زنی که پایگاههای اجتماعی و اقتصادی خود را رها کرده و وارد پیوند زناشویی میشود در رویارویی با خشونت مرد، از ترک شدن و بیآبرویی و نابسامانیهای اجتماعی و اقتصادی بعد از آن میترسد و هنگامی که به این نتیجه میرسد که بدون مردش حمایت فرهنگی اجتماعی و اقتصادی نخواهد داشت به خود میقبولاند که زندگی او همین است و با خشونت میسازد!
بخش اعظم جامعه را زنانی تشکیل داده اند که هیچ از خود و حقوقشان نمی دانند و زن خوب را در کدبانو بودن و شستن و رفتن و پختن و بچه داری می دانند و دلشان خوش است چه موجودات از خود گذشته پاکی هستند و بهشت زیر پای آنها است. در این شرایط حتی صحبت کردن از تجاوز و یا دیگر خشونتها نوعی تابو به حساب می آید. روان شناسان می گویند مردانی که از کودکی شاهد کتک خوردن زنان در خانواده بوده اند در بزرگسالی بیشتر مرتکب خشونت علیه همسران و یا دختران خود می شوند.
تجاوز در خانه و بیپناهی
مریم دختر ۲۰ سالهای است که در راهروهای خشن و سرد دادگاه با او روبرو شدم. وقتی پای صحبتهایش نشستم اینگونه ماجرای تجاوزهایی که از سوی ناپدری و برادر خوانده در حق این دختر و خواهرش شده بود را برایم تعریف کرد: "در هفت سالگی پدرم را از دست دادم. برای دختر ضعیفی مثل من پذیرش این موضوع خیلی سخت بود. هرچند پدرم آنقدرها با ما خوب و مهربان نبود و مادرم هم همیشه مورد آزار پدرم قرار می گرفت و فحش و ناسزا مثل نقل و نبات در دهان پدرم پر و خالی میشد..."
مریم نیمچه لبخندی میزند و دوباره شروع می کند به صحبت کردن. "مادرم اینقدر گریه و ناله نفرین پدرم کرد تا اینکه او بیمار شد و بعد از گذراندن چند دوره بیماری فوت کرد. مادرم نمیتوانست پول کافی دربیاورد اما باز هم بخور و نمیری بود که محتاج کسی نباشیم. بعد خانواده مادرم او را مجبور به ازدواج مجدد کردند. همسر مادرم مرد جا افتادهای بود که از ازدواج اولش یک پسر داشت. چند ماه اول همه چیز خوب بود اما بعد از چند ماه در خفا بارها شنیدم که مادرم به خاطر ما آماج تحقیرها قرار میگیرد. بیشتر تحقیرها به این دلیل بود که چرا ما تلویزیون روشن میکنیم؟ و یا چرا از حمام استفاده میکنیم؟"
دختر آهی میکشد و ادامه میدهد: "از طرف دیگر همه ما بزرگ شده بودیم و پسر ناپدریام شروع به دست درازی به من و خواهرم کرد و هنگامی که با مقاومت من و خواهرم روبهرو میشد ما را کتک میزد و کار به خشونت میکشید. چه شبهایی که من و خواهرم به خاطر ترس از تجاوز شبها نوبتی کشیک میدادیم. وقتی که بزرگتر شدیم و دختران بالغی شدیم همه چیز فرق کرد، حالا ناپدری هم روش پسرش را به کار گرفته بود و مداوم در پی آزار جسمی و فیزیکی ما به دور از چشم مادر بود..."
او توضیح داد: "بارها از مادرم خواستم که از این خانه برویم اما او معتقد بود بیرون از خانه برای سه زن جای امنی نیست و اما از طرفی چگونه میتواند طلاق بگیرد در حالی که ناپدری رضایت نمیداد. وقتی متوجه این قضیه شد یک روز که من و خواهرم خانه نبودیم مادرم را کتک زده و چشم و بدن او را سیاه و کبود کرد به طوری که از شدت ضربه چشمش باز نمیشد. با کمک همسایهها با پلیس تماس گرفتم و مادرم را به پزشک قانونی فرستادند و بعد از آن مادرم در بیمارستان بستری شدم، حالا هم آمدهام دادگاه تا با کمک وکیل طلاق مادرم را از این مثلا مرد بگیریم..."
واقعیت خشونت و ناهنجاریهای خانگی
محمدرضا گلستانیپور، کارشناس ارشد جامعهشناسی در گفتوگو با ایسنا عنوان کرد: «تا بوده، خانه و در مجموع خانواده، محل امن و امنیت و جایگاه خوشبختی محسوب میشده و خانواده یکی از برجستهترین دستاوردهای زندگی اجتماعی بشر بوده و تا به امروز هم جایگزینی برای آن پیدا نشده است. در قران کریم نیز در آیه ۲۱ سوره روم آمده است که: از نشانههای او این است که برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید که در کنار آنها آرامش یابید، و میان شما علاقه دوستی و مهر باطنی نهاد، همانا در این امر نشانههایی است. این را می توان به عنوان دلیل وجودی تشکیل خانواده در نظر گرفت.»
وی افزود: «از طرف دیگر، خشونت و ناهنجاریهای خانگی نیز یک واقعیت غیر قابل کتمان است. خشونت خانگی قدمتی به عمر وجود بشر و تشکیل خانواده بر روی زمین دارد، در دورههایی از تاریخ، زن و فرزندان عملا جزو اموال مرد محسوب شده و حتی قتل آن ها هم، تبعاتی برای مرد نداشته؛ اما در چند صد سال اخیر قوانینی به منظور محافظت از زنان و فرزندان در محیط جامعه و خانواده، تصویب شده است.»
این پژوهشگر با اشاره به مصادیق بارز خشونت گفت: «خشونت یک نوع کجرفتاری به حساب میآید. کج رفتاری شامل انواع رفتارهای نابهنجار است. رفتار نرمال یا بهنجار، هر نوع رفتاری است که از هنجارها یا مقررات گروهی که رفتار مزبور در آن اتفاق می افتد تبعیت میکند. در مقابل کج رفتاری به هر نوع رفتاری اطلاق میشود که با هنجارها یا مقررات گروه همنوایی نداشته باشد. گفتیم که رسالت و دلیل وجودی خانه و خانواده، داشتن امنیت فیزیکی در مرحله نخست و در مرحله بعد امنیت روانی است. و دوم اینکه خانواده محلی است که افراد میتوانند در بستر آن به کمال و خوشبختی فکر کنند. حالا میبینیم که خشونت، علیه این هنجار و مقررات و دلیل وجودی خانواده است. پس میتوانیم از خشونت به عنوان یک کج رفتاری یاد کنیم.»
از خشونت در منزل تا خشونت در کف خیابان
به عقیده این جامعهشناس می توان دستهبندیهای مختلفی را درباره خشونت انجام داد. مثلا خشونت کلامی و یا غیر کلامی. خشونت در منزل، خشونت در محیط کار و یا خشونت در کف خیابان. خشونت علیه کودکان، خشونت علیه زنان و یا خشونت علیه مردان. خشونت روانی یا فیزیکی، جنسی یا اقتصادی. پس ببینید با توجه به انواع خشونت، مصادیق متعددی هم برای آن می توان متصور شد. حال هر گونه عمل خشونت آمیز (از انواعی که گفته شد) که بر پایه جنسیت باشد و بتواند منجر به آسیب فیزیکی(بدنی)،جنسی یا روانی زنان شود، خشونت علیه زنان محسوب میشود. طبق تحقیقات، میتوان گفت در جامعه ما، خشونت ها و مشاجرههای کلامی شایع ترین نوع خشونت علیه زنان است.
بستر اجتماعی یا زمینههای روانی خشونت
گلستانیپور در پاسخ به اینکه چه بسترهایی منجر به خشونت میشود، توضیح داد: «اصولا خشونت به این معنا است که فرد به صورت عمدی، یک رفتار تهاجمی فیزیکی و یا غیر فیزیکی را در مقابل فرد دیگری انجام می دهد. و یا در تعریف دیگری آمده خشونت یعنی صدمهای که به شکل عمدی وارد شده باشد. حالا باید دید چه زمینهها و عواملی باعث میشود فرد این رفتار تهاجمی را به قصد آسیب رساندن به دیگری از خودش نشان بدهد که به صورت تیتروار چند مورد را عنوان می کنم. احساسات غیر قابل کنترل، انگیزه قبلی، دشمنی یا کینهتوزی طرفین، فعالیت بیش از حد ذهنی یا جسمی و خواب ناکافی و یا مصرف مواد مخدر همگی باعث پیش آمدن خشونت در رفتار یک فرد میشود. ولی ما نباید در سطح ماجرا بمانیم و فریب ظاهر این عوامل را بخوریم. تمام عواملی که نام برده شد، همگی نشات گرفته از یک سبک زندگی ناسالم است. چرا فرد باید قادر به کنترل احساسات خود نباشد؟ چون به بلوغ احساسی نرسیده است. چرا کینه توزی باید منجر به اعمال خشونت شود؟ چون فرد احترام به حقوق دیگران را یاد نگرفته است. چرا فرد باید مجبور به فعالیت ذهنی و یا جسمی زیاد شود؟ احتمالا برای امرار معاش. پس می بینیم که همه این ها بر میگردد به سبک زندگی و نحوه رشد شخصیت فرد.»
وی با اشاره به عوامل اصلی بروز خشونت بیان کرد: «من عامل اصلی خشونت در رفتار افراد را نبود یک سبک زندگی سالم می دانم. ببینید فشار اقتصادی، امروز جامعه را به سمتی کشیده است که ما درگیر دغدغه تامین نیازهای اولیه خود نظیر خوراک، پوشاک و مسکن شده ایم. در چنین وضعیتی کجا می شود به مسئله آموزش و یا فرهنگسازی و ایجاد یک محیط آرام روانی پرداخت؟ البته که بنده نمی خواهم تمام رفتارهای خشونت آمیز را به وضعیت بد اقتصادی خانواده ها تقلیل بدهم؛ لیکن امروز زمینه اصلی ایجاد رفتارهای خشونت آمیز چه در خانواده و چه در جامعه، تا حد زیادی همین وضعیت نابسامان اقتصادی است.»
طیف سنی مواجه با خشونت خانگی
این کارشناس ارشد جامعهشناسی در خصوص طیف سنی در معرض خطر مواجهه با خشونت گفت: «افراد در هر سنی در معرض خطر رفتارهای خشونتآمیز قرار دارند. منتها برخی دورههای سنی شدت این مواجهه بیشتر خواهد بود. مثلا در دختران مجرد، احتمال تجربه رفتارهای خشونت آمیز در دوره نوجوانی و اوایل دوره جوانی بیشتر از کودکی و جوانی است. چون در این دوره، دختر از شرایط سنی دوران کودکی فاصله گرفته و به دنبال استقلال است و از طرف دیگر هنوز وارد دوران جوانی نشده و خانواده چندان استقلال او را به رسمیت نمیشناسند. به همین دلیل احتمال پیش آمدن برخوردهای خشونت آمیز در این دوره بیشتر است.»
محمدرضا گلستانیپور ادامه داد: «امّا در زنان متاهل، در هر سن و دورهای احتمال تجربه رفتارهای خشونتآمیز وجود دارد. لیکن میتوان گفت که در سالهای نخست ازدواج این تجربه شدیدتر خواهد بود. به خاطر همین ما شاهد رشد روزافزاون طلاق در سال نخست همچنین پنج سال ابتدایی ازدواجها هستیم. در سالهای نخست به دلیل عدم شناخت و درک درست زوجین از همدیگر و از سوی دیگر عادت نداشتن به زندگی مشترک، باعث برخوردهای خشونتآمیز میشود. و از آنجایی که ما در یک جامعه مردسالار زندگی میکنیم، زنان این تجربه را بیشتر خواهند داشت. در مجموع میتوان گفت رده سنی ۲۰ تا ۳۰ سال دورهای است که بیشترین خطر روبرو شدن با رفتارهای خشونتآمیز در زنان وجود دارد.»
منشا خشونتها از کجاست؟
وی در خصوص اینکه خشونت خانگی تا چه حد ناهنجاری اجتماعی محسوب میشود، به ایسنا گفت: «بسته به نوع خشونت میتوان عامل انسانی آن را مشخص کرد. اگر خشونت کلامی -مثلا متلک انداختن- را در نظر بگیریم، تبعاً محیط اجتماع بیشتر از خانواده در معرض رفتارهای خشونتآمیز قرار میگیرد. و یا مثلاً خشونت جنسی را در نظر بگیریم، ممکن است خانه و محیط کار زمینههای ایجاد رفنارهای خشن جنسی را فراهم کنند. خشونت اقتصادی بیشتر از طرف خانواده علیه زنان اعمال میشود، پس اینکه خانواده یا اجتماع بیشتر موجب رفتارهای خشونت آمیز می شود، بستگی به نوع و شکل خشونت دارد.»
این پژوهشگر عنوان کرد: «ببینید من میخواهم مسئله را فراتر از یک ناهنجاری، و در قالب یک آسیب اجتماعی ببینم. چرا چنین باوری دارم، به این دلیل که خشونت علیه زنان نتیجه و یا مسبب عوامل متعدد دیگری است. دلزدگی از زندگی زناشویی توسط مرد، ازدواج دوباره مرد، نبود درآمد کافی جهت امرار معاش خانواده، شایع شدن مصرف مواد مخدر میان مردان، فرار از ازدواج و انتخاب روابط خارج از عرف و کوتاه مدت، و... همه اینها میتواند موجبات خشونت علیه زنان را فراهم کند. سستی بنیاد خانواده، افت تحصیلی فرزندان، افزایش مشکلات در سلامت روان خانواده، افزایش نگرش منفی به ازدواج (به خصوص در میان فرزندان دختر)، افزایش طلاق و ناپایداری ازدواج، همه اینها نیز از نتایج خشونت علیه زنان است. پس، مسائلی که با محوریت خشونت علیه زنان وجود دارد، گستره زیادی از کج رفتاری ها و ناهنجاری ها را شامل می شود که در مجموع میتوان گفت که اگر خشونت علیه زنان شدت بگیرد، ما با یک آسیب اجتماعی روبرو هستیم. چرا که طبق پژوهشهای انجام شده، می توان گفت بیش از ۶۰ درصد زنان جامعه، در طول زندگی خود رفتارهای خشونتآمیز را تجربه میکنند که البته به عقیده من، این آمار همه واقعیت را هم بیان نمیکند که البته همین آمار هم نگرانیهای جدی و مهمی را مطرح میکند.»
مراکز کمک به زنان آسیب دیده
کارشناس ارشد جامعهشناسی در خصوص مراکزی که زنان آسیبدیده می توانند برای دریافت کمک به آنها مراجعه کنند، توضیح داد: «سامانه ۱۲۳ و ۱۴۸۰ بهزیستی که اورژانس اجتماعی سازمان بهزیستی آن را پشتیبانی می کند. و به طور خاص تر، خانه های امن بهزیستی و دفاتر حمایت از حقوق زنان و کودکان. بر اساس قوانین سازمان بهزیستی در صورتی که زنی در معرض خطر قرار گیرد، محل و مکانی برای زندگی نداشته باشد و این موضوع برای کارشناسان بهزیستی محرز شود میتواند تا ۶ ماه در خانه امن اقامت کند. اما اگر شبکه حمایتی و خانواده داشته باشد، کارشناس بهزیستی در اولین فرصت با خانواده و فرد آزارگر تماس گرفته و با راهنماییهای درست و دقیق خواهان بازگشت به زندگی خانوادگی فرد میشوند و پس از آن روال خانوادهدرمانی و زوجدرمانی آغاز میشود. این خانه های امن و مراکز مشاوره، مکانهایی هستند که به زنان آسیب دیده خدمات حمایتی ارائه میدهند.»
قانون چقدر توانسته خشونت علیه زنان را کاهش بدهد؟
گلستانیپور در پاسخ به اینکه قانون چقدر توانسته به زنان آسیبدیده کمک کند، عنوان کرد: «اینجا دو بحث مطرح میشود؛ یک بحث تاثیر قانون و قانونگذار و دیگری بحث آموزش و اخلاق مداری. اصولا باید بین این دو تعادل برقرار کرد. اگر قانون و قانون گذار به بهانه حفظ استحکام خانواده و در جهت حمایت از حقوق زنان، شروع به قانون گذاریهای متعددی کند و بخواهد تمام یا بیشتر جنبه های اجتماعی زندگی را نیز با قوانین و ابزارهای کیفری پیش ببرد، نتیجه این می شود که خانواده ها باید مدام در مسیر خانه و دادگاه رفت و آمد داشته باشند و این می شود دخالت حداکثری دولت در زندگی مردم و زیاد شدن پرونده های جزایی. خب این می شود اهمیت آموزش و تربیت صحیح و اخلاق مداری. از طرف دیگر، اهمیت اخلاق و تربیت صحیح نباید بهانه ای بشود که ما برای حفط حقوق زنان خلا قانونی داشته باشیم. در ادامه خواهیم دید که با توجه به قوانین فعلی و لایحه صیانت کرامت و تامین امنیت بانوان، عملا تا حدود زیادی زنان در چتر حمایتی قانون قرار گرفته اند، تا جایی که در لایحه مذکور پا را فراتر گذاشته و حتی منجر به وضع قوانین حداکثری نیز شده است که چندان مطلوب به نظر نمیرسد.»
وی خاطرنشان کرد: «مطابق آنچه در اصل ۲۱ قانون اساسی آمده، دولت موظف به تضمین حقوق زن در تمام جهات است. در همین راستا تامین همه جانبه حقوق زنان و ایجاد امنیت قضائی عادلانه برای آنان در بند ۱۴ اصل سوم قانون اساسی نیز مورد تاکید قرار گرفته است. در حالیکه علاوه بر دولت قوه قضائیه نیز مطابق اصل ۱۵۶ قانون اساسی پشتیبان حقوق فردی و اجتماعی زنان و افراد گردیده و مکلف به تعقیب و مجازات مجرمین و متعرضین به زنان و افراد شده است؛ بنابراین باید گفت که در صورت تعرض به امنیت زنان، آنان حق دارند در حداقل زمان ممکن و با نهایت سهولت به دستور ماده ۱۴ منشور حقوق شهروندی به مراجع و ماموران تامین کننده امنیت عمومی دسترسی داشته باشند.»
این جامعهشناس با اشاره به اینکه مراجع و ماموران مذکور نیز باید بدون وقفه و تبعیض و متناسب با تعرض و تهدیدی که متوجه افراد شده به آنان خدمات قانونی ارائه دهند، گفت: «مطابق ماده ۹۱ منشور حقوق شهروندی این حق شهروندان است که از محیط زندگی عاری از آسیبهای فردی و اجتماعی برخوردار باشند. همچنین مطابق ماده ۱۰۳ منشور حقوق شهروندی حق زنان در برخورداری از مشارکت و حضور در فضاها و مراکز عمومی مورد تاکید قرار گرفته؛ پس هر آنچه باعث شود این مشارکت و حضور در مراکز عمومی مورد خدشه و خلل واقع شود با واکنش قانون روبرو خواهد گردید. چه اینکه تعرض به حیثیت و تمامیت زنان در معابر و امکان عمومی میتواند سرخوردگی، انزوا و گوشهگیری آنان و ترس از حضور در اجتماع را در پی داشته باشد. ضمناً حق مصونیت زنان از تعرض گفتاری و رفتاری دیگران و نیز مصونیت از ناهنجاریهای فرهنگی و اخلاقی و رفع آنها در بندهای ۶۱ و ۶۳ منشور حقوق زنان شناسایی گردیده است.»
به گفته محمدرضا گلستانیپور در همین راستا حمایت دیگر قانونگذار از زنان و کودکان به عنوان شهروندان جامعه، جرم انگاری و وضع مجازات برای کسانی است که برای آنان در معابر عمومی و خیابانها مزاحمت ایجاد کرده و یا از طریق توهین و فحاشی موجب آزار و اذیت زنان و اطفال میگردند. این امر در ماده ۶۱۹ از کتاب پنجم قانون مجازات اسلامی مصوب سال ۱۳۷۵ به شرح ذیل جرم انگاری گردیده است: "هر کس در اماکن عمومی یا معابر متعرض یا مزاحم اطفال یا زنان بشود یا با الفاظ و حرکات مخالف شئون و حیثیت به آنان توهین نماید، به حبس از دو تا شش ماه و تا ۷۴ ضربه شلاق محکوم خواهد شد." از طرف دیگر ماده ۵۴ منشور حقوق شهروندی نیز بیان داشته، حق همه شهروندان به ویژه زنان و کودکان است که از تعرض و خشونت گفتاری و رفتاری دیگران در تمام محیط های خانوادگی و اجتماعی مصون باشند و در صورت بروز هر نوع خشونت امکان دسترسی آسان به مکان های امن و نهادهای امدادی، درمانی و قضایی جهت احقاق حق خود را داشته باشند.
این پژوهشگر در خصوص قوانین فعلی در حیطه تامین و حفظ امنیت زنان افزود: «پس می بینید همین قوانین فعلی نیز برای امنیت زنان چه در محیط خانه و چه در محیط اجتماع توجه زیادی قائل شده است. پس زنان باید بدانند که هم اکنون نیز به طور کامل مورد حمایت قانون قرار دارند؛ اما آیا این موضوع کفایت می کند؟ اینکه قوانینی وضع شده و روی کاغذ حمایت های فراوانی از زنان می شود، حقوق و امنیت زنان در جامعه تامین می شود؟ طبیعتا پاسخ منفی است. همین پرونده متجاوز زنجیرهای اخیر را ببینید، دهها زن مورد تجاوز یک مرد قرار می گیرند و تعداد اندکی حاضر می شوند حضورا اعلام شکایت کنند و دنبال احقاق حق خود و مجازات مجرم باشند.»
به گزارش ایسنا، برخی تحقیقات و بررسیها نشان میدهد که بیشتر خشونتها در مناطقی رخ میدهد که زنان به دلیل محدودیتها و یا کمبود امکانات، دسترسی نداشتن به رسانهها و یا کانونهای اجتماعی و همچنین بافت سنتی جوامع از حقوق خود و قوانین حاکم بر خانواده آگاه نیستند که این امر با ایجاد زمینههای ظلمپذیری و سکوت، موجب تحمل هر نوع درد و رنج و ظلمی از طرف مردان میشود.
انتهای پیام
نظرات