به گزارش ایسنا، روزگار هیچگاه نقشههایش را پیش از موعد به ما نشان نمیدهد، به وقتش غافلگیرمان میکند و گاه آنقدر مسیر زندگیمان را تغییر میدهد که شاید سازگاری با آن دشوار باشد. یک اتفاق، یک حادثه، یک لحظه همه چیز عوض میشود و این تازه شروع ماجراست.
محمدحسین کیاشمشکی، ۲۲ ساله بود که هنگام اسکی دچار ضایعه نخاعی شد. میگوید ۱۴ ماه خانهنشین شد، سختیهای زیادی کشید و حرف و حدیثهای زیادی شنید اما تصمیم گرفت بایستد و از نو شروع کند؛ این بار کوهنوردی و طبیعتگردی را انتخاب کرد. او به تازگی تا ارتفاع ۴ هزار و ۸۰۰ متری دماوند صعود کرده اما اگر فدراسیون کوهنوردی و برخی مسئولان ورزشی حمایتش میکردند و وسیلهای در اختیارش میگذاشتند شاید میتوانست به آرزویش برسد که ایستادن بر قله دماوند است.
کیاشمشکی با ایسنا به گفتوگو نشست و از تجربه صعود خود به دماوند گفت که در ادامه میخوانید.
داستان صعود به دماوند
سرکچال اولین قلهای بود که حدود سه سال پیش به آن صعود کردم؛ بخشی از مسیر را با قاطر و بخش دیگری را خودم رفتم، در ادامه به قله آبک صعود کردم و پس از آن با توجه به شرایطم خداوند به من قدرت داد و به کوهنوردی روی آوردم به گونهای که سال بعد به سه قله سبلان، توچال و کلونبستک رفتم. قبل از دماوند هم به پنج قله اسپیدچال، اورجین، سیچال، دشت هملون و بندبزرگ صعود کردم تا بدنم آمادگی لازم را کسب کند. هدفم رسیدن به آبشار یخی در ارتفاع ۵ هزارمتری بود اما با توجه به شرایطی که داشتم در ارتفاع ۴ هزار و ۸۰۰ متری زانوهایم خالی کرد و نتوانستم بالاتر بروم. با این حال صعودم ۱۱ ساعت طول کشید و دو روزه بود.
ترس خود را کنار بگذارید
افراد دچار آسیب نخاعی ویلچری می شوند و بقیه هم میگویند که باید خود را با شرایط وفق بدهید. در مورد این ضایعه هم به ویژه در رسانه ملی صحبتی نمیشود. باید بگویم که در ضایعه نخاعی، آسیب دیدگی مهره های سینه به پایین باعث بیحسی کمر به پایین، تحلیل عضلات و از دست رفتن حس لامسه و حرکتی فرد میشود و آسیب دیدگی مهره های سینه به بالا هم باعث از دست دادن اندام تحتانی و فوقانی یعنی دست و پا میشود بنابراین قدم برداشتن با آسیب نخاعی خیلی سخت است.
موضوع بعدی در آسیب نخاعی، نداشتن تعادل است. برخی از افراد آسیب دیده که با واکر راه می روند حتی یک صدم ثانیه هم نمیتوانند روی پای خود بایستند چون تعادل ندارند و تمام فشار حفظ تعادل روی دستها میافتد. این افراد برای ایستادن و کوهنوردی باید ترس خود را کنار بگذارند، هرچند اینگونه همباز سخت است و صعود به دماوند نیز برای من سخت بود.
وقتی آبشار یخی دور شد
همه سختی کوه دماوند تا آبشار یخی است یعنی سختی صعود از یال کافر دره که باید از سنگها عبور کرد، شروع میشود و تا آبشار یخی ادامه دارد اما پس از آن مسیر هموارتر است و به راحتی میتوان به قله رسید. شاید پس از آن خستگی و ارتفاع اذیت کند. رسیدن به آبشار یخی برایم سخت بود، عضلاتم مخصوصا عضلات همسترینگم کاملا گرفت و زانویم قفل کرد اما خوشبختانه تا ارتفاع ۴ هزار و ۸۰۰ متری رفتم.
کوهنوردی جزو رشتههای سخت است که مدال و کاپی هم ندارند و آسیب نخاعی آن را سختتر میکند. من هشت پلاتین در کمرم دارم که اگر در ارتفاع بالا کمی سرما بخورد واقعا اذیت کننده است. در کل با توجه به شرایطم صعود به این ارتفاع هم خوب است. تا جایی هم که در اینترنت جستجو کردهام، متوجه شدهام کسی حتی در خارج از کشور با ضایعه نخاعی کوهنوری نمیکند و به این ارتفاع نمیرسد. البته افرادی هستند که پای خود را از دست دادهاند اما پروتز میگذارند که حکم ساق پا را دارد و راحت راه میروند. این افراد بیشتر به چشم میآیند در حالی که وضعیت ما سختتر است.
با ضایعه نخاعی هم میتوان به قله رسید
۶ سال پیش مستندی دیدم که جیمی اندرو توانست با دست و پای قطع شده به قله ماترهورن سوئیس صعود کند که به آن کوهستان قاتل میگویند؛ این مستند برایم مثل جرقهای بود که بتوانم کوهنوردی کنم. دوست دارم صعودهای من هم برای دیگر افراد هدف و انگیزهای باشد چون متاسفانه برخی از افراد ضایعه نخاعی افسرده شدهاند، برخی خودکشی کردهاند و برخی هم خلافکار شدهاند و رسانه ملی هم حرفی نمیزند. با این حال نخاع من ۸۰ درصد آسیب دیده است و دوست دارم بقیه ببینند تا شاید برایشان انگیزهای باشد.
حس ترحم آزار دهنده!
از آنجایی که شمشک زندگی میکنم قبل از این اتفاق هم به کوهنوردی علاقه داشتم اما بحث کوهنوردی عادی با صعود به قله خیلی متفاوت است. علاوه بر این کارهای یک فرد آسیب دیده را بقیه انجام میدهند و او چیزی در اختیارش نیست به همین دلیل نسبت به او حس ترحم پیدا میکنند. برخی بعد از این اتفاق فکر می کنند زندگیشان به پایان رسیده و برخی هم نگران آینده هستند اما من کوهنوردی را انتخاب کردم که خیلی سخت است و باعث شده که حس ترحم خیلی کمتر شود، حتی خیلی افراد ذوق میکنند و میپرسند که دوباره چه زمانی به کوه میروم. در واقع کوهنوردی را انتخاب کردم تا حس ترحمی نسبت به من و امثال من نباشد.
از انزوا با خاطرات تا شروعی دوباره
هفت سال است که نخاعم آسیب دیده و در این مدت سختیهای زیادی کشیدم، اتفاقات بدی برایم افتاد و حرف و حدیثهای زیادی شنیدم حتی از طرف اطرافیان و رسانه ملی هم حمایت نشدم. وقتی آن اتفاق افتاد ۱۴ ماه خانهنشین شدم و هیچ کار خاصی نکردم. اطرافیان و دوستانم در بیمارستان برایم سنگ تمام گذاشتند، هر کس که پیشم میآمد باید تا صبح بیدارمیماند چون به خاطر شدت آسیب دیدگی، عملهای سنگینی انجام داده بودم و درد داشتم اما از عید ۹۳ به بعد همه ترکم کردند و من با خانواده و خاطراتم تنها ماندم، به همین دلیل افسردگی گرفتم و داشتم از بین میرفتم اما با موافقت هیات مدیره به محل کار سابقم برگشتم.
پیش از آسیبدیدگی ورودی و خروجیهای یک مجتمع مسکونی را کنترل میکردم که سخت نبود که بعد از مدتی دوباره به کارم برگشتم. از همینجا به آدم فعلی تبدیل شدم چون رفتارهایی دیدم که درست نبود؛ با هزار سختی خودم را به محل کارم میرساندم اما برخی میگفتند مینشینی، اربابی میکنی و حقوق می گیری. در دمای منفی ۲۰ درجه شمشک با عصا رفت و آمد میکردم، رانندگی یاد گرفتم تا مزاحم کسی نباشم اما بقیه فکر کردند هیچ مشکلی ندارم و رفتارهایی نشان دادند که توقع نداشتم.
پس از مدتی مسئولیت محل کارم سنگینتر شد و هیات مدیره خواست که دنبال از کارافتادگی باشم، در واقع خانه نشین شدم. قبل از این ماجرا سارا طاهریان (فیزیوتراپ محمدحسین کیاشمشکی) را از دست دادم که غم سختی بود چون اگر الان کوهنوردی میکنم، ۷۰ درصد مدیون او هستم. هشت ماه بعد از خانه نشینی هم پدرم را از دست دادم که ضربه سنگینی خوردم؛ دیگر مردی کنارم نبود که به او تکیه کنم. تحمل این مصیبت برایم سخت بود اما خوشبختانه روی پایم ایستادم و به کوهنوردی روی آوردم.
سفر به ۲۵ استان ایران
علاوه بر کوهنوردی، طبیعتگردی هم میکنم و حدود ۸۰ درصد از مناطق بکر ایران را دیدهام. فکر میکنم ۷۰ تا ۸۰ درصد کشورم را دیده ام و از ۳۱ استان به ۲۵ استان سفر کردهام. اگر سلامتی و وقت باشد قصد دارم بقیه استانهار ا هم بگردم. این اتفاق برای من خیلی خوب بود اما بقیه واکنش بدی نشان دادند.
میخواهید خدا را حس کنید به کوهستان بروید
کوهنورد سختی زیادی را به جان میخرد، تمام شوق و ذوقش رسیدن به قله است و دنیا را هم با حس لحظه رسیدن به قله عوض نمیکند. گویا آدم به خدا نزدیکتر میشود. منهم در تک تک لحظاتم خدا را حس کردم و خیلی مواقع دستم را گرفت به گونه ای که میگویم اگر می خواهید خدا را حس کنید به کوه بروید. در کل رسیدن به قله حس خیلی خوبی دارد مخصوصا برای من که با سختی و مشقت راه میروم و زمان زیادی را صرف میکنم؛ مثلا ۱۰ ساعت طول میکشد تا به ارتفاع ۴ هزار متری برسم، از طرفی در مسیر برگشت فشار بیشتری به زانوهایم وارد میشود اما رسیدن به قله آنقدر حس خوبی دارد که با وجود این شرایط به کوهنوردی ادامه میدهم.
اگر مسئولان حمایت میکردند به قله میرسیدم
با مسئولان فدراسیون کوهنوردی در ارتباط نیستم. فقط آخرین بار راجع به دماوند با آنها تماس گرفتم اما حمایت نشدم و گفتند با پ توجه به شیوع کرونا امکان صعود ندارید اما بخشدار رینه زحمت کشید و قبول کرد که با این شرایط به دماوند بروم. فدراسیون میگوید هلیکوپتر بالاتر از ارتفاع ۴۸۰۰ متری نمیرود اما اگر تا آبشار یخی هلیکوپتر یا قاطر در اختیارم میگذاشتند، خودم تا قله میرفتم اما حمایت نشدم. با این حال تنها آرزویم این است که روزی به قله دماوند برسم و بر بام ایران بایستم.
افراد سالم میتوانند کوهنوردی کنند اما من نه به خاطر خودم بلکه برای ۶۰ هزار نفری که دچار ضایعه نخاعی هستند به حمایت نیاز دارم. همه چیز بحث مالی نیست، اگر در دماوند حمایتم میکردند به قله میرسیدم. علاوه بر این صدا و سیما هم میتواند با اطلاع رسانی کمک کند.
گلایه از صدا و سیما
گاهی صدا و سیما افرادی را حمایت میکند که سالها روی ویلچر نشستهاند و حرفهای را بلد هستند. البته حق آنهاست که مورد توجه قرار بگیرند اما برای یک فرد ضایعه نخاعی که موفقیتی را به دست آورده اینگونه نیست. برخی برنامههای این رسانه مخاطبان زیادی دارد و اگر حمایت کنند افراد ضایعه نخاعی متوجه میشوند که کسی با مشکل آنها به دماوند صعود کرده است و شاید انگیزه بگیرند اما در این هفت سال هیچ حمایتی نشدهام. صدا و سیما تنها یک برنامه به نام کوهگشت در زمینه کوهنوردی دارد که چند بار عکسهایم را پخش کردهاند اما با من مصاحبهای نداشتهاند.
حرف پایانی
میخواهم در آینده به قله علم کوه و به بام استان تهران خلنو صعود کنم که هیچ کدام دست کمی از دماوند ندارند. ضمن اینکه باید از سبحان، مجید و عباد کیاشمشکی که در کوهنوردی خیلی کمکم میکنند، تشکر کنم.
انتهای پیام
نظرات