«روزنامه دولتی» شماره ۶۲۲، به تاریخ هفتم جمادیالثانی ۱۲۸۵ در تشریح زلزلهای که همزمان با شیوع وبا در تهران آمد و عامل تشدید این بیماری شد، نوشته است: «در شب یازدهم شهر ربیعالثانی، دو ساعت و نیم از شب گذشته، در تهران، اصفهان، کاشان، قم، همدان و ساری زلزله شد... و همچنین در شب یازدهم جمادیالاول نیز چهار ساعت و چهل دقیقه از شب گذشته، زلزله شدیدی در تهران، کاشان، قم، فیروزکوه واقع شده، سیمهای تلگراف روز دهم این ماه با همه جا به صعوبت و ندرت حرف میزده است و این تجربه رسیده است که هر وقت زلزله میشود، یک روز پیشتر قوه الکتریسته زمین مغشوش میگردد. بدین جهت به صعوبت مکالمه مینماید و در رصدخانههای فرنگستان به واسطه اسبابهای مخصوص، همیشه حکم میکنند که بعد از ده ساعت زلزله خواهد شد و در شب مزبور قبل از حرکت ارض و مقارن زلزله، حیوانات از دواب و طیور یک مرتبه به صدا آمده و بوی متعفن مثل بوی کبریت به مشام اغلب مردم رسیده است یحتمل سبب فریاد حیوانات به همان بود شده باشد... و اینکه بعد از آن زلزله مرض مشهوری قدری شدت کرد، شاید به سبب همان بوی متعف بوده».
به نظر میرسد مردم این سرزمین خاطرات بسیاری با بلایای طبیعی مثل سیل، شیوع بیماریهای مختلف، خشکسالی، حمله ملخها و زلزله دارند که این بلایا بعد از گذشت سالها، همچنان تکرار میشوند. آن سالها هم اگر ابری به هم نمیرسید و چشم منتظران به باریدن باران بی فایده به ابرها خیره میماند، تجربه حکم میکرد که آمدن خشکسالی و قحطی حتمی بوده است و در رسیدن بیماری مرگامرگ مسلم؛ به همین دلیل هم میگفتند «سالی که نکوست از بهارش پیداست».هر بهار بی بارشی مرگ بسیاری را به همراه داشت و گرمای زود هنگام، موجب وحشت تهرانیها از شیوع بیماری مسری «وبا» بود. اگر هم آسمان در بهار زیاد میبارید، سیل خیلی چیزها را میشست و میبرد.
سرما، گرما، برف و باران، تگرگ، باد، طوفان، زلزله و در کل هر چه که به آسمان و زمین مربوط بود در حیات مردم تاثیر داشت مثل این روزها که هر تغییر در شرایط جوی و رویداد طبیعی موجب هراس مردم میشود.
سیروس سعدوندیان در کتاب «اولینهای تهران» هم به این موضوع اشاره کرده و آورده است: «پدران ما پیوسته دلنگران آسمان و تغییرات جوی بودند و در خاطر داشتند که سالهای سال خود و پیشینیانشان برای نبود امکاناتی برای مقابله با حوادث غیرمترقبه طبیعی از آن تغییرات و رخدادها طرفی نبسته، خیری ندیده بودند. این بود که به اندک تغییر و بدعتی فال بد میزدند و وحشت فرود آمدن مصیبت گریبانشان را میفشرد، وحشتی چنان عظیم که رخدادهای طبیعی را برای بسیاری کسان به مبدا تاریخ و تقویم بدل میکرد و هرگاه در موردی، رویدادی، تولدی، ازدواجی یا مرگی سخن میگفتند، پیوسته به جای یادآوری تاریخ آن رویداد، به خاطر میآوردند که چه فاصله زمانی مثلا با سال قحطی اول، دوم، یا ... داشته و به تعبیر آن روزگار: پیش از «مجاعه اول»، دوم، یا ... بوده است. گذشته از این در تحلیل و تعلیل بسیاری از وقایع تاریخی هم، اسباب اصلی را رها کرده و علت را در همان تغییرات و تحولات ارضی و سماوی میجستند. برای مثال هنگامی که امیرکبیر به فرمان ناصرالدین شاه عزل و سرانجام کشته شد، جمعی بر آن بودند که این واقعه ناشی از «نحوست طوفان عجیبی» بود که در «هفتم محرم ۱۲۶۸ برخاست» و چادر تکیه دولت را «پاره پاره کرد و بلورینهآلات را شکست» برخی نیز باور داشتند که عزل امیر زاییده زلزلهای بود که ظهر روز ۲۵ محرم ۱۲۶۵ در تبریز به وقوع پیوست.»
با چاپ روزنامه در عصر امیرکبیر، رخدادهای طبیعی هم قسمتی از مطالب همیشگی مطبوعات شد. با وجود آنکه در بسیاری از متون تاریخی از ثبت رویدادهای مهم سیاسی طفره رفته شده اما رخدادهای طبیعی اهمیت زیادی داشتند و در تاریخ آن روزگار ثبت شدهاند.
حاجی میرزا سید احمد تفرشی حسینی در یادداشتهای خود تحت عنوان روزنامه اخبار مشروطیت و انقلاب ایران درباره شیوع وبا در سال ۱۳۲۲ هجری قمری و بروز آن نوشته است: «در اول محرم ۱۳۲۲، در ثانی در بغداد مرض وبا طغیان نمود. بعد، در اواخر محرم در کرمانشاهان سرایت نمود و قرانطینه گذاشت. بعد از دو سه روز رفع شد، مجددا در ماه صفر طغیان نمود، کم کم سرایت به قم نمود. در ماه ربیع الاول میگفتند که در تهران هم هست. ولی هوا بیاندازه خنک و خوب است. این زمزمه در میان خلق بود و اسباب وهم و خیال شد. در اول ربیع الثانی مرض وبا واقعیت پیدا کرد و یک مرتبه هوا ابر و گرم شد و نشرش هم در دروازه حضرت عبدالعظیم و قناتآباد شد. توت را روز شانزدهم به کلی منع نمودند که وارد شهر نشود ... خداوند رحم فرماید. با این گرمی هوا و گرمی بعدها، یعنی در اسد، خدواند رحم فرماید. بلا امسال زیاد بود: در ورامین سن آمده و تگرگ خراب نمود و شهریار ملخ نزول نموده، خراسان تگرگ خرابی نموده و نان یک من سه هزار دینار است. مرض حصبه پیشتر میکُشد و کسی او را جزء مرض نمیشمارد. سید احمد و اهل و اعیال هم که به «وسک» گریختند و در جوار حصارک مینویسد: در کن و حصارک که متصل به وسک است، عجالتا مرض وبا نیست، تا بعدها چه شود... روزها ناهار آبگوشت و بادنجان سرخ کرده، کدو و کشک بادنجان و غیرها صرف میشود... وبا در بیستم ماه ربیع الثانی در حصارک و کن شیوع پیدا کرده است و میکشد. الحمدلله... پنج جمادی الاول... قدری تخفیف پیدا کرده و مرتفع خواهد شد... در سیزدهم باد دزده و در بیست و پنجم باد آشکارا میزند... در وسک هستیم و هوا خوب و معتدل است. دیروز قدری باران بارید و هوا لطیف شده. انار و انجیر و هلو نرسیده است و گویا تا اول سنبله برسد. اگر هم رسیده بود در شهر نمیبرند. طالبی در ملک حصار کن کاشته اند و به شمیران می برند. دو روز است مجددا غدغن شده که نبردند. بعضیها میگویند در شهر ناخوشی نیست و بعضیها میگویند هست. ولی به قاعده عقلی که میوه غدغن است، باید ناخوشی باشد... روزها باد مشرقی مشهور به باد خشو و شبها نسیم شمال مشهور به بادکوه بالاستمرار می آید. از شهر نیز نوشته بودند «ناخوشی... در گوشه و کنار شکار مینماید. نمیدانم تا کی خیال ماندن را دارد. گذشته از این مرض، امراض دیگر هم هست که مهلک است. از قرار تقریر اهالی کن و حصارک و خودم هم دیدم میگفتند در کن یک شب مثل آن که نور باران و یا شهاب که از آسمان بیاید، چیز بزرگ روشن سفیدی از آسمان در کن آمد و فردای آن روز مرض مشهور شیوع به هم رسانید. در حصارک هم به همین قسم نقل نمودند. در شهر هم قبل از این واقعه یکی دو سه مرتبه در بعضی اماکن و محلات دیدند. ظن به نور باران نمودند. بعد، مرض وبا شیوع به هم رسانید و بنده خودم هم که در وسک بودم، شبها میدیدم که بعضی از نقاط و دهات شهاب ثاقب می بارد، هر شب یک محوطه را احاطه میکرد و میگرفت و این مسئله اسباب شبهه و غیره اهل کن و غیره شده بود. تا آن که شبی درطرف سولقان این روشنایی نمودار شد. اتفاقا من هم دیدم. فردای آن روز یک نفر از کن رفت به تحقیق این مسئله، دید که مرض وبا پیدا شده. تحقیق نموده بود چند روز است که هست؟ گفتند: امروز اولش است... امسال به اهالی مملکت ایران خداوند رحمن غضب نموده: آن تگرگ خراسان که به قدر انار آمده بود و این سن خوارگی و ملخ آمدن در تهران و اطراف آن و ورامین و بعد آمدن بادسام و بعد طغیان وبا که دست رد به سینه هیچ شهری از بلاد و بلده و بلوکات نگذاشته. الحمدالله که به کلی مرتفع شده و تشریف برد و آه دل بیوه زنان و یتیمان در عوض آیه الکرسی در پی است. مصراع: رفع بلا ز ما شد- شکرخدا شکر خدا، دسته سینه زن که حرکت میکرد، میخواند».
انتهای پیام
نظرات