جمعیت امداد دانشجویی-مردمی امام علی(ع) یک سازمان مردمنهاد، کاملا مستقل، غیرسیاسی و غیردولتی است که فعالیتش را از سال ۱۳۷۸ آغاز کرده و هماکنون فعالیتهای خود را با مجوز رسمی از وزارت کشور دنبال میکند.
به گزارش ایسنا، این جمعیت در سال ۲۰۱۰ موفق به اخذ مقام مشورتی در شورای امور اقتصادی اجتماعی سازمان ملل متحد شده است. جامعه هدف جمعیت امام علی را کودکان و زنان آسیب دیده تشکیل میدهند. این سازمان مردم نهاد در شهرهای مختلف نمایندگی دارد. در بوشهر نیز نمایندگی جمعیت امام علی(ع) از سال ۹۳ تا کنون مشغول به فعالیت است.
از فقر اقتصادی تا فقر اجتماعی و فرهنگی
نمایندگی جمعیت امام (ع) در بوشهر طی این سالها در زمینه های مختلف از جمله حمایت از کودکان کار و خیابان، کودکان محروم از تحصیل، کودکان بدسرپرست و بی سرپرست، کودکان بزه، کودکان دچار بیماریهای خاص، کودکان آسیب دیده از فقر، اعتیاد و جنگ، خانواده ها و مناطق محروم، بانوان سرپرست خانوار، دختران آسیب دیده از تن فروشی اجباری، معضل کارتن خوابی و هر موردی که به انواع فقر از اقتصادی تا اجتماعی و فرهنگی مربوط شود، فعالیت کرده است.
یکی از آیین هایی که عمر آن به اندازه سال های فعالیت جمعیت می باشد، آیین کوچه گردان عاشق است. آیینی که در ماه رمضان و همزمان با شب های قدر برگزار می شود.
علی برزگر، مسئول نمایندگی جمعیت امام علی در بوشهر در خصوص این آیین به ایسنا می گوید: کوچه گردان عاشق، نخستین و قدیمی ترین طرح جمعیت مستقل امداد دانشجویی- مردمی امام علی (ع) است که از سال ۱۳۷۸ تا کنون بی وقفه برگزار گردیده و با گذشت بیش از ۲۰ سال، حالا به یک آیین فراگیر تبدیل شده است. تأمین نیازهای غذاییِ حیاتی خانواده های محروم در ماه مبارک رمضان، شکل اجرایی این طرح را تشکیل می دهد. در این طرح، کیسه های مایحتاج مورد نیاز یک ماهه هزاران خانواده محروم در شب های قدر، به تاسی از کوچه گردی های عاشقانه مولا علی (ع) و سیره عملی زندگی ایشان، توسط دانشجویان و مردم، تهیه و به درِ خانه های این عزیزان برده می شود.
مشکلات این خانواده ها فراتر از اهدای یک کیسه آذوقه در یک شب است
او مهمترین هدف از برگزاری این آیین را کمک به خانواده ی نیازمند و ایجاد امید برای آنها عنوان کرد و گفت: جمعیت امام علی (ع) با اجرای این آیین در صدد است نیازهای اولیه خانواده های نیازمند را تامین کرده و با معرفی خانواده های نیازمند به خیرین و ایجاد یک پل ارتباطی بین خیرین و نیازمندان به گسترش فرهنگ نوع دوستی برای فراگیر شدن کردارهای انسان دوستانه و امور خیریه در سطح جامعه کمک کند.
برزگر همچنین افزود: ما با نزدیک شدن به خانواده ها برای شناسایی مشکلات فرهنگی و اجتماعی آنها و شناسایی ریشه های فقر سعی می کنیم با مددکاری قسمتی از مشکلات این خانواده ها را در آینده برطرف کرده و به طور کلی صدای جامعه هدف خود شویم، تا بتوانیم با ارائه راهکارهای جمعی در جهت حل معضلاتی که با خود فقر به دنبال دارد، گام برداریم.
مسئول نمایندگی جمعیت امام علی در بوشهر یکی دیگر از اهداف این طرح را شناسایی مناطق و خانواده های محروم و نیازمند دانست و گفت: مشکلات این خانواده ها فراتر از اهدای یک کیسه آذوقه در یک شب است. حل اصولی مشکلات این خانواده ها که درگیر فقر و معضلات منبعث از آن هستند، مستلزم پیگیری و رسیدگی مداوم در طول سال، نه فقط در یک برههی خاص زمانی است.
در آستانه برگزاری بیست و یکمین آیین کوچه گردان عاشق به سراغ تعدای از اعضای جوان این سازمان مردم نهاد رفتیم و از آنها درباره کوچه گردان عاشق و روایت کوچه گردی هایشان در شب های قدر پرسیدیم.
دستی از آسمان روی شانه های توست
رضا از اعضای قدیمی جمعیت امام علی بوشهر، کوچه گردی های زیادی را از مرحله شناسایی تا توزیع و مددکاری و... همراهی کرده است. در ادامه سه روایت کوتاه از رضا را می خوانیم:
"شیرین ترین لحظه زمانی ست که کیسه را می بری توی خونه تا یک گوشه حیاط بگذاری و از ته دل برایت آرزو می کند و با همه وجود می گوید «الهی مادرت داغت نبینه»...
وقتی پشت سر هم تکرار می کند: «ان شالله هر چی میخوای خدا بهت بده» انگار یک چیزی ته دلت قرص و محکم می شود. انگار حس می کنی در آن لحظه هیچ قدرتی توان مقابله با عزم و اراده تو را ندارد.
آن لحظه حس می کنی به چیزی وصل شده ای. چیزی مثل اینکه دستی از آسمان روی شانه های توست." ( گوده/ محله ای در شمال بندر کنگان/کوچه گردان ۹۵)
کاش چشم هایت می دید مادر
"کاش یک روز دخترانت بزرگ بشوند و کمک حالت باشند تا دیگر مجبور نباشی تا صبح سوزن بزنی. کیسه بدوزی. نمک بسته بندی کنی. کاش پسرانت درمان سوختگی شان درمان بشود. بتوانند دوباره کار کنند. سرشان را بالا بگیرن جلو شماها. کاش چشم هایت می دید مادر. دوست داشتم امشب خوشحالی را در چشم های معصوم یک مادر ببینم. هر چند همینطوری هم دعاهایت برایم در گوشم است. فقط یک چیز را به تو می گویم: من مطمئنم تو به اندازه کافی با خدا صادق بودی. الغوث الغوث مرا امشب، لبخند ساده و بی آلایش تو پاسخ بود." (۲۱ رمضان برازجان/ کوچه گردان ۹۶)
به جای تمام مردم جهان شرمنده شدم
"با همسرش صحبت می کردیم که پیرمرد با قامت خمیده در حالی که کیسه ای حاوی مقداری سبزی و نان در دست داشت وارد شد. به محض دیدن ما چهره اش به شکل عجیبی خندان شد و خشنود از حضور ما.
پیش از رفتن خواستم که راجع به عکس برایمان بگوید، گفت: «مِشّد رفته بودم با هزینه دخترم..» گفتم: چرا حاج خانم رو نبرده بودی.. گفت: «اون قبلا رفته بود..» نگفت که هزینه دو نفر را با هم نداشتیم..!
همه اینها را در حالی می گفت که لبخندِ شیرینش تمامی نداشت. به غیر همان کیسه سبزی و نان چیزی دیده نمی شد. اما فراوان اصرار می کرد که افطار را بمانیم. می گفت: «نون سُور(شور)ی هست با هم می خوریم...» و من به جای تمام مردم جهان از روی آنها شرمنده شدم." (کوچه گردان ۹۷/ بندر سیراف)"
سخت ترین کار پنهان کردن بغضم بود
امین عضو فعال جمعیت امام علی بوشهر اینگونه روایت می کند... "ماه رمضان بود و برای اولین بار در تیم شناسایی عضو شدم و با بچه ها رفتیم برای شناسایی... ظهر بود آفتاب خیلی گرمی به زمین می تابید. دنبال آدرس بودیم، پرسیدیم و جلو رفتیم. کوچه های باریک و پر از خار و سنگ و شیشه شکسته و زباله... به یک خانه ای که دیوارش ریخته بود، رسیدیم. دو کودک حدود هفت و نُه ساله پا برهنه توی حیاط میان آن همه آلودگی و زباله بازی می کردند. مادری هم نشسته بود ناتوان، گلایه داشت که برقشان را قطع کرده اند و هیچ ارگانی به آنها کمک نمی کند.
مرد خانواده اعتیاد داشت و حتی خود را پنهان کرده بود. در عجب بودم که چرا حق این کودکان این است، میان این همه زباله، حتی معلوم نبود غذا خورده اند یا نه. یادم هست آنقدر بغض سنگینی گلویم را می فشرد، که سخت ترین کار شده بود پنهان کردنش و این که کسی اشک هایم را نبیند."
نشانه ای از سوی خدا
مهرداد عضو با سابقه جمعیت امام علی بوشهر از درس ها و آموخته های عاشقی کردن در کوچه های بی پناه شب می گوید: "کوچه گردان عاشق را می توان در یک کلمه توصیف کرد: «تلنگر»
یادم هست، سال نود و شش در شهر برازجان شبانه در حال پخش کیسه ها بودیم که بخاطر ناموزون بودن کوچه ها، یکی از آدرس ها را نمی توانستیم پیدا کنیم، به خاطر فشار کار و کمبود وقت، مجبور بودیم برویم سراغ آدرس بعد. چند تا کوچه را اشتباه رفتیم ، عقب جلو کردیم دیدیم فایدهای ندارد. بدون اغراق نمیدانم کجا می رفتم و فرمان را به کجا میپیچاندم. یک لحظه احساس کردیم این در سبز رنگ همان دری ست که دنبال آن هستیم. بعد از پیاده شدن و در زدن و پرسیدن مطمئن شدیم درست آمده ایم، موقع تحویل دادن کیسه متوجه شدیم مادر خانه آرام آرام میگرید.
ناخودآگاه بعد از چند لحظه بریده بریده شروع کرد به صحبت کردن... «دیگه نمیتونم خاله... نمیدونم جواب بچه هامو چه بدم چطوری سیرشون کنم. دیرو میخواستم خودمو تَش بزنم حتی نفتم رو خُوم ریختم ولی پشیمون شدم. گفتم خدا خُوت یه نشونه سیم بفرست... شما امشو در خونمو زدین. خدا خیرتون بده خاله. خیر از جوونیتون ببینین»
تکه ای از وجود پیرزن در وجود ما جا ماند
وایه، عضو باسابقه جمعیت امام علی بوشهر می گوید: «روستای بنک، حدودای ساعت ۹ شب بود و تاریکی هوا و آدرسی که به سختی می شد پیدایش کرد. مجبور شدیم با پرس و جو از اهالی محل کم کم به اون خونه نزدیک بشیم. خونه ای که اون شب بغض ما چند نفری که توی ماشین بودیم رو ترکوند و تا آخر اون شب کسی دیگه حرفی نزد..
مردی حدودا ۴۰ ساله در را باز کرد، از دور صدای «به به بفرما خوش اومدی ننه» می اومد. خونه، نه بهتره بگم اتاقشون یه تخت داشت و یه تلویزیون با کوچکترین سایز ممکن، با موکتی که وصله شده بود، یه فلاکس چای و ۲ تا استکان، همین! نه، نه فقط همین ها نبود، یه لوح تقدیر هم بود به نام یک جانباز!!
-مادر جان این عکس پسرته؟ -ها ننه، چه بگُم؟ سه سال اسیر بود بعد که اومد زیاد نگذشته بود که یکی از فامیلای زنش کشتنش! نمیفهموم چرا، هیشکی نمیفهمه...!! -خدابیامرزتش، همین دوتا بچه رو داشتی؟ -نه ننه، سه تا پسر داشتوم یکیش که کشتنش، یکیش تصادف کرد مرد، ای یکی پسرم که میبینی هم مریضه، اعصابشه، یهو بدنش قفل میشه، زنش ولش کرد رفت. چه کنه؟ نتونست تحمل کنه... خومون دوتا موندیم. چه کنیم؟ خدا خواسته. یه روز بچه میده؛ یه روزم خودش میبرتش... قسمته ننه!
اینکه اون زن چقدر داغ دیده بود و هر روز پسرش داشت جلو چشمش آب می شد و باز انقدر روحیه داشت، هر سه مارو شرمنده کرد. مایی که برای کم و زیاد شدن حقوق و داشته هامون آنقدر به هم می ریزیم، و هیچ تصوری از نداشتن عزیزامون نداریم. یه تکه از وجود اون پیرزن، اون شب، توی وجود هر سه ما جا موند...(کوچه گردان ۹۵/ روستای بنک)»...
هر خانه ای داستان خاص خودش را دارد
صادق، دانشجوی پزشکی و عضو جمعیت امام علی بوشهر است. او تعریف می کند: "مقصد امسال کنگان است، مانند بقیه شهرهای ایران پیدا کردن محلات حاشیه نشین کار سختی نیست. در جای جای این سرزمین پهناور به راحتی می شود محله هایی را پیدا کرد که ساکنان آن از لحاظ مالی و بهداشتی در سطح پایین تری هستند و غالبا به دلیل سطح امنیتی پایین از بقیه نقاط شهر جدا افتاده اند، محله هایی که اعتیاد و مواد مخدر عضو جدایی ناپذیر آن هستند و پیدا کردن هر نوع ماده مخدری در آن کمتر از یک ساعت طول می کشد. معمولا این محله ها از لحاظ امکانات رفاهی در سطح پایینی قرار دارند و کودکان از همان سنین ابتدایی زندگی خود درگیر کار و اعتیاد و ازدواج هستند.
هر خانه ای که برای شناسایی از طرف رابط به ما معرفی شده داستان خاص خودش را دارد، از مادری که می گوید؛ پسرانم به خاطر اینکه در خانه چیزی نداریم تا بخورند افت تحصیلی شدیدی دارند تا زنی تنها که درگیر سرطان سینه است و حتی کرایه تاکسی برای رفتن به بیمارستان را ندارد و یا پدر بنزین فروشی که پنج دخترش درگیر تالاسمی ماژور هستند و کنار جاده منتظر است تا موتور یا ماشینی بنزین تمام کند تا شرمنده خانواده اش نشود. (لازم به ذکر است که پدر مجروح جنگی هم هست) و ده ها خانواده دیگر که هر کدام ساعت ها که نه سال ها حرف دارند که بگویند و ما بشنویم و بعدها آنها را بازگو کنیم...
جامعه باید حواسش باشد که در میان ما مردمی زندگی می کنند که هر روز زندگی شان با فقر و نداری هزار سال طول می کشد. جای دردناک قصه اینجاست که فقر مثل بیماری از پدر بنزین فروش به دخترانش ارث می رسد و چرخه معیوبی ایجاد می شود که زندگی چندین نسل را تباه می کند، کنار ارثی شدن فقر، عادی شدن دیدن فقر و رنج دیگران برای عامه مردم را هم باید قرار دهیم.
رسالت ما به عنوان بخشی از جامعه و عضو کوچکی از جمعیت امام علی این است که علاوه بر نشستن پای صحبت این مردمان رنج کشیده و جمع آوری اندک کمکی که شاید برای چند روز مرهمی بر رنج هایشان باشد، این پیام را برسانیم که هر عضوی از جامعه به عنوان یک انسان حق زندگی ای را دارد که در آن عزت و شرف هیچ انسانی برای تامین مایحتاج اولیه زندگی لکه دار نشود. (کوچه گردان ۹۸/کنگان)
معجزه لازم بود...
پریسا، عضو کوچه گردان عاشق جمعیت امام علی بوشهر می گوید: «تمام شب را به دردی که دخترک ۶ ساله کشیده بود فکر کردم. دخترکی با ۷۵ درصد سوختگی و برادر کوچکتری که بیماری چشمی داشت در خانه ای با حداقل امکانات زندگی. پدرشان کارگر فصلی بود و تنها نان آور خانواده ای فقیرتر از فقیر...
معجزه لازم بود... معجزه ای که رنگ بپاشد به دیوارهای آن خانه. رنگ خوشبختی، آرامش، سلامتی. معجزه ای که می تواند با دست های ما ممکن شود...
بدون کولر در گرمای جنوب
"ازش پرسیدم: کلاس چندمی؟ خجالت کشید و نگاهش به دامن قرمز گلگلی اش خیره شد. مادرش گفت: دختر که مدرسه نمی رود!! نباید هم برود!!
خواستم چیزی بگویم. اما نشد... چه بگویم به مادری که خودش هم قربانی ست؟ بگویم بله که دختر هم مدرسه میرود... بله که باید برود... تازه باید برایش کیف قرمز هم بخری... درست مثل دامنی که پوشیده... باید صبح ها با عزیزم و جانم صدایش کنی و او خودش را لوس کند و التماس کند برای بیشتر خوابیدن. تو اما باید آنقدر قربان صدقه اش بروی تا بیدار شود و برود مدرسه و باسواد شود. که اگر فردا از دخترش پرسیدند کلاس چندم هستی؟ با افتخار بگوید کلاس اول و می خواهم مثل مادرم مهندس شوم.
نگاهی به خانه شان انداختم. دو خانواده ی بزرگ با هم در یک اتاق زندگی می کردند. بدون کولر در این گرمای جنوب... من به چه فکر می کردم؟ آنها به چه؟...
گزارش از «ستاره تناور»، عکس «رضا عنصر سیار» از اعضای جمعیت امام علی در بوشهر
انتهای پیام
نظرات