محبوبه باقری نژاد عصر روز دوشنبه در سمینار قصه عشق با اشاره به مثلث عشق استرنبرگ گفت: رابرت استرنبرگ روانشناس آمریکایی مدل مثلثی عشق را ارائه داده است. استرنبرگ در نظریه خود عشق را به سه بخش تقسیم می کند: میل، صمیمیت، و تعهد. "میل" به انگیزه هایی مانند جذابیت و تمایلات جنسی بر می گردد و همان جنبه شور و هیجان عشق است. "صمیمیت" باعث نزدیکی عاطفی شامل حمایت و درک متقابل، ارتباط برقرار کردن و سهیم کردن خود در فعالیت ها و داراییهایمان با دیگران گفته می شود.
وی افزود: "تعهد" به دو تصمیم برمی گردد، اول اینکه تصمیم کوتاه مدتی مبنی بر اینکه این رابطه را عشق بنامیم یا نه؟ دوم تصمیم بر اینکه این رابطه را در آینده نیز حفظ کنیم یا نه؟
این روانشناس خاطرنشان کرد: بر اساس این سه عامل، "عشق" مولفه استرنبرگ هشت نوع عشق را معرفی کرد: فقدان عشق، عشق دوستانه، عشق خیال انگیز، عشق شهوانی، عشق ابلهانه، عشق پوچ، عشق مشفقانه و در آخر عشق کامل که سخاوتمندانه سه مولفه ی میل، صمیمیت و تعهد را دارا است. استرنبرگ می گوید رسیدن به این مرحله خیلی آسان تر از نگهداشتن آن است.
هر فردی داستان خاص خودش را از عشق دارد
باقری نژاد با طرح این سوال که آیا عشق داستان است؟، ادامه داد: عشق یک داستان است و هر فردی داستان خاص خودش را از عشق دارد و فهم افراد از عشق متأثر از داستانی است که آن فرد از عشق دارد، یعنی ما گرایش داریم عاشق کسانی شویم که قصه هایشان با قصه ی ما یکی است یا مشابه است اما نقش این افراد در قصه ها مکمل نقش خود ماست.
وی تاکید کرد: استرنبرگ ۲۵ نمونه داستان عشق را معرفی کرده است، مانند: قصه ی معلم- شاگرد، قصه ی زشت انگاری، قصه ی حکومت، قصه ی پلیسی، قصه ی خانه و خانواده، قصه ی اعتیاد، قصه ی سفر، قصه ی دین، قصه ی طنز، قصه ی معما و.... همه ما نوعأ یک قصه ی عشق نداریم، بلکه قصه های چندگانه داریم، وجود این قصه های چندگانه بیانگر این واقعیت است که عشق نه تنها از دیدگاه افراد مختلف مفاهیمی متفاوت دارد، حتی از دیدگاه یک فرد نیز، یک پدیده ی ساده نیست.
دانش پژوه ارشد روانشناسی اظهار کرد: در واقعه عشق یک داستان است و تنها خود ما نویسنده این داستان هستیم نه ویلیام شکسپیر یا شاملو و یا دیگر نویسندگان. یکی از بهترین کارهایی که می توانیم انجام بدهیم شناخت قصه ی عشق خودمان است.
بازگشت به خانه یا فرار از خانه
در ادامه این سمینار از شرکت کنندگان خواسته شد در یک برگه سفید کلمه ی خانه را بنویسند و بعد به خانه دوران کودکی خود برگردند و کلماتی که با خانه برای آنان تداعی می شود را بنویسند. حالا کلمه ی خانه را خط بزنید و به جای آن عشق را بنویسید. آیا معنادار است؟
مدرس سمینار قصه عشق عنوان کرد: در اکثر مواقع کلماتی که ما از خانه ی کودکی تداعی می کنیم با عشق نیز تداعی می شود. بنابراین عشق در ذهن ما خانه را تداعی می کند و خود خانه نیز تداعی های دیگری را در ذهن ما ایجاد می کند.
وی افزود: وقتی ما کودک بودیم خانه منبع اصلی عشق بود. جایی که سیر می شدیم، می خوابیدیم، توجه دریافت می کردیم، می خندیدیم، ارتباط برقرار می کردیم و محبت را تجربه کردیم. در نتیجه در دوران جوانی یا هر دوره ی دیگر تجربه عشق به نحوی متأثر از اولین تجربه عشق است. ما می خواهیم به خانه دوران کودکی خود برگردیم و روابط قبل را زنده کنیم و به رفع کم و کاستیهای آن بپردازیم، اما برخی از ما در دوران کودکی نیز خانواده خود را نپذیرفته ایم. خانه و خانواده خود را محل عشق و احترام نیافته ایم و از خانواده خود بیزاریم، اینگونه افراد در تجربه ی عشق از خانه ی خود فرار میکنند.
محبوبه باقری نژاد بیان کرد: افرادی را که انتخاب می کنیم هرگز نه از سر تصادف و نه به دلیل تقدیر و سرنوشت است بلکه به خاطر تأثیر ناخودآگاه اولین تجربه عشق بر ماست.
عشق نیز مثل بقیه پدیده های دیگر نابودی دارد
این روانشناس اظهار کرد: آیا عشق می میرد؟ تصور آرمانی ما از عشق این است که هرگز عشق نمی میرد. اما عشق نیز مثل بقیه پدیده های دیگر نابودی دارد و به دوست داشتن و بیتفاوتی تبدیل می شود.
وی همچنین با طرح موضوع عشق زنده به گور شده، توضیح داد: عشق یک حالت هیجانی قدرتمند است که در بسیاری از اوقات برای ما ایجاد دردسر میکند. در نتیجه تصمیم می گیریم که آن را نابود کنیم. وقتی درصدد هستیم که عشق را نابود کنیم احتمال اینکه عشق نمیرد هست، عشقی که نابود نشده، عشقی که نمرده یک عشق زنده به گور شده است که قدرتی به مراتب ویرانگرتر از یک عشق زنده دارد.
دانش پژوه ارشد روانشناسی تاکید کرد: یکی از نشانه های عشق زنده به گور شده می تواند وجود خشونت یا نفرت شدید نسبت به معشوقه قبلی باشد. عشق در صورتی به اتمام می رسد و می میرد که فرد دیگر هیچ هیجان شدیدی چه مثبت چه منفی تجربه نکند.
انتهای پیام
نظرات