ملاکی است که ناخواسته به مترجم تحمیل میشود.
البته ویژگیهای دیگری نیز وجود دارد که برخی عمومی و برخی در حوزه ترجمه ادبیات عرب معنا پیدا میکند. بیشتر این ها را پیشتر خیلی از بزرگان ترجمه گفتهاند و گمان میکنم تنگی مجال مصاحبه اجازه تکرارشان را نمیدهد.
کدخبرنگار:13011
نظرات