کاظم کلانتری در نشست اکران و نقد و بررسی فیلم «شنای پروانه» که شامگاه گذشته توسط سازمان دانشجویان جهاد دانشگاهی خراسان رضوی در پردیس سینمایی هویزه مشهد برگزار شد، اظهار کرد: معتقدم محمد کارت و فیلم شنای پروانه نمونه خوبی برای طرح این پرسش است که آیا یک اثر هنری و سینمایی میتواند واقعیت را بازنمایی کند یا خیر. هنگامی که به سینمای هالیوود نگاه میکنیم، نمیتوانیم متوجه شویم که واقعیت کشور آمریکا چیست، اما میتوانیم بفهمیم آمریکاییها خودشیفته هستند. همین طور وقتی سینمای بالیوود را نگاه میکنیم، نمیتوانیم از واقعیت جامعه و فرهنگ کشور هند به درک درستی برسیم، اما میتوانیم متوجه شویم که هندیها رفتارشان اغراقآمیز است.
وی افزود: سینمای واقعگرای داستانی میتواند از لحاظ زمانی با واقعیت مطابق نباشد. این موضوع را به این دلیل میگویم که محمد کارت چند سال پیش فیلمی را در مورد گندهلاتهای شیراز ساخت. علاقه شخصی محمد کارت نشاندادن جامعههای اقلیتی است که در آن گندهلات یا افراد معتاد نشان داده میشود، اما سوال پیش میآید که آیا اینها کاملاً میتواند واقعیت را نشان دهد یا خیر. اگر مستندهای محمد کارت را دیده باشید، مستند خونمردگی و آوانتاژ آن در مورد گندهلاتهای شیراز است.
این منتقد سینما خاطرنشان کرد: سوال اساسی این است که جامعه سوژه فیلمهایی مانند شنای پروانه چه دیدگاهی نسبت به واقعیت دارند. آیا واقعیتی که همسر وحید مرادی از زندگی همسرش دارد به واقعیت جامعه ما نزدیک است یا آن چیزی که محمد کارت در فیلمش از زندگی وحید مرادی نشان میدهد؟ باید بگویم کاملاً نسبی است. در دورهای ممکن است گندهلاتها دقیقاً مردممدار و همسو با مردم باشند و در سینما ممکن است درگیریها و جنگ آنها برای پیش بردن داستان باشد.
کلانتری عنوان کرد: معتقدم شنای پروانه به دلیل پیشینه مستندسازی محمد کارت و علاقه او به داستانی و دراماتیزه کردن سرنوشت گندهلات تهران، از تعادل خارج شده است. شنای پروانه بین رویکرد تجربه و شخصیتشناسی، فردی و فرا فردی نوسان دارد و میان اینکه یک فیلم سرگرمکننده یا آموزنده باشد و رسالت اجتماعی داشته باشد نیز در نوسان است. سوال اصلی در مورد شنای پروانه این است که ما با دیدن شنای پروانه به سمت واقعیت اجتماعی یا یک تجربه ناب سینمایی رهنمون میشویم.
وی خاطرنشان کرد: این فیلم نقشمایه ظاهری انتقام را که یک حس درونی است به یک بررسی بنمایهای و شناختی از مسئولیت، شرافت، تاوان و سرنوشت تبدیل میکند. یعنی یک حس درونی تبدیل به یک نقشنمای اجتماعی تبدیل شده و فیلم انتقام را یک اصل معنوی میکند و یا میخواهد نشان میدهد که انتقام اگر یک انتقام شخصی است و از طرف شخصیت حجت در فیلم انجام میشود، شکل آن تغییر میکند. به خاطر این روی مفهوم انتقام تأکید میکنم که در شنای پروانه یک تقابل بین دو شخصیت حجت و هاشم در فیلم وجود دارد که حجت به شکلی انتقام میگیرد و هاشم به شکلی دیگر. شخصیت حجت باید در مسیر انتقام شخصیت هاشم بیفتد و به جای او که در زندان است انتقام بگیرد، اما روند داستان تغییر میکند.
این منتقد سینما به اشاره به اصل مکافین، ادامه داد: اصلی در سینما به نام مکافین وجود دارد که اهمیتی در فیلم ندارد. برای نمونه سریال قورباغه نیز بازی با مکافین است؛ چراکه در این سریال مخاطب به دنبال چیزی است که هیچ اهمیتی برای پیش بردن داستان ندارد. در شنای پروانه نیز، فیلمی که از شخصیت پروانه پخش شده و اسم فیلم هیچ اهمیتی ندارد؛ چراکه مکافین هاشم در فیلم به مکافین حجت تبدیل میشود و حجت به یک شناخت از خود، برادرش و جامعهای که در آن زندگی میکند میرسد.
کلانتری گفت: سیر رسیدن حجت به آگاهی مسئله اساسی فیلم است که بدون منطق و برقراری تعادل رخ میدهد. دو راه خیلی ساده برای پرداخت شخصیت در سینما داریم؛ اول اینکه شخصیت منفی را در طی جریانی به شخصیت مثبت تبدیل کنیم و به مخاطب بگوییم که شخصیتهای بد نیز میتوانند تغییر کنند و شخصیتهای خوب را به شخصیتهای بد تبدیل کنیم و به مخاطب بگوییم که آنها قهرمان نیستند.
وی اضافه کرد: اگر شخصیت حجت در سیر داستان تغییر کرد یا منش لات بودن خود را نشان داد، در جریانی که برایش رخ داد اتفاق افتاد، اما چنین چیزی در رابطه با شخصیت هاشم اتفاق نیفتاد. نمیتوانیم بفهمیم که تغییر برای شخصیت حجت اتفاق افتاده است یا خیر و نمیتوانیم متوجه شویم حجت در جریان سینوسی تغییر کرده و به ذات خود برگشته است یا خیر. کنار هم قرار دادن این دو به ما نشان میدهد که حرف محمد کارت این است که ذات انسانها و بستری فرهنگی و اجتماعی که آنها در آن بزرگ شدند، به هیچ شکلی نمیتواند کاری کند که آنها تغییر کند یا مانند مستند خونمردگی که خودش آن را ساخته، میخواهد از جبر جغرافیایی و جبر فرهنگی حرف بزند.
انتهای پیام
نظرات