کوروش صالحی در گفتوگو با ایسنا، درخصوص زمینههای تشکیل دولت اسماعیلیه اظهار کرد: یکی از مهمترین فرق شیعه، اسماعیلیه است؛ اسماعیلیها تقریبا دومین گروه پر جمعیت تشیع بعد از امامیه به شمار میروند. این گروه پس از جعفربنمحمد، معروف به امام صادق (ع) قائل به امامت اسماعیل پسر ارشد او هستند؛ در حالی که امامیه موسیبنجعفر معروف به امام کاظم (ع) را امام هفتم خود میدانند.
وی ادامه داد: اسماعیلیه، همچون دیگر فرق تشیع در ایران بسیار گسترش یافت؛ به طوری که ایران را میتوان خاستگاه تشیع دانست. بسیاری از شعوبی ها تلاش کردند با ساختارمند کردن تشیع، آن را در قالب یک ابزار سیاسی در برابر اسلام خلافت درآورند. بسیاری از روشنفکران ایرانی، برای چند قرن به شیعهگری متهم میشدند. ساختار تشیع، به گونه ای نظریهپردازی (تئوریزه) شده بود که همراه با اعتراض، در برابر هیأت حاکمه اشغالگر ایران در آن زمان، قرار گیرد و در حالت انقلابی بماند.
این نویسنده خاطرنشان کرد: گسترش تفکرات شیعی در مصر سبب شد، دولت شیعه فاطمیان به قدرت رسد؛ از آنجا که قدرت مطلق همیشه و بدون استثنا فساد آورده است، درگیریها بر سر قدرت سبب شد، در میان فاطمیان انشعابی به وجود آید. این گروه که خواهان به قدرت رسیدن پسر بزرگ خلیفه مستنصر فاطمی، نزار بودند، به نزاریان مشهور شدند؛ حسن صباح در این میان از نزاریان به شمار می آمد.
این پژوهشگر افزود: در این میان، اسماعیلیه موضع انقلابی خود را که در دوره حسن صباح، دارای اندیشه های ملی و مذهبی خاصی بود همچنین با تغییر و دخل و تصرف، مبانی اندیشههای مذهبی، تشیع و اسماعیلیه را از حالت انفعال در آورده و آن را به یک نیروی محرکه قوی در برابر استبداد و ستم تبدیل کرد. آنها از دو سلاح دانش و نیروی نظامی برای رسیدن به اهداف خود استفاده میکردند.
اسماعیلیان به دلیل ترور و حذف فیزیکی مخالفان شهرت یافتند
کوروش صالحی بیان کرد: روش حسن صباح در حذف فیزیکی و ترور افراد، روشی نو در مبارزات شهری به شمار می آمد به طوری که تا آن زمان هیچ روشی، چنان سازمانیافته و گسترده دیده نشدهبود؛ استراتژی حسن صباح از منظر سیاسی و نظامی در مبارزه با سلطه سلجوقیان و دستگاه خلافت، بر دو پایه مهم استوار بود؛ نخست، گرفتن قلعههای استراتژیک و مهمی که در دسترس نبودند و دیگری جذب و دعوت رجال سیاسی- نظامی و در نهایت ترور مخالفان خود.
وی تشریح کرد: آنچه اسماعیلیان بیش از هر چیز به آن شهرت یافتهاند؛ ترور و حذف فیزیکی مخالفان بود. این روش بسیار سودمند و کم هزینه بود؛ به طوری که نیروهای حسن صباح حتی به بالاترین اشخاص سیاسی نیز نزدیک شده و آنها را به قتل میرساندند. این روش، ترس عمیقی بر دل مخالفان می افکند؛ به گونه ای که داستانهای گوناگونی، از آن نقل شده است.
این نویسنده اضافه کرد: شاید هیچ روشی تا این اندازه نتواند بر دل حاکمان رعب و وحشت بیندازد. ترورهای اسماعیلیان سبب شدهبود، که عمال حکومتی نسبت به رفتار و گفتار خود به ویژه در مورد اسماعیلیان دقت و وسواس بیشتری به خرج دهند. هدف این ترورها، طیف وسیعی از اقشار فرادست وابسته به حاکمیت مانند قضات، حکام محلی، داروغه ها و عمال مالیاتی، سران سپاه، وزرا، وابستگان آنها و... بودهاند.
این پژوهشگر تصریح کرد: حسن صباح در زمان قدرتمندترین فرمانروایان سلجوقی، توانست موضع خود را حفظ کند و طرفداران زیادی را گرد آورد. روش مبارزه او هرچه که بود توانست ضربات خرد کنندهای به دستگاه خلافت و حاکمان سلجوقی وارد کند. در این میان حتی قتل و ترور خواجهنظامالملک، وزیر توانا و متعصب ملک شاه وحتی خود ملک شاه را نیز به او نسبت دادهاند.
کوروش صالحی عنوان کرد: اساسا ترور، یک واکنش از سوی طبقات فرو دستی است، که دیگر امید چندانی به اصلاح و بهبود وضع موجود ندارند و از سوی دیگر وضعیتشان چنان سخت و دشوار است که مرگ را بر زندگی ترجیح می دهند. همچنین این ترورها، برای سازمانی که قدرت رویارویی با حاکمان را ندارد، همچون سلاحی برنده است تا فریاد خشم، انزجار و ستمی که بر مردم وارد میشود را فریاد کند.
وی ادامه داد: بی شک در هیچ جایی کشتن و سرکوب مردم، افتخار محسوب نمیشود؛ اما در بسیاری مواقع کشتن و ترور حاکمان و عمال حکومتی برای مردم جالب بوده است؛ از این رو حسن صباح با این روش تلاش کرد تا مبارزه خود را سازماندهی کند. داعیان سخنور او در میان شهرها، به طور مخفیانه دولت و فرقه او را تبلیغ می کردند؛ خود و یارانش در قلعه های دوردست، مرتفع و استراتژیک بودند و مامورانش، عمال حکومتی را ترور می کردند.
تمام اقشار، جامعه هدف دولت اسماعیلیه بودند
این نویسنده اظهار کرد: جنبش اسماعیلیه، در ایران پیش از حسن صباح چندان نمودی نداشت؛ حرکت او در واقع اعتراض به وضع موجود بود. او با استفاده از اینکه فساد، تبعیض و قدرت طلبی، چشمان فاطمیان را که پرچمدار تشیع در مصر بودند؛ کور کرده بود و جانشینی فرزند کوچک خلیفه مستنصر، که توسط برخی درباریان با نفوذ، پشتیبانی می شد؛ اعتراض کرد.
این پژوهشگر گفت: بازگشت او به ایران همزمان با حکومت خلیفه عباسی و ظلم و ستم عمال حکومتی سلجوقی بود، او در حالی دست به قیام مسلحانه زد که داعیانش در همه جا سخنان او را تبلیغ میکردند؛ جامعه هدف او، طیف وسیعی از اقشار گوناگون از طبقات فرادست تا تودههای مردم در پایین ترین قشر جامعه را در برمیگرفت. به همین دلیل افراد لازم برای انجام برنامههایش در رده های مختلف را داشت.
کوروش صالحی افزود: معمولا کسانی که به ماموریت ترور اعزام می شدند، امیدی به بازگشت نداشتند؛ به شکلی که در یک عملیات انتحاری شخص مورد هدف را قربانی کرده و خود نیز قربانی هدفشان می شدند. گرچه ترور امری نکوهش شدهاست، اما برای تودههای مردمی که حاکمان جبارشان، حرفی جز زور را نمی فهمند؛ عملاً میتواند روشی باشد تا اعتراض خود را به وضع موجود نشان دهند.
وی تشریح کرد: در چنین وضعیتی همیشه و در دورههای گوناگون هر فرقه یا گروهی که جنبه انقلابیتری نسبت به دیگر فرق داشتهباشد، طرفداران بیشتری پیدا خواهد کرد. اساسا مردم از حرکتهای قهرمانانه و جنونآمیز خوششان میآید؛ به ویژه اگر شرایط اقتصادی بدی نیز داشتهباشند و هیچ ابزاری برای اعتراض پیش روی خود نبینند. در میان اقشار گوناگون طبقه فرودست، همیشه افرادی بریده از شرایط اجتماعی، اقتصادی و... وجود داشته و در حال حاضر نیز وجود دارند که به راحتی حاضرند در لوای هدفی خاص، حتی جان خود را فدا کنند.
این نویسنده خاطرنشان کرد: محرک جذب برای اقشار گوناگون جامعه متفاوت بودهاست. برای پایینترین اقشار اجتماعی، همیشه اقتصاد و نارضایتی از آن، عامل مهمی در پیوستن به گروه و فرقهای برای اعتراض به وضع موجود، به شمار میرود. اما در اقشار متوسط، عوامل تاثیرگذار بیشتری وجود دارد که داعیان اسماعیلی برای جذب افراد به فرقه اسماعیلیه، معمولا به آن عوامل و دلایل میپرداختند.
این پژوهشگر بیان کرد: در ایران سنی مذهب آن دوره، دو موضوع در میان اقشار جامعه ایران مهم تلقی می شد؛ نخست مذهب و دوم ملیت که هرکدام به شکلی در تبلیغهای اسماعیلیان نمود پیدا می کرد. تشیع در قرنهای نخست که نهضت شعوبیه آن را به شکلی استادانه معماری کرده بود، نهضتی کاملا اعتراضی در برابر دستگاه خلافت و ایدئولوژی هیات حاکمه به شمار میآمد. از آنجا که اکثریت شعوبیان از قلم بهدستان، نازک اندیشان و روشنفکران ایرانی بودند، کمتر بحث قیام مسلحانه و عملیاتهای انتحاری و اعمال قهرآمیز مطرح بود.
کوروش صالحی اضافه کرد: اما حسن صباح که اندیشمندی چریک (پارتیزان) بود و قدرت سازماندهی بالایی داشت همچنین طرح و نقشهی وسیعی را دنبال می کرد، فرایند جذب و آموزش نیروهای اسماعیلی را به شکلی طراحی کرد که هر یک از افراد می توانستند، نقشی را ایفا کنند. از این رو در دوره حسن صباح، اسماعیلیان را می توان در هر جایی مشاهده کرد و رد پای آنها را در قتلهای سیاسی دید؛ چنانکه برخی اسناد به ما نشان می دهند، تنها در دوره حسن صباح حدود 50 تن از عمال حکومتی درجه بالا، مفتیان و قضات ترور شدهاند.
وی گفت: تشکیلات اسماعیلیان تا ورود مغولها به ایران، در نقاط گوناگون در قلعههای استراتژیکشان ادامه داشت؛ اما زمانی که مغولها همچون سیلی بنیانکن، خلیفه عباسی را از جا کندند و سرزمین های بسیاری را در نوردیدند، اسماعیلیان را نیز در بر گرفتند و قلعههای بزرگ و کوچک آنها را فتح کردند. هنگامی که الموت تختگاه اسماعیلیان سقوط کرد، خواجه نصیرالدین توسی که در آن زمان همراه هولاکو بود، اجازه خواست تا کتابهای آن کتابخانه را مورد بررسی قرار دهد و توانست بخش عظیمی از کتابخانه آنجا را از نابودی نجات دهد.
انتهای پیام
نظرات