به گزارش ایسنا، سیدمجتبی نواب صفوی، سیدمحمد واحدی، خلیل طهماسبی و مظفرعلی ذوالقدر در روز ۲۶ دی ۱۳۳۴ در دادگاه پهلوی به اعدام محکوم شدند، دادگاه تجدیدنظر هم همان روز برگزار و حکم اولیه را تایید کرد. در پی تثبیت حکم اعدام، اعضای اصلی جمعیت فداییان اسلام سحرگاه روز ۲۷ دیماه ۱۳۳۴ یعنی ۱۴ ماه قبل از تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) به دست ماموران فرماندار نظامی تیرباران شدند.
دستور مستقیم شاه برای اعدام
براساس اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی، به دستور محمدرضا پهلوی، درخواست فرجام خواهی جمعیت فدائیان رد شد و او دستور داده بود که حکم اعدام نواب صفوی و فداییان به موقع اجرا شود.
در سندی از دادستانی ارتش با قید "محرمانه - مستقیم - خیلی فوری" به فرماندهی لشگر دو زرهی مرکز آمده بود: «چون بنا به فرمان اعلی حضرت همایون شاهنشاهی استدعای فرجام خواهی چهار نفر محکومین مفصلة الاسامی سید مجتبی فرزند سید جواد شهرت میرلوحی معروف به نواب صفوی، سید محمد فرزند سیدمحمدرضا شهرت واحدی، خلیل فرزند ابراهیم شهرت طهماسبی و مظفرعلی فرزند حمزهعلی شهرت ذوالقدر که به موجب رأی دادگاه تجدیدنظر به جرم "توطئه به منظور بهم زدن اساس حکومت و تحریض مردم به مسلح شدن بر ضد قدرت سلطنت و حمل اسلحه غیر مجاز" محکوم به اعدام شدهاند رد و مقرر فرمودند رأی صادره به موقع اجرا گذاشته شود. قدغن فرمائید ساعت ۶ روز ۲۷/ ۱۰/ ۳۴ با انجام تشریفات قانونی که نماینده این دادستانی نیز حضور خواهد داشت تیرباران شوند.»
فداییان چه کسانی بودند؟
خلیل طهماسبی
در ۲۵ بهمن ۱۳۰۲ در تهران روستای واصفجان به دنیا آمد. پس از کارگری در مشاغل مختلف در حرفه نجاری مشغول شد و اطرافیانش استاد خلیل صدایش میکردند. او در مجالس سید ابوالقاسم کاشانی با نواب صفوی آشنا شد و در ۱۳۲۶ به عضویت فدائیان اسلام درآمد. وی نجار و نفر دوم تشکیلات فدائیان اسلام پس از سید مجتبی نواب صفوی بود.
طهماسبی در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ در حیاط مسجد شاه تهران، سپهبد حاجعلی رزمآرا نخستوزیر وقت ایران و مخالف ملی شدن صنعت نفت را ترور کرد. وی بعد از حمله ناموفق به حسین علاء، در ۶ آذر ۱۳۳۴ دستگیر و در ۲۷ دی ۱۳۳۴ به همراه نواب صفوی، سیدمحمد واحدی و مظفرعلی ذوالقدر اعدام شد.
سیدعبدالحسین واحدی
در سال ۱۳۰۸ در شهرستان سنقر استان کرمانشاه متولد شد. علوم مقدماتی را نزد پدرش آموخت و سپس برای تکمیل تحصیلات، ابتدا به قم و سپس به نجف عزیمت کرد و در آن جا با سید مجتبی نواب صفوی آشنا شد. با ترور عبدالحسین هژیر وزیر وقت دربار پهلوی به دست سیدحسین امامی در ۱۳ آبان ۱۳۲۸ مبارزات کاشانی و جبهه ملی به اوج رسید و عبدالحسین واحدی احساس کرد که حضور او در تهران ثمربخشتر خواهد بود از این رو از قم به تهران آمد.
حسین مکی نویسنده، مورخ و نماینده چند دوره مجلس شورای ملی درباره نحوه شهادت واحدی گفت: من شنیده ام و بر من به ثبوت رسیده که سید عبدالحسین واحدی را به دفتر تیمور بختیار فرماندار نظامی تهران بردند و با او رو به رو کردند. وقتی تیمور به واحدی فحش رکیکی داد واحدی عیناً همان را به فرماندار نظامی بازگرداند و تیمور بلافاصله دست به کلت کمری خود برد و کلت را از جاکلتی درآورد و با شلیک یک گلوله به مغز سید عبدالحسین واحدی او را به قتل رساند.
این تنها روایت رسمی و فداییان اسلام از نحوه شهادت واحدی نیست، مسعود بهنود روزنامه نگار نیز در مجموعۀ ویدیوهای «هزار داستان» در کانال تلگرامی خود این روایت را تأیید کرد و نوشت: «واحدی با دیگران اعدام نشد بلکه به دست شخص تیمور بختیار با گلوله هدف قرار گرفت و مغز او پریشان شد و در حالی که به قتل رسیده بود، همان شب اعلام کردند که او اعدام شده است.»
سید محمد واحدی
در خانواده ای کرمانشاهی متولد شد. سید محمد در شهرستان سنقر کلیائی، ابتدایی را آموخت و سپس همراه خانواده به قم مهاجرت کرد و در دبیرستان حکیم نظامی به تحصیلاتش ادامه داد. پدرش آیت الله حاج سید محمدرضا مجتهد قمی (واحدی) در پنج سالگی محمد از دنیا رفت.
همزمان با تحصیل، خود و برادرش سید عبدالحسین با اجازه مادر به تهران آمدند و برای مبارزه با ستم و فساد رژیم پهلوی به جمعیت فداییان اسلام پیوست. او هنگام پخش اعلامیه های فداییان اسلام توسط پلیس دستگیر و زندانی و بعد از مدتی از زندان آزاد شد البته پس از اعدام رزم آراء بار دیگر دستگیر شد و همراه با سایر همرزمانش در جمعیت فداییان اسلام به جوخه اعدام پهلوی سپرده شد.
مظفرعلی ذوالقدر
از اعضای فعال شاخه آبادان فدائیان اسلام بود که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به تهران آمد و به جمع مرکزی این جمعیت و در شمار یاران نزدیک نواب صفوی درآمد. او پس از مرگ مشکوک مصطفی کاشانی ماموریت اعدام انقلابی حسین علاء در مسجد شاه را پذیرفت اما بخت با وی یار نبود و تیر در اسلحه گیر کرد و او دستگیر شد.
ذوالقدر در تمامی مراحل بازجویی، محاکمه و شهادت در کنار نواب صفوی و دو یار دیگرش بود و با آنان در گورستان مسگرآباد تهران دفن شد.
سیدمجتبی نواب صفوی
سیدمجتبی میرلوحی در سال ۱۳۰۳ شمسی در منطقه تهران قدیم و در محله خانیآباد متولد شد. سیدجواد میرلوحی پدرش روحانی و مادرش خانه دار بود. او در همان محله بزرگ شد و تحصیلات ابتدایی را در مدرسه حکیم نظامی و دوره متوسطه و علوم جدید را در هنرستان صنعتی آلمانیها آموخت و هم زمان با آموختن دروس جدید به تحصیل علوم حوزوی در مدرسه مروی بازار بزرگ تهران و مسجد قندی خانیآباد مشغول شد.
پدر سیدمجتبی در سال ۱۳۱۴ در پی اجرای قانون لباسهای متحدالشکل و خلع لباس روحانیت که توسط رضاشاه به اجرا درآمد مجبور به درآوردن عبا و عمامه اش شد که این موضوع برایش سخت بود. او شغل وکیل دعاوی دادگستری را ادامه داد. به دنبال درگیری لفظی سیدجواد با علی اکبر داور وزیر دادگستری رضا شاه، سیلی محکمی به صورت وی زد که مجازات این اقدام سه سال زندان بود. سیدجواد در اواخر دوره محکومیت اش در زندان جان به جان آفرین تسلیم کرد. سرپرستی سید مجتبی که در این زمان ۹ سال داشت بر عهده دایی اش سید محمود نواب صفوی که او نیز در عدلیه کار میکرد، قرار گرفت. بعد از این اتفاق سیدمجتبی به همفکری برخی از اعضای خانواده اش نام خانوادگی اش را از میرلوحی به نام فامیل مادرش یعنی نواب صفوی تغییر داد.
سیدمجتبی جوان در ۲۳ سالگی با نیرهسادات نواب احتشام رضوی، دختر یکی از رهبران قیام مشهد که در غائله کشیدن چادر از سر زنان معروف شد، ازدواج کرد و حاصل این ازدواج سه دختر به نامهای فاطمه، زهرا و صدیقه بود که البته صدیقه به دلیل اعدام سیدمجتبی در سال ۱۳۳۴ هرگز پدر را ندید.
پرورش دینی و فکری نواب صفوی
او بعد از فراغت از تحصیل به استخدام شرکت ملی نفت ایران درآمد و پس از مدت کوتاهی به آبادان منتقل شد. مدتی بعد برخورد شدیدی بین یکی از متخصصان انگلیسی شرکت نفت و یکی از کارگران این شرکت اتفاق افتاد که سیدمجتبی جوان در حمایت از کارگر مذکور همکارانش را به اعتراض و شورش و مطرح کردن قصاص فرد انگلیسی دعوت کرد که البته این غائله با دخالت نیروی نظامی آبادان سرکوب شد، سیدمجتبی نیز برای خلاصی از دست نظامی ها فرار کرد و به نجف اشرف رفت. در مدرسه آخوند خراسانی در نجف حجرهای گرفت و نزد استادان مشهوری مانند علامه امینی؛ صاحب الغدیر، آیتالله سید حسین طباطبایی قمی و آیتالله شیخ محمد تهرانی به تحصیل فقه، اصول، تفسیر قرآن و مباحث اعتقادی پرداخت.
در نجف اشرف با مطالعه کتاب «شیعیگری» احمد کسروی با افکار او آشنا و حساس شد و پس از نشان دادن کتاب به علمای نجف برخی از آنان حکم به ارتداد وی دادند. نواب تحت تاثیر علامه امینی و برخی علما از جمله آیتالله خویی و آیتالله سیداسدالله مدنی در سال ۱۳۲۳ رهسپار تهران شد. در تهران نیز شیخ محمدآقا تهرانی، موسس هیات قائمیه در تحریک مردم و نواب صفوی بر ضد کسروی موثر بود.
او پس از بازگشت به کشور به خانه کسروی رفت و نسبت به انحرافاتی که در نوشتههایش دیده بود به او هشدار داد و او را از گفتن و نوشتن سخنان توهینآمیز درباره اسلام و ائمه شیعه و روحانیت بر حذر کرد اما وقتی سخنانش را در او بیتاثیر دید، به فکر ترور و اجرای حکم ارتداد افتاد. اقدامات کسروی که به قرآنسوزی نیز رسیده بود، موج اعتراضات نیروهای مذهبی و متدین تهران را برانگیخت.
نواب در تهران بارها در خصوص مبانی شیعه در اسلام با کسروی به مباحثه پرداخت، مباحثاتی که در مجله «پرچم» منتشر شد. در همین مباحثات بود که نواب صفوی از ارتداد کسروی اطمینان پیدا کرد و در نهایت حکم ارتداد کسروی را که قبلا توسط علمای نجف صادر شده بود را با یکی از روحانیون معروف طالقان در میان گذاشت و ایشان نیز ضمن تشویق نواب، مبلغی را برای خرید اسلحه در اختیار او گذاشت. نواب صفوی نیز در هشتم اردیبهشت ۱۳۲۴ در میدان حشمتالدوله (آذربایجان فعلی) به سمت کسروی شلیک کرد البته کسروی از این ماجرا جان سالم به در برد و به بیمارستان منتقل شد و نواب صفوی دستگیر و روانه زندان شد.
دستگیری نواب، اعتراضات مراجع تقلید و علما را به همراه داشت تا آنجا که با فشار مراجع و حمایت مردم و با قید کفالت و به قرار ۱۲ تومان که از طرف فردی به نام اسکویی از بازرگان آن دوره تأمین شد، پس از یک هفته از زندان آزاد شد.
ترور نافرجام کسروی اولین اقدام فدائیان اسلام بود در حالی که هنوز تشکیلات تعریف شده نداشتند. البته این اقدام با حمایت قابل توجه بسیاری از نیروهای مذهبی، علما و مردم روبرو شد. بعد از این اقدام نواب صفوی اولین اطلاعیه فدائیان اسلام را با ادبیاتی تند و انقلابی منتشر کرد. این اعلامیه که با عنوان «دین و انتقام» صادر شد اعلام موجودیت «فداییان اسلام» هم بود.
سیدمجتبی نواب صفوی درباره علت این نامگذاری گفت: «حضرت سیدالشهداء را در خواب دیدم که بازوبندی بر بازویم بست که روی آن نوشته شده بود «فداییان اسلام» و من از این جهت نام فداییان اسلام را برای این تشکیلات برگزیدم.»
اعلامیه مذکور این گونه آغاز شد: «هوالعزیز؛ دین و انتقام؛ ما زندهایم و خدای منتقم، بیدار. خونهای بیچارگان از سر انگشت خودخواهان شهوتران که هر یک به نام و رنگی پشت پردههای سیاه و سنگرهای ظلم و خیانت و دزدی و جنایت خزیدهاند، سالیان درازی است فرو میریزد و گاه دست انتقام الهی هر یک از اینان را به جای خویش میسپارد و دگر یارانش عبرت نمیگیرند. ای خائنین حقیقت پوش و حق کُش و ای رنگ بازان منافق، ما آزادهایم و بیداریم، میدانیم و ایمان به خدا داریم و نمیترسیم،...»
نواب صفوی پس از اعلام رسمی موجودیت «جمعیت فدائیان اسلام» اعدام کسروی را جدی تر از قبل پیگیری کرد. او به تدریج افرادی چون سیدحسین امامی را جذب کرد و این بار با کمک یارانش توانست احمد کسروی را در داخل ساختمان دادگستری به قتل برساند.
نواب صوی طی سالهای ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۶ با سفر به شهرهای مختلف کشور و ملاقات با مردم و علمای اقصی نقاط کشور ضمن تبلیغ دین به جذب افراد شجاع، معتقد و مبارز برای فدائیان اسلام اقدام کرد اما پس از آن با تحت تعقیب قرار گرفتن از سوی رژیم، مجبور به مبارزه مخفی شد.
ظهور سیاسی نواب صفوی
آشنایی نواب صفوی با آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی باعث شد تا از اواسط سال ۱۳۲۴ علیرغم اینکه با ملیگراها میانه خوبی نداشت اما با آیتالله کاشانی بر سر حمایت از آنان به توافق برسد. موضوعی که باعث شد فدائیان اسلام نقشی اساسی در راه یافتن کاشانی به مجلس، نخستوزیری مصدق و ملی شدن صنعت نفت داشته باشند. آنان از ملیگرایان خواسته بودند در صورت رسیدن به قدرت، اجرای احکام اسلامی را در دستور کار قرار دهند.
بعد از سال ۱۳۲۷ که اقلیت مجلس شورای ملی مانع تصویب قرارداد گس- گلشاییان شد، رژیم پهلوی برای ممانعت از ورود اقلیت مخالف به این مجلس، عبدالحسین هژیر نخست وزیر وقت را مامور تقلب در انتخابات و دستگیر کردن آیتالله کاشانی به بهانه ترور نافرجام شاه و تبعید وی به لبنان کرد. فدائیان اسلام با مشاهده این مساله به این جمعبندی رسید که هژیر مانع اجرای احکام اسلام است به همین دلیل نام او در دستور ترور فداییان اسلام قرار گرفت. پس از ترور هژیر، فداییان اسلام با نامزد کردن آیتالله کاشانی و محمد مصدق بار دیگر گروه اقلیت را در مجلس شورای ملی احیا کردند.
فدائیان اسلام در ماجرای ملی شدن صنعت نفت هم فعال ظاهر شد. با ترور حاجعلی رزمآرا دیگر نخستوزیر محمدرضا شاه که به شدت با ملی شدن صنعت نفت مخالف بود، راه ملی شدن صنعت نفت را گشودند. ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ زمانی که اتومبیل رزمآرا جلوی مسجد امام (شاه سابق) توقف کرده بود و نخستوزیر برای شرکت در مراسم ختم آیتالله فیض از علمای معروف آن روزگار قصد ورود به صحن مسجد را داشت، خلیل طهماسبی از اعضای فدائیان اسلام بیدرنگ از پشتِ سر با شلیکِ سه گلوله او را از پا درآورد و خود نیز توسط مأموران دستگیر شد.
آیتالله کاشانی همان زمان در مصاحبهای گفت: «این عمل (ترور رزمآرا) به نفع ملت ایران بود و آن گلوله و ضربه، عالیترین و مفیدترین ضربهای بود که به پیکر استعمار و دشمنان ملت ایران وارد آمد». ایشان در گفتوگوی دیگری خاطرنشان کرد: «... نخستوزیر مقتول در زمان حیات خود از منافع شرکت نفت جنوب و سیاست استعماری انگلستان به شدت حمایت میکرد چون عموم طبقات مردم ایران با تصمیم قطعی و خللناپذیری برای کوتاه کردن دست طمع سیاست استعماری نفت جنوب قیام کرده بودند، پافشاری رزمآرا برای مقاومت در مقابل افکار عمومی ملت ایران و حمایت از شرکت نفت باعث خشم شدید و عمومی مردم ایران گردید و جوانی غیور، وطنپرست و متدین از میان مردم ایران برخاست و نخستوزیر بیگانهپرست را به جزای اعمال خود رسانید...»
در مرداد ۱۳۳۱ با فشار علما و افکار عمومی، ماده واحده ای به این شرح به تصویب مجلس شورای ملی رسید که «چون خیانتِ حاجعلی رزمآرا بر ملتِ ایران ثابت گردیده، قاتل او استاد خلیل طهماسبی به موجب این قانون مورد عفو قرار میگیرد.» بدین ترتیب در ۲۳ آبان همان سال، خلیل طهماسبی پس از دو سال از زندان آزاد شد و آیتالله کاشانی در پی آزادی، او را به عنوان «شمشیر برّان اسلام» و «مجری اراده و افکار ملت ایران» مورد ستایش قرار داد. قتل رزمآرا آنچنان موجی ایجاد کرد که دولت مستعجل حسین علاء هم نتوانست در برابر آن بایستد و نه تنها ناتوان از مخالفت با ملی شدن نفت مجبور به استعفا شد که مجلس شورای ملی دکتر محمد مصدق از نمایندگان شاخص ملیگرا را به نخستوزیری برگزید.
اما روی کار آمدن دولت محمد مصدق سرآغاز بالا گرفتن اختلافات میان نواب صفوی و دولت جبهه ملی بود. فدائیان اسلام که از دولت مصدق انتظار داشت اجرای احکام اسلامی را در راس امور قرار دهد، وقتی انتظاراتشان برآورده نشد، ساز مخالف کوک کردند. در پی شدت گرفتن اختلافات و مخالفتها، دولت مصدق که از جانب فدائیان احساس خطر میکرد، رهبران این گروه از جمله نواب صفوی را بازداشت و زندانی کرد. زندانی شدن وی تا فردای کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه مصدق و سقوط دولت وی طول کشید.
نواب صفوی و فداییان اسلام به مبارزات خود علیه رژیم پهلوی تا سال ۱۳۳۴ ادامه دادند. در ساعت سه و نیم بعدازظهر روز دوم آذرماه ۱۳۳۴ نقشه ترور حسین علاء دیگر نخست وزیر شاه اجرا شد اما علاء با خوش شانسی از این مهلکه جان به در برد و فرماندار نظامی ابتدا ضارب نخست وزیر و بعد از چند روز سیدمجتبی نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام و دو نفر دیگر از اعضای این گروه را بازداشت کردند.
روزنامه اطلاعات فردای آن روز در خبری نوشت: «بعد از حادثه سوءقصد علیه جان نخستوزیر در مسجد شاه و دستگیری مظفرعلی ذوالقدر ضارب، مشارالیه در بازجوییهای اولیه اظهار داشت که نواب صفوی دستور اجرای ترور نخستوزیر را در اختیار من گذاشته است. علاوه بر این اعتراف از ظواهر امر و طرز صحبت کردن ضارب و شعارهایی که بعد از حادثه داده بود و همچنین گفتن اذان و الله اکبر بعد از حمله به آقای علاء چنین بر مامورین روشن شد که مظفرعلی به تحریک جمعیت فدائیان اسلام که در سالهای اخیر پنج مرتبه مرتکب سوءقصد علیه جان زمامداران وقت شدهاند، اقدام به سوءقصد و شلیک گلوله به سوی آقای علاء نموده است و بالنتیجه مقامات انتظامی چه شهربانی و چه فرماندار نظامی مصمم شدند که رهبر این جمعیت را که بعد از وقوع حادثه مخفی شده بود، بازداشت نمایند.»
اینچنین بود که اعضای موثر جمعیت فدائیان اسلام بازداشت و راهی زندان شدند.
سیدمجتبی نواب صفوی، خلیل طهماسبی، سیدمحمد واحدی و مظفرعلی ذوالقدر در روز ۲۶ دی ۱۳۳۴ در دادگاه پهلوی به اعدام محکوم شدند، دادگاه تجدیدنظر هم همان روز برگزار و حکم اولیه را تایید کرد. در پی تثبیت حکم اعدام، اعضای اصلی جمعیت فداییان اسلام سحرگاه روز ۲۷ دیماه ۱۳۳۴ یعنی ۱۴ ماه قبل از تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) به دست ماموران فرماندار نظامی تیرباران شدند.
بدین ترتیب سیدمجتبی نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام بعد از ۱۰ سال مبارزه در سن ۳۱ سالگی به همراه چند یار دیگرش در میدان تیر لشکر دو زرهی تهران تیرباران شد. پیکر نواب صفوی به همراه خلیل طهماسبی، سیدمحمد واحدی و مظفرعلی ذوالقدر ابتدا در قبرستان مسگرآباد تهران و سالها بعد در قبرستان وادیالسلام قم به خاک سپرده شد.
منابع:
منظورالاجداد، فدائیان اسلام، ص۱۸۸.
زارعی، تکبیر سرخ، ص۹۴.
منظورالاجداد، فدائیان اسلام، ص۱۹۰.
منظورالاجداد، فدائیان اسلام، ص۱۹۲.
جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی و سیاسی ایران، ص۲۱۹-۲۲۰
خسروشاهی، فدائیان اسلام: تاریخ، عملکرد، اندیشه، ص۳۲-۳۳
زندگی و مبارزه نواب صفوی، هادی خسروشاهی، اطلاعات، ۱۳۸۶
فدائیان اسلام، تاریخ، عملکرد، اندیشه، خسروشاهی، اطلاعات، ۱۳۷۵.
انتهای پیام
نظرات