به گزارش ایسنا، روزنامه شهروند نوشت: «چهار سال از درگذشتش میگذرد اما در تمام این چهار سال - که بیش از نیمی از آن هم به بحث و دعوا درباره نوع و دلیل مرگش گذشته - نهتنها ذرهای از حجم حضورش در سینمای ایران کاسته نشده که برعکس، جای خالیاش وزن او را در این سینما بیشتر و عیانتر به ما یادآوری کرده است. عباس کیارستمی با هر متر و معیاری - حداقل در مجامع بینالمللی - نماد سینمای ماست. معتبرترین جوایز بینالمللی سینمای ما را به ارمغان آورده و از آن مهمتر احترام بزرگان سینمای دنیا را به خودش و سینمایش و سینمای ما جلب کرده. حالا اما چهار سالی میشود که نیست. نبودن البته در مقیاس هنرمندی چون کیارستمی معنای دیگری دارد؛ نبودن برای عباس کیارستمی یعنی فیلم نمیسازد و دنیا را میهمان ضیافت نگاهش نمیکند. اما در همین چهار سال دهها فیلم دربارهاش ساخته شده، بیشمار مقاله و یادداشت دربارهاش نوشته شده و بارها و بارها وزن حضورش در این سینما به سنجه گذاشته شده است. دو روز پیش تولد هشتادسالگی عباس کیارستمی بود و چند روز دیگر هم چهارمین سالمرگ این سینماگر است که بیش از ۴۰ فیلم سینمایی، کوتاه و مستند ساخت، چهار بار داور، پنج بار نامزد و یک بار هم برنده نخل طلای جشنواره کن شد. او با ۳۲ دستاورد شخصی پرافتخارترین هنرمند ایران است.
محمدعلی سجادی فیلمی دارد به نام «گزارش چهار شب و یک روز» درباره درگذشت عباس کیارستمی؛ ورود پیکرش از فرانسه به ایران و مراسم خاکسپاریاش. این فیلم را سینماگری ساخته که خود با فیلمهایی مانند بازجویی یک جنایت، جستجوگر، شیفته و رنگ شب جایگاهی قابل اعتنا در سینمای ایران دارد - که تأکید موکدی است بر ارزش و اهمیت جایگاه کیارستمی در سینمای ایران. سجادی «گزارش چهار شب و یک روز» را در روزهای اندوه و عصبیت همگانی ساخته که مرگ غیر منتظره عباس کیارستمی موجب آن شده بود. در روزهایی که کسی باورش نمیشد میتوان چنین ساده و ارزان مرگ را در آغوش گرفت: «مثل درگذشت ناگهانی عباس کیارستمی ساخت «گزارش چهار شب و یک روز» هم سریع و ناگهانی پیش آمد. در روزهای فوت ایشان من در شورای مرکزی کانون کارگردانان بودم و وقتی قرار شد هر کسی سهمی در برگزاری مراسم آقای کیارستمی داشته باشد، ساخت فیلم را من بر عهده گرفتم.»
«گزارش چهار شب و یک روز» درباره عباس کیارستمی نیست، درباره آثارش هم نیست. محمدعلی سجادی میگوید: «این فیلم تنها و تنها گزارش یک اتفاق مهم تاریخی است؛ اتفاقی که هم از نظر اجتماعی و هم سینمایی اهمیت دارد. در حقیقت این فیلم سندی به جای مانده از روزهای مراسم تشییع پیکر ایشان است.»
اهمیت کیارستمی بودن
محمدعلی سجادی دلیل ساخت این فیلم را جایگاه و اهمیت عباس کیارستمی عنوان میکند: «عباس آدم تأثیرگذار و یگانهای بود و است. یک آدم تک که چه فیلمهایش را دوست داشته باشیم و چه از آنها بدمان بیاید، نمیتوانیم منکر تأثیرگذاریاش در سینمای ایران شویم. او فیلمسازی بود که با فیلمهای غیر متعارفش موج عظیمی در سینمای ایران به راه انداخت و حداقل برای چند سال مسیری را باب کرد که رهروان زیادی داشت - که البته بسیاریشان مقلدان او بودند.»
سینمای کیارستمی
سجادی سینمای عباس کیارستمی را در چند ویژگی خلاصه میکند: «نگاه او به زیست ایرانی و زندگی اجتماعی متفاوت از بخش اعظمی از فیلمهای سینمای ایران بود، یک نگاه ویژه، منحصربهفرد و غیر کلیشهای با داستانهایی ساده و بیشاخ و برگ - به این دلیل که مغایر وجه رایج سینمای هالیوود بود، مورد پسند اروپاییها قرار گرفت.»
بسیاری بر این باورند که سینمای عباس کیارستمی را میتوان ادامه همان سینمایی دانست که سهراب شهیدثالث در ایران پایه ریخت. کارگردانی که با نگاه تراژیک خود به لحظههای ساده و روزمره زندگی هر لحظه زیستن را در حد حماسهای تراژیک ارتقا میداد. به باور محمدعلی سجادی اما «با این که سینمای کیارستمی را میتوان کنار سینمای شهیدثالث قرار داد ولی این دو در نوع نگاه به دنیا با هم تفاوت داشتند؛ یعنی در نگاه به روزمرگیها و لحظات و داستانهای بیاوج و فرود، عباس کیارستمی وجه شیرین مسائل را میدید و شهیدثالث تلخیها و سیاهیهایشان را.»
یک فیلمساز باهوش
خیلی از مخالفان عباس کیارستمی - که در دوره زندگیاش او را کم آزار ندادند - میگویند که او در بسیاری از جوانب از بسیاری دیگر از فیلمسازان ضعیفتر و حتی سطحیتر بود اما با هوش زیادش این کمبودها را جبران میکرد. این عده سهراب شهیدثالث را مثال میزنند که اگر چه دنیای متمرکزتر و یکدستتری داشت اما خود نیز در ورطه تراژدی حاکم بر نگاهش فروغلتید و نتوانست نفوذ و تأثیرگذاری عباس کیارستمی را در دنیای سینما داشته باشد. محمدعلی سجادی با این که هوشمندی کیارستمی را رد نمیکند اما میگوید که موفقیت او یکسره مرهون این ویژگی نبوده است: «بله عباس کیارستمی خوب میدانست که در چه زمانی چه فیلمی بسازد تا دیده شود و موفق شود. یعنی او بیرون از قاب سینما هم برای خود موفقیت میساخت. اما این دلیل نمیشود که نفوذ و تأثیرگذاریاش را بیارتباط با فیلمهایش بدانیم. اتفاقا هوش او در این بود که میدانست چه زمانی سراغ چه فیلمی برود؛ مثلا در سالهای قبل از انقلاب که هنر بومی و ایرانی و اصلا خود ایرانیت گفتمان غالب بود، کیارستمی فیلمهایی مانند مسافر، تجربه، نان و کوچه میسازد که تلاشهایی برای رسیدن به یک سینمای ایرانی هستند. در سالهای نزدیک به انقلاب با درک تناقضات اجتماعی و نقش طبقه متوسط در اجتماع آن روزگار فیلم گزارش را میسازد که اصلا درباره آن طبقه است یا در سالهای جنگ که دنیا میخواهد ببیند در اینجا چه خبر است، فیلمی مانند خانه دوست کجاست میسازد یا طعم گیلاس. ببینید فیلمهای کیارستمی بر خلاف آن چه به نظر میرسد، بهشدت با شرایط سیاسی ما و کنجکاوی جهانی گره خوردهاند - و این یکی از رازهای موفقیت او در فستیوالهای مختلف است.»
هنرمند چندوجهی
یکی از ویژگیهای عباس کیارستمی وجه آرتیستیک او بود. هنرمندی که ابزار کارش هنر بود و خود را در یک وادی، محدود نکرده بود. کیارستمی زمانی که میخواست فیلم بسازد، میساخت اما زمانی که مقدور نمیشد، یا موضوع و مضمونش در قالب فیلم نمیگنجید عکس میگرفت، نقاشی میکرد، شعر میگفت. گفتههای محمدعلی سجادی درباره این ویژگی کیارستمی میتواند جالب باشد. او خود این ویژگی را در کارنامهاش دارد و خود را در سینما محدود نکرده. محمدعلی سجادی علاوه بر حدود بیست فیلمی که ساخته، رمان نوشته، شعر سروده و چندین نمایشگاه تجسمی برگزار کرده است، میگوید: «عباس کیارستمی آدم جستوجوگری بود و من این خصیصهاش را دوست دارم. اینجا قصد ارزیابی و نقادی ندارم و نمیگویم که آیا کارهایش را دوست داشتم یا نه که این بحث دیگری است. اما فارغ از این جنبه، همین که مدام در حال جستوجو بود، او را ارزشمند و جذاب میکند. او یک شخصیت نوجو، همیشه تازه و نترس بود که از نقد شدن نمیترسید.»
انتهای پیام
نظرات