چه شد که تصمیم گرفتید بعد از چندین سال دوباره نمایشگاه بگذارید؟
از اینکه نمایشگاه گذاشتم بسیار خوشحالم چون ۱۲ سال مطلق کار نمایشگاهی ارایه نکردم و تا الان هم اگر گذاشتم برای فروش نبوده؛ و به واسطه دوستی که با مسئول گالری یادگاران داشتم و تلاش و پیگیری ایشان باعث شد نمایشگاه بگذارم که برایم انگیزه زیادی آورد و بازخورد هم بیشتر از انتظارم بود. دیگر اینکه سعی کردم مطالعاتم بیشتر باشد. مطالعهام مستمر است و همیشه در فکر و ذهنم آن را دارم؛ حتی خطی که برای کروکی در بیابان میکشم و مینویسم برایم مهم است. برای همین گذاشتم مدتی بگذرد تا ارایهای که میکنم بر اساس پشتوانه بهتری باشد.
عنوان نمایشگاه شما "مشق شکسته" است و کسانی که این عنوان را شنیدند شاید با ذهنیت دیدن آثار شکسته خوشنویسی به نمایشگاه آمدند؛ اما اینگونه نبود و با شکل تازهای روبرو شدند؛ از نمایشگاه بگویید؟
این شکسته یک ایهامی در آن است، ما میدانیم در خوشنویسی ایران خط شکسته به عنوان نزدیکترین خطی است که به ما رسیده است و از این بابت گفته میشود شکسته، که قواعد و چهارچوب منتظم نستعلیق را که هیچ شک و شوخی ندارد را میشکند؛ من آن خط شکسته را دوباره شکستم.
"مشق شکسته" هم به معنای محتوای خط شکسته نستعلیق است، هم اینکه مشق است، اتود است؛ من دارم در مسیری راه میروم، دارم مشق میکنم. همینجور که میبینید کرسیها شکسته شده، متقاطع است؛ این را چند سال دارم مطالعه و تحقیق میکنم. حداقل این ادعا را میتوانم بکنم که این خط مال من است من ادای کسی را در نمیآورم، تکرار گذشته را بی هدف انجام نمیدهم؛ مال زمان خودم است و همان جور که در استیتمنت هم گفتهام با آن تعریفی که امروز از خوشنویس و خوشنویسی رایج است خودم را خوشنویس نمیدانم؛ میخواهم بگویم کارم متفاوت است، چون اعتقادم بر این است که در شریطی از دنیای امروز و با هجمهای از مدرنیسم که به سرمان آمده و سرعتی که امروز گریبان بشر را گرفته دارم سعی میکنم در ظرف مکان و زمان خودم عمل کنم و چون نزدیکترین خط به این دوره هم به لحاظ تاریخی، هم مفهومی، خط شکسته است ناگزیر سراغ خط شکسته رفتم و از آن مبانی برداشت میکنم. به نظر من دورهی آن گذشته که ما یک بسم الله را پنج دقیقه بنویسیم و بعد ۵۰ ساعت آن را تذهیب کنیم؛ کار ارزشمندی است منتهی مال دورهی خودش است.
الان یک پاره خط در هنر معاصر از جمله خوشنویسی وجود دارد که دو کران برای همهی هنرهای سنتی ما به خصوص خوشنویسی دارد که من آنها را نمیپسندم؛ یک طرف آن کسانی هستند که تکرار مکررات میکنند "میرزا غلامرضا" و "میرعماد" برای چی بزرگ میشوند؟ برای اینکه یک قدم به جلو رفتند. یک طرف دیگر پاره خط کسانی هستند که میخواهند نوآوری کنند ولی بد راهی را رفتهاند، یعنی خطی که تمام اصالت و اعتبارش به انتزاعی بودنش است و چشم و ابرو و گل و بلبل ندارد رابه این صورت در آورند که تحت عنوان "نقاشیخط" ارایه میدهند؛ که من این را نه تنها نمیپسندم بلکه آن را ابتذال میدانم. البته در همان جریان هم بالا و پایین ممکن است داشته باشید. من شاید کمتر از ده درصد از آن چیزی که امروز تحت عنوان نقاشیخط ارایه می شود را در جایگاه خودش میدانم. بنا براین من اسم کاری را که انجام میدهم نقاشیخط هم نمیگذارم و تعمدا عنوان نمایشگاه را گذاشتهام آثاری از حجت گلچین؛حالا این آثار اعتقادم بر این است که روی شانهی سنت پا گذاشته و ریشه در گذشته دارد.
پس تا الان خطی به این شیوه نبوده ؟
جریانی را مرحوم "رضا مافی" و "احصایی" در دهه پنجاه راه انداختند که شروع درخشانی داشت ولی بعدا منجر شد به آن چیزی که امروز نقاشیخط است. من چون نمیخواهم کارم را در آن مجموعه ببینم و هدفم چنین چیزی نبوده؛ من نمیتوانم ادعا کنم ولی کاری که میکنم را جایی ندیدم.
شما اسمش را چی میگذارید؟ یعنی باید اسم جدیدی برایش بگذاریم ؟
اصلا اینها خط نیست، محتوا محتوای خط شکسته است. اسم کاری که من میکنم را اثر هنری میگذارم؛ من دارم یک اثر هنری را خلق میکنم ولی ابزار من خوشنویسی است. یعنی از گذشته خوشنویسی ایرانی برداشت کردم.
شما در استیتمنت نمایشگاه به هندسه بداهه اشاره کردید این یعنی کارها بداهه است و به فرم نگاه دارید؟
این یعنی چه در آثاری که به لحاظ ادبی انتخاب کردم چه در سیاه مشقها، چه کارهای مینیمال کوچک، متن خیلی وقتها ساده است. مثلا یک آدرس است؛ یعنی خود انتخاب متن هم متعلق به زمان ما است. و دیگر اینکه در نوشتن سیاه مشقها هر چه که در لحظه به ذهنم میآمد مینوشتم. البته این را هم باید بگویم بعضی اشعاری که خوش دستتر هستند و حرکات سریع در آنها بیشتر است قطعا آنها را انتخاب میکنم چون با محتوایی که از خط شکسته میخواهم هم خوانتر است واز لحاظ متن قطعا بداهه است.
اما هندسه بداهه، اساسا الفبای خط یک قرارداهای هندسی هستند کسی منکر این نمیتواند باشد و اصلا ارزش خط ایرانی به همین محتوای انتزاعیاش است. اما برای بداهه بودنش من شما را به نامهها، سندها و نوشتههایی که از حدود ۸۰ تا ۹۰ سال حتی نزدیکتر به ما یک کارمند داریی و یا ثبت نوشته است ارجاع میدهم. شناسنامههای قدیم را نگاه کنید. در جوهره و ذات آن شخص زیبایی شناسی و آن بداهگی وجود دارد. من اعتقادم بر این است هیچکدام از خطوط ایرانی و اساسا خطوط جهان اسلام بداهگی شکسته را ندارد و هر چه به دوره معاصر نزدیکتر میشویم این بیشتر میشود.
بالاخره در آثار شما یک ترکیب و هارمونی وجود دارد این از کجا میآید؟
این هارمونی اتفاق میافتد؛ یعنی من فکرهایم را در طول این چند سال مطالعه، کردهام؛ در آن لحظه آن اتفاق میافتد، من اصلا فکر نمیکنم، البته ممکن است ده تا پنج درصد برای کارهای قطع بزرگ این اتفاق بیفتد، چون نزدیک است و چشم همه کار را نمیبیند؛ باید بروم عقب و ببینم کجاها را باید چه کنم. ولی در بقیه کارهای کوچک آن شور و هیجان که من از محیط میگیرم را به زبان شکسته نستعلیق ترجمه میکنم و این در لحظه خلق میشود. شکسته نستعلیق وجه بداهه اش مثل آواز میماند.آن کارمند ثبت خط نمینوشته که بعدا آن را به دیوار بزند؛ او کار رسمیاش را انجام میداده آن زیبایی شناسی در ذهنش شکل گرفته؛ من میخواهم آن جریان را برداشت کنم.
آن زیبایی شناسی از کجا میآمده و چرا الان دیگر نیست ؟
این همان چیزی است من دنبالش هستم؛ اینجا نوشتم تلاشی برای کشف؛ آن یک چیزی است که بخشیاش دست ما نیست، چون ما وارد یک دورهای شدیم که نمیتوانیم آن ذایقه را تجربه کنیم. وسایل نوشتاریمان فرق کرده، ادواتمان فرق کرده، دنیایمان فرق کرده، چه قدر اصلا نوشتن وجود دارد؟ پس بنا براین ما نمیتوانیم آن تجربه را بکنیم. ولی من دارم سعی میکنم حالا که زمانه گذشته بیایم برداشتی از آن تجربه را داشته باشم. من خیلی از خطوط قدما را نگاه کردم، من یک خوشنویسی میشناسم به نام "موید محسنی" که کسی نمیشناسد، ایشان در دوره پهلوی اول و دوم نامه تبریک عید نوشته؛ من مدتها اینها را نگاه کردم و به جرات میتوانم بگویم کسی در دورهی ما نیست بتواند چنین خطی بنویسد.
من دنبال آن گمشدهام، دنبال آن سرگشتگیام، دنبال آن بداهگیام، من باورم بر این است که اگر قرار باشد امروز در خط کاری بکنیم که یک نواوری باشد باید از جنس خودش باشد و محتوای انتزاعیاش حفظ شود.
رشته شما مرمت ابینه تاریخی است و به نوعی با گذشته در ارتباط است و در خوشنویسی هم همین کار را کردید و به گذشته رجوع کردید؛ از ارتباط و تاثیر اینها بر هم میگویید؟
در معماری هم ما آن تداوم تاریخی را داریم و اتفاقا معماری هم در کشور ما به خصوص از زمانی که نتوانست خودش را با دورهی خودش تطبیق دهد دچار تناقض شد؛ معماری ما نه امروزی است و نه ریشه در گذشته دارد. ما در مرمت بحثی داریم که اگربخشی از بنایی ازبین رفته باشد وقتی آن را به شکل اولی بر میگردانیم باید آن بخشی که اضافه شده یا ترمیم شده خودش را نشان دهد. بحث دیگری در مرمت داریم که در بحثهای کلان شهری مطرح میشود به نام میان افزاها که در حوزه کار حرفهای من به ساختاری گفته میشود که در کنار یک اثر تاریخی در یک محوطه در ارتباط و اتصال با آن ساخته میشود برای اینکه به آن رمق بدهد. مثلا ممکن است میدانی میدان چوگان بوده باشد که ما آن تعریف را امروز نداریم یا اصلا بازار به مفهومی که قبلا بوده الان نیست، شما میخواهید آن میدان بماند و یک قدم بیاید جلو و به زندگی معاصر هم کشیده شود، اینجا یک طراحی اتفاق میافتد که در معماری و شهرسازی به آن میان افزاها میگویند. در میان افزا ما به هیچ وجه مجاز نیستیم ادای گذشته را در بیاوریم. من فکر میکنم کاری که من الان دارم انجام میدهم به میان افزاها نزدیک است و من خودم را به محتوای خط شکسته وفادار میدانم.
از بازخوردهای جامعه خوشنویسی و به طور کل تجسمی بگویید؟
پاسخ کسانی که میگویند این خوشنویسی نیست را من داده ام و اصلا من خودم را به عنوان خوشنویس عرضه نکردم؛ من یک اثر هنری خلق میکنم که ماهیت آن از خوشنویسی گرفته شده است. اغلب تجسمیها با کار ارتباط برقرار کردند و این بیشتر از انتظارم بود. به طور اخص برخورد جامعهی خوشنویسان هم محترم بوده و سوای خوشنویس بودن از بحث زیبایی شناسی با کار ارتباط برقرار کردند. در تهران هم که سالها پیش قدمهای اول این کار را ارایه کردم برخورد به نسبه خوبی با کارها شد.
کارها بعضیها مینیمال وساده و بعضیها سیاه مشق است، دربارهی کارها میگویید؟
آنهایی که مینمیمال هستند به سمت هایکو میرود من نام آنها را هایکوهای ایرانی گذاشتم؛فرم در نهایت خلاصگی و ایجاز است. آنهایی هم که شلوغ است و سیاه مشق است به یک معنا مینیمال است، ممکن است محتوی خطیاش زیاد باشد ولی مفهوم و هارمونیاش شما را دنبال برداشت لحظهای میبرد و آن چیزی که برداشت شما است باز مینیمال است، شما دنبال متنی برای خواندن نمیگردید، دنبال اتصالی نیستید، به عنوان یک کل با آن مواجه میشوید که آن هم باز مینیمال است.
فکر میکنید چقدر به آن چیزی که میخواستید نزدیک شدید و چقدر باید ادامه پیدا کند؟
نمیدانم باید جامعه قضاوت کند حداقلش این است که این کار مربوط به زمان ما است و کار من است.
انتهای پیام
نظرات