نامش عبدالرحیم، پسر ملاغفور، فرزند نصرالله به سال 1844 در شهر سابلاغ مهاباد دیده به جان گشود، همه او را به نام میرزا عبدالرحیم میشناختند و تخلص شعریاش وفایی بود و تحصیلات ابتدایی خود را در حجرهای در مهاباد گذراند.
همانگونه که از زندگی شاعر برمیآید گویی اشتیاق وی برای رفتن به حج و سفر به سرزمین حجاز به دلیل دیدگاه عمیق او نسبت به اسلام و علاقه او به سفر کردن در وجودش شکل گرفته است.
بعدها به سلیمانیه میرود و مدتی را در آنجا زندگی میکند و اینگونه برمیآید که در سال 1902 برای سومین بار عازم سفر حج میشود؛ در زمان بازگشت حجاج از سفر حج در صحرای عربستان دچار بیماری سختی میشود و اجلش فرا میرسد و در آن سرزمین دور افتاده دار فانی را وداع و در سال 1902 در بیابان شام توسط همراهانش به خاک سپرده شده و چنانکه که خود پیرمرد شاعر میگوید: با دست خود وفایی را دفن کرده است.
اکثر شعرهای وفایی در قالب قصیده و غزل و براساس وزن عروضی سروده شده است؛ عشق، وصف زیباییهای یار، طبیعت و گل و گلزار و دشت و کوه از جمله مضامین شعر وفایی است؛ شاعر در توصیف طبیعت همه فصلها را نشانه رفته است اما بیشترین تصویری که از طبیعت در شعر وفایی دیده میشود موسم بهار و گل و گلزار است.
آنچه که بیش از هرچیزی در دیوان وفایی به چشم می خورد؛ وصف اندام و زیباییهای یار است و شاعر بر این باور است که زلف و رخسار و موی بلند و چشم و ابروی یار همچون لشکری است که به قصد گرفتن جان شاعر آمدهاند.
در سراسر دیوان وفایی شعر آیینی یافت نمیشود و شاعر قصد نداشته که به عرصه مناجات برای خدا و ستایش پیامبر وارد شود.
همانطور که گفته شد در سراسر دیوان وفایی شعری به چشم نمی خورد که درباره گیر و گرفت و مشکلات جامعه و زمانه خود سخنی گفته باشد اما در گوشه و کنار دیوانش مشکلات جامعه و پند و نصیحت به چشم می خورد که آن هم برای رساندن بهتر منظور خود در باب عشق و توصیف طبیعت به کار برده است.
آرزوی شاعر این است که این دنیا را ترک کند و از هرگونه اتفاقاتی که انسانها در آن دخیل و یا گرفتار هستند بی خبر باشد و کسی او را نشناسد.
"شیرین تەشی دەڕێسێ" یکی از اشعار بسیار مشهور وفایی است؛ اما سوال این است که دختری که وفایی در این شعر از او نام برده است چه کسی بوده است؟ و این اولین بار نبوده که شاعر کُرد به عنوان رمز عشق و دلدادگی از آن استفاده کرده است، در مضمون این شعر شاعر نیمنگاهی به شعر مستوره نالی داشته است اما هرگز از آن تقلید نکرده است.
منبع: تاریخ ادبیات کردی4، نوشته مارف خزنهدار
نامش عبدالرحیم، پسر ملاغفور، فرزند نصرالله به سال 1844 در شهر سابلاغ مهاباد دیده به جان گشود، همه او را به نام میرزا عبدالرحیم میشناختند و تخلص شعریاش وفایی بود و تحصیلات ابتدایی خود را در حجرهای در مهاباد گذراند.
همانگونه که از زندگی شاعر برمیآید گویی اشتیاق وی برای رفتن به حج و سفر به سرزمین حجاز به دلیل دیدگاه عمیق او نسبت به اسلام و علاقه او به سفر کردن در وجودش شکل گرفته است.
بعدها به سلیمانیه میرود و مدتی را در آنجا زندگی میکند و اینگونه برمیآید که در سال 1902 برای سومین بار عازم سفر حج میشود؛ در زمان بازگشت حجاج از سفر حج در صحرای عربستان دچار بیماری سختی میشود و اجلش فرا میرسد و در آن سرزمین دور افتاده دار فانی را وداع و در سال 1902 در بیابان شام توسط همراهانش به خاک سپرده شده و چنانکه که خود پیرمرد شاعر میگوید: با دست خود وفایی را دفن کرده است.
اکثر شعرهای وفایی در قالب قصیده و غزل و براساس وزن عروضی سروده شده است؛ عشق، وصف زیباییهای یار، طبیعت و گل و گلزار و دشت و کوه از جمله مضامین شعر وفایی است؛ شاعر در توصیف طبیعت همه فصلها را نشانه رفته است اما بیشترین تصویری که از طبیعت در شعر وفایی دیده میشود موسم بهار و گل و گلزار است.
آنچه که بیش از هرچیزی در دیوان وفایی به چشم میخورد؛ وصف اندام و زیباییهای یار است و شاعر بر این باور است که زلف و رخسار و موی بلند و چشم و ابروی یار همچون لشکری است که به قصد گرفتن جان شاعر آمدهاند.
در سراسر دیوان وفایی شعر آیینی یافت نمیشود و شاعر قصد نداشته که به عرصه مناجات برای خدا و ستایش پیامبر وارد شود.
همانطور که گفته شد در سراسر دیوان وفایی شعری به چشم نمیخورد که درباره گیرو گرفت و مشکلات جامعه و زمانه خود سخنی گفته باشد اما در گوشه و کنار دیوانش مشکلات جامعه و پند و نصیحت به چشم میخورد که آن هم برای رساندن بهتر منظور خود در باب عشق و توصیف طبیعت به کار برده است.
آرزوی شاعر این است که این دنیا را ترک کند و از هرگونه اتفاقاتی که انسانها در آن دخیل و یا گرفتار هستند بی خبر باشد و کسی او را نشناسد.
"شیرین تەشی دەڕێسێ" یکی از اشعار بسیار مشهور وفایی است؛ اما سوال این است که دختری که وفایی در این شعر از او نام برده است چه کسی بوده است؟ و این اولین بار نبوده است که شاعر کُرد به عنوان رمز عشق و دلدادگی از آن استفاده کرده است، در مضمون این شعر شاعر نیمنگاهی به شعر مستوره نالی داشته است اما هرگز از آن تقلید نکرده است.
منبع: تاریخ ادبیات کردی4، نوشته مارف خزنهدار
انتهای پیام
نظرات