«سعید دشتیزاد» در این یادداشت با اشاره به داستانی از ماکس فریش نویسندهی آلمانی مبنی بر این که در یکی از داستانهایش با عنوان «ایزیدور»، داستان زن و مردی را تصویر میکند که برای سفر به اقیانوس و تماشای دیدنیهای آن، به یک مؤسسهی توریستی مراجعه میکنند. اضافه میکند: کارمند آن مؤسسه از روی تصاویر و عکسها، جاذبههای گردشگری این سفر دریایی را برای آنها شرح میدهد و در این میان، تصاویری زیبا از یک کوهِ یخی را هم به آنها نشان میدهد. چند روز بعد وقتی زن و مرد با کشتی دریایی به آن اقیانوس سفر میکنند، ناگهان چشمشان به کوهِ یخی میافتد و زن با اشتیاق فریاد میزند: ببین! درست مانند همان عکس کوهِ یخی است! در نظر زن این داستان، کوهِ یخی مانند عکس است و نه عکس همانند کوه یخی! این داستان یکی از مهمترین مؤلفههای فلسفهی «ژان بودریار» معروفترین و جنجالیترین نظریهپرداز پسا مدرنیته مبنی بر جابهجایی جایگاه حقیقت و مجاز یا واقعیت و غیرواقعیت را به بهترین صورت باز میگوید.
وی با بیان این که اصطلاحِ «حادّ واقعیت» از اصطلاحات مهم فلسفی است که گاهی با «عدم واقعیت» اشتباه گرفته میشود، تصریح میکند: واقعیّت حادّ (یا در برخی ترجمهها، «بیش واقعیت») برای توصیف نشانههایی به کار میرود که واقعیتر از واقعیت به نظر میرسند. به این معنا، بیشتر تصاویر سینمایی، تبلیغاتی، مجازی اینترنت، واقعیتهای حادّ هستند. بودریار، واقعیتهای حادّ را زیادهروی در «تأثیر واقعیت» تعبیر میکند. به طور خلاصه میتوان گفت واقعیتهای حادّ، نسخههای بدلی هستند که آنقدر به اصل خود شبیه هستند که «اصل» در برابر آنها بیاهمیّت میشود یا اهمیّت خود را به کل از دست میدهد.
این فعال اجتماعی یزد ادامه میدهد: در برخی از مطالبی که این روزها دربارهی بیماری کرونا منتشر میشود، نویسندگان اهمیّت و نقشی «فراواقعی» را برای این بیماری قایل شدهاند، آنگونه که حتّی در برخی از تحلیلها کار را به جایی رساندهاند که سخن از رنسانسِ کرونا در خاورمیانه یا حتّی فراتر از آن تقسیمبندی تاریخِ بشر به دوران قبل و بعد از کرونا به میان آوردهاند امّا به نظر میرسد نظریهی «حادّ واقعیت» یا «وانمودههای» ژان بودریار تبیین مناسبتری از ماجرای این بیماری و هراس و نگرانی گستردهی ناشی از آن ارایه میدهد.
دشتی زاد میگوید: اکثریتِ قریب به اتفاق ما این پدیدهی نوظهور را از دریچهی رسانهها شناختهایم و نباید فراموش کرد که از ابتدا و همچنان این رسانهها بوده و هستند که شناختِ ما را از این واقعیت شکل میدهند. اکنون در اذهانِ ما یک «حادّ واقعیت» مخاطرهآمیز به نام «بیماری کرونا» شکل گرفته است. تصاویری که این روزها از واکنشهای مردمی نسبت به افراد «کرونایی» مشاهده میکنیم به بهترین وجه مؤید شکلگیری همین «حادّ واقعیت» است؛ هراس و فرار مردم از افرادی که در گوشه و کنار خیابانها افتادهاند یا واکنش افراد نسبت به یک سرفهی معمولی در یک جمع یا آن ویدیویی که شیون و ضجّههای دلخراش و سوگمندانهی مادری را نشان میدهد که فقط و فقط خبرِ مثبتبودن تستِ کرونای فرزندش را به او دادهاند در حالی که همچنان فرزندش زنده و سرپا با علایمی خفیف از این بیماری در کنار اوست.
وی با بیان این که اینها همه نشانههایی است دال بر این که قدرت این «حادّ واقعیت» تا آنجا پیش رفته که حتّی نسبت مرگ و میر ناشی از این بیماری در ذهن اکثر ما درست به عکس نسبت «واقعی» آن شده است، واقعیت را ۳ درصد فوت و ۹۷ درصد بهبودی و مقاوم شدن بدن و در مقابل حادّ واقعیت را ۹۷ درصد فوت و ۳ درصد احتمال بهبودی ذکر میکند.
دشتی زاد در پایان نیز یادآور میشود: «به یاد بیاوریم لحظاتی قبل از اوّل اسفندماه ۹۸ (تاریخ اعلام اوّلین فوتیهای ناشی از این بیماری در ایران از طریق رسانهها)، با توجّه به این که از ابتلا تا فوت یک فرد در اثر این بیماری حداقل دو تا سه هفته طول میکشد، مشخص میشود دست کم به مدّت چند هفته ما در کنار این ویروس، با خیالی آسوده در تجمّعات حضور مییافتیم، با هم دست میدادیم، کلاس میرفتیم، سرفه میکردیم، عطسههای گاه و بیگاه نزدیکان را بیهیچ دغدغهای عافیت میگفتیم، غذای رستوران نوشِ جان میکردیم و برای مهمانیها و مسافرتهای نوروزی خود برنامهریزی میکردیم؛ امّا چه شد که این رابطهی به ظاهر مسالمتآمیز ما با ویروس کرونا به یکباره دگرگون شد؟ به نظر میرسد منشاء این دگرگونی حضور یک میانجیِ پرقدرت به نام «رسانه» است که به شکلگیری این «حادّ واقعیت» منجر شد.
انتهای پیام
نظرات