درآوانیسان، ترجیح داد صحبتش را با گفتن از یک اشتباهِ مرسوم شروع کند: «مسیحیت به سهشاخه کلی تقسیم میشود؛ کاتولیک به معنی جهانی، ارتودوکس به معنی راه راستین و پروتستان به معنی معترض. ارامنۀ جلفا اکثراً ارتودوکس هستند و برای ارتودوکسها سال نوی میلادی مساوی با جشن کریسمس نیست اما مدام به ما کریسمس را تبریک میگویند!
شب سال نوی میلادی اینجا غلغله میشود و هی میگویند کریسمس مبارک! درحالیکه اصلاً چنین خبری نیست. ما در این شب مراسم خاصی نداریم و غذای خاصی هم نمیخوریم. فقط ساعت ۱۲ شب، سال نوی میلادی تحویل میشود و بعضی خانوادهها به این بهانه دورهم جمع میشوند و جشن کوچکی میگیرند اما چند روز بعد از این تاریخ، یعنی ۱۶ دیماه، عید بزرگی داریم که به فارسی میشود "تقدس آب" و این همان روزی است که مسیح، توسط یحیای تعمیددهنده غسل داده و روحالقدس به شکل کبوتری بالای سر مسیح ظاهر میشود.
در این روز قبل از غروب، خانوادهها در کلیسا جمع میشوند و نانهای گرد کوچک و بدون نمکی که قبلاً کشیش به همراه دستیارش پخته، بین آنها تقسیم میشود. مُهر صلیب یا تمثال عیسی را هم روی این نانها که نمادِ تن مسیح است میزنند.
روز عید تقدس آب، کشیش در محراب زانو زده و تکههای نان را در نوشیدنیای که نماد خون مسیح است میزند و در دهان کسانی که به او نزدیک میشوند میگذارد. این بهنوعی توبه کردن و پاک شدن و همچنین حفظکننده رابطه مسیحیان با پیامبرشان است.
سپس تشت آبی میآورند و دعا میخوانند و کمی روغن مقدس از نوک پرندهای که نماد روحالقدس است در آب ریخته میشود. این روغن از چهلوچند گیاه گرفتهشده و تاریخ ساخت آن را نمیدانم چون هر سال که روغن تازه میگیرند، مقداری از روغن سال قبل را در آن میریزند و بهاینترتیب روغن، قدمت زیادی پیدا میکند. این روغن در ارمنستان و لبنان درست میشود و از آنجا به ایران میفرستند. در روز عید، آب آغشته به روغن، بین مردم تقسیم میشود و هر کس مقداری از آن را با خود به خانه میبرد. کوچکترها نانشان را در این آب میزنند و میخورند؛ البته زمانی که ما بچه بودیم میگفتند این نان را نجوید بلکه اجازه بدهید در دهانتان آب شود.
روز تقدس آب، روز عید پاکی است. شب این عید خانوادهها دورهم جمع میشوند و سنتش هم خوردن ماهی است که ارامنه اصفهان و تهران معمولاً نوع دودی آن را میپسندند. بعضیها در کنار ماهی برنج و کوکو سبزی هم درست میکنند.
او دربارۀ ویژگی اعیاد ارامنه گفت: «قبل از تمام عیدهای بزرگ ما "روزه" هست؛ البته این روزه به معنی پرهیز از خوردن محصولات حیوانی مثل گوشت و تخممرغ است به این معنی که میتوانیم سبزیجات بخوریم. روزۀ عیدها نیز سهروزه و دو روزه و بزرگترینشان چهلروزه است که با نام روزۀ بزرگ شناخته میشود. روزه بزرگ را قبل از فرارسیدن عید مهم "رستاخیز" بهجا میآورند. کسی که روزۀ بزرگ میگیرد، باید و باید روز بیست و یکم روزه را کنار بگذرد و تخممرغ و گوشت بخورد چون بدنش به این مواد نیاز دارد و بعد از روز بیست و دوم تا روز چهلم میتواند دوباره پرهیزش را ادامه بدهد.
ما از مسیح نوشتهای نداریم و در آنچه چهار حواری او نوشتهاند این مطلب ذکرشده که پرهیز، امری شخصی است و هیچکس را نباید به خاطر نگرفتن روزه توبیخ کرد، هر کس با قدرتی که در خود سراغ دارد میتواند روزه بگیرد اما تأکید شده که اگر یک روز هم روزه میگیرید آن یک روز را مراعات کنید و پرهیز را درست بهجا بیاورید.
نکته قابلتوجه اعیاد اصلی ما این است که پیش از همۀ آنها روزه و بعد از همۀ آنها سر زدن به اموات بهعنوان یک سنت وجود دارد. مسیح در این پروسه به ما یاد داده که هم پرهیزکار باشیم، هم بخوریم و بنوشیم و شاد باشیم و هم مرگ را از خودمان دور ندانیم.
در روز سر زدن به اموات، کشیش سر قبور درگذشتگان میآید برای آنها دعا میخواند ما هم کندر میسوزانیم و بعد به خانه برمیگردیم.
از رسم سر زدن به اموات که گفت، یادش آمد از یک اتفاق تلخ دیگر هم بگوید: «از همدینهایم شنیدم که بهتازگی فرد یا افرادی به قبور ارامنه بیاحترامی کردهاند. رفتیم و به چشم دیدیم که بعضی سنگها را شکسته بودند. سابقاً برخی صلیبهای آهنی قبرها را میبردند، ما میگفتیم حتماً به پول فروش آن نیاز داشتهاند و سخت نمیگرفتیم اما شکستن سنگقبر درست نیست.»
رفتم سر اصل مطلبی که حالا دیگر فرعِ مطلب شده بود. خواستم از بابانوئل بگوید و گفت: «بابانوئل ریشهای در ارامنه ندارد. زمانی که ما بچه بودیم پدر و مادرها چند روز قبل از عید از زیر زبانمان حرف میکشیدند که ببینند چه هدیهای دوست داریم، بعد آن را میخریدند، کادو میکردند و میگفتند بابانوئل شب عید هدیهای میآورد و آن را زیر بالشتتان میگذارد. بهاینترتیب صبح عید، اولین کار ما چک کردن زیر بالشت بود!
آن موقع ها اسم بابانوئل را میشنیدیم اما او را نمیدیدیم. ممکن بود خانوادههای ثروتمند لباس تهیه کنند و از کسی بخواهند شب عید آن را بپوشد و برای بچههایشان بابانوئل شود اما بقیه یا در تلویزیون یا روی کارتپستال و یا در مهدکودک بابانوئل را ملاقات میکردند.
من چند سال قبل بابانوئل بودم، البته این کار را فقط برای یک خیریه انجام میدادم. خانوادههایی که مایل بودند بابانوئل به خانه آنها بیاید از قبل ثبتنام میکردند، آدرس و ساعت حضور را تعیین میکردیم و شب عید، تا قبل از ساعت ۱۲ هدیههایی که خود والدین خریده بودند به فرزندشان میدادیم، کمی با بچهها حرف میزدیم و خانوادهها نیز در عوض، به خیریه مبلغی کمک میکردند.»
گفتم از آن دوران خاطرهای هم دارید؟ و این ماجرا را برای گفتن انتخاب کرد: «یکشب به خانه فردی رفتیم که بسیار ثروتمند بود. به رسم بابانوئل خندیدیم و گفتیم ها ها، بچه ترسید و گریه کرد! خلاصه ساکتش کردیم و هدیه بزرگی که پدر و مادرش گرفته بودند به او دادیم و شاد شد. میز غذایشان آماده بود و هر چه میخواستی روی آن پیدا میشد. خدا برکت بدهد و مالشان را زیادتر کند. میگوها را عین درخت کریسمس روی هم چیده بودند. از ما هم پذیرایی کردند اما با ریش پنبهای توان خوردنش را نداشتیم! بعدازاین خانه باید به سراغ خانوادههای بیبضاعت میرفتیم و به آنها علاوه بر هدیه، مواد غذاییای مثل برنج و روغن میدادیم.
وارد یکی از این خانهها که شدم گفتم نمیتوانم بروم اما دوستانم مرا هل دادند و گفتند برو. یک چراغ علاءالدین وسط خانه بود و یک کتری روی آن، بچهای روی زمین مشق مینوشت و بوی برنجی هم نمیآمد. گریهام گرفت. هدایا را دادم و بعد که برگشتیم به آن خیریه گفتم شما که کمک میکنید، کمی زودتر این مواد را به دست نیازمندان برسانید تا شب عید شرمندۀ بچههایشان نشوند.»
آهی کشید و ادامه داد: «در حال حاضر برخی بابانوئلها برای عکس یادگاری گرفتن با دیگران هم پول میگیرند. این قشنگ نیست.»
از وانک بیرون آمدم. گونههای جلفا در تبوتاب سال نو گلانداخته بود. جمعیتی با بابانوئل سلفی میگرفتند و کریسمس را به ارامنه تبریک میگفتند.
انتهای پیام
نظرات