برخی از افراد معتقد هستند که نبوغ اشعار سلمان هراتی، به دلیل مرگ نابههنگامش ناتمام مانده است. این دسته از افراد، به تعداد اندکی از اشعار ضعیف او تکیه میکنند و مرگ شاعر را دلیل بر بیسرانجام ماندن راه شعری او میدانند؛ اما سلمان هراتی در مدت زمان حیات خود، که شاید دوران طلایی آن، ۴ سال پایانی عمر او باشد، اشعار پرقوت زیادی نیز سروده است.
در ادامه به برخی از اشعار وی میپردازیم:
شعر "پیش از تو" از سلمان هراتی، در رابطه با امام خمینی(ره) سروده شده که امسال توسط موسسه فرهنگی ادبی شهرستان ادب به صورت دکلمه، با صدای علیمحمد مودب و با آهنگسازی امیرحسین سمیعی، در سالروز رحلت امام خمینی (ره) منتشر شده است. این شعر در کتب فارسی دبیرستان نیز آمده است.
در متن این شعر آمده:
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت
بسیار بود رود در آن برزخ کبود
اما دریغ، زَهره دریا شدن نداشت
در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار
حتی علف اجازه زیبا شدن نداشت
گم بود در عمیق زمین شانهی بهار
بیتو ولی زمینهی پیدا شدن نداشت
دل ها اگر چه صاف، ولی از هراس سنگ
آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت
چون عقدهای به بغض فرو بود حرف عشق
این عقده تا همیشه سر وا شدن نداشت
*
شعر "ساعت انشاء" وی از دیگر شعرهای ساده و روان اما پرمحتوا و تاثیرگذار او در حوزه ادبیات دفاع مقدس و شهیدان است و در کتاب فارسی ششم ابتدایی نیز آمده است که متن آن به شرح زیر است:
ساعت انشاء بود
و چنین گفت معلم با ما:
بچه ها گوش کنید
نظر من این است
شهدا خورشیدند
مرتضی گفت:شهید
چون شقایق سرخ است
دانش آموزی گفت :
چون چراغی است که در خانه ی ما می سوزد
و کسی دیگر گفت:
آن درختی است که در باغچه ها می روید
دیگری گفت: شهید
داستانی است پر از حادثه و زیبایی
مصطفی گفت : شهید
مثل یک نمره ی بیست
داخل دفتر قلب من و تو می ماند
*
یکی دیگر از آثار برجسته سلمان هراتی شعر "هزار فرسنگ" است. در این شعر می خوانیم:
دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است
میان ما و رسیدن هزار فرسنگ است
مرا گشایش چندین دریچه کافی نیست
هزار عرصه برای پریدنم تنگ است
اسیر خاکم و پرواز سرنوشتم بود
فرو پریدن و در خاک بودنم ننگ است
چگونه سر کند اینجا ترانه خود را
دلی که با تپش عشق او هماهنگ است؟
هزار چشمه فریاد در دلم جوشید
چگونه راه بجوید که رو به رو سنگ است
مرا به زاویه باغ عشق مهمان کن
در این هزاره فقط عشق، پاک و بی رنگ است
***
شعر "فصل شکوفایی" سلمان هراتی نیز در درس دهم از کتاب فارسی سال دوازدهم دبیرستان آمده است:
دیروز اگر سوخت ای دوست
غم برگ و بار من و تو
امروز میآید از باغ
بوی بهار من و تو
آن جا در آن برزخ سرد
در کوچه های غم و درد
غیر از شب آیا چه میدید
چشمان تار من و تو؟
دیروز در غربت باغ
من بودم و یک چمن داغ
امروز خورشید در دشت
آیینه دار من و تو
غرق غباریم و غربت
با من بیا سمت باران
صد جویبار است اینجا
در انتظار من و تو
این فصل فصل من و توست
فصل شکوفایی ما
برخیز با گل بخوانیم
اینک بهار من و تو
با این نسیم سحرخیز
برخیز اگر جان سپردیم
در باغ میماند یا دوست
گل یادگار من و تو
چون رود امیدوارم
بی تابم و بی قرارم
من میروم سوی دریا
جای قرار من و تو
انتهای پیام
نظرات